●‌‌＾جنایتی آشکار＾‌‌●(p₅)

کوک[اخههه واقعا ی دختر تونست شمارو ب این روز بندازههه؟ واقعا چ کسایی رو استخدام کردم دستم درد نکنه] تهیونگ[اخه ریسس...] کوک دستشو میکوبه روی میز و با عصبانیتبلند میشه و ب تهیونگ نگاه میکنه کوک[اخهه چیی هااا؟ نمیبینی اون یدونه دختر چ بلایی سر بهترین افرادم اورده؟ تازه الان هم خودت زخمات وخیم تر شده هم بقیه دستو پا

شکسته شدن .  نه نمیشه تهیونگ* داد*باید اون دختررو برام بیاریشش همینن الااننن*]  جین[خب حالا کوک اروم باش، اون دختر تقاس کاری که کرده رو بدجور پس میده ] کوک[میخوای چیکار کنی هیونگ؟ ] جین[پسرا همه جمع شین ی نقشه دارم... ] {نیم ساعت بعد ینی ساعت 1:00}نامجون و جین[فهمیدین؟] همه اعضا باهم[یسسس] کوک[افرین هینوگا نقشتون عالییی بودد] تهیونگ[خب پس فردا شب ما حسابی از خجالت اون دختره در میایم] نامجون[درسته] جیمین [ولی پسرا اون دختر طبق گفته تهیونگ واقعا مهارت های دفاعیش خوبه برای اینم فکری کردید؟ ] جین[جیمین؟اصلا گوش دادی من چی گفتم؟ ] جیمین[چی گفتی مگه؟] جیهوپ [وای خدایا جیمین تو چرا اینجوری هستی اخه؟ خود جین گفت که بیهوشش میکنیم😐] کوک[خب دیگه بسه برین واسه فردا شب اماده شین] یونگی[عهه کوک ی دختر میخوایم بگیریم نمیخایم شورش کنیم که ] کوک[دلیل نمیشه اون چون دختره شماهم امادگی نداشته باشین] یونگی[مگ... ] همه اعضا [بسهه دیگههه] جیهوپ [هیونگ بسه بیا بریم کوک توهم استراحت کن] کوک[اوکی شبتون بخیر] همه اعضا میرن تو اتاقشون و اماده خواب میشن کوکی همین طور... {فردا صبح ساعت 6:24 خونه ا/ت و هیونا، بچه ها درسته که گفتم هرکدوم برای خودشون خونه جدا دارن ولی تو این

مدت دارن پیش هم زندگی میکنن}ا/ت[خمیازه، ای تو روحت ساعت رومخ حیف که هیونا تو رو برام خریده وگرنه الان درحال بازیافت شدن بودی😐] ا/تاز رو تختش بلند میشه میره دستو صورتشو میشوره و خودشو اماده میکنه تا بره بیمارستان و وقتی همه کاراش رو کرد میره پایین و هیونارو میبینه که پست میز نشسته و داره صبحونه میخوره ا/ت[سلام اونی صبت بخیر] هیونا[اولا صب بخیر دوما من خواهر بزرگترت نیستم چرا بهم میگ اونی؟]ا /ت[خب چون از نظر خودم تو اونیمی]هیونا [خب بابا بیا بشین صبحونتو بخور] §[مرسی] ا/ت صبحونشو میخوره و از هیونا خدافظی میکنه میره تو پارکینگ و سوار ماشینش میشه و میره سمت بیمارستان

خب تموم شد:) حمایت یادتون نره💜