
میونگ....میونگ....میونگ بیدار شو دیگه. با صدا زدن های چو بیدار شدم. چند ثانیه گذشت تا بتونم اطرافم و درک کنم. با یاد آوری اتفاق های دیشب سریع از رو تخت خواب بلند شدم و به چو گفتم: کای رفته؟ چو:اره رفت. وقتی این حرف و زد انگار کل دنیا رو سرم خراب شد بغض کردم و به چو نگاه کردم چو اومد نزدیکم و من و بغل کرد اشکام جاری شدن و تو بغل چو اروم اروم اشک ریختم. چو: عزیزم گریه نکن کای لیاقت تو رو نداشت تو باید تلاش کنی و به آرزو هات برسی و به کای نشون بدی چه کسی رو از دست داد!.
چو راست میگفت من باید قوی باشم +تو که جای من نیستی و نمیدونی من چه حسی دارم. بعد هم از اتاق اومدم بیرون و رفتم و آبی به صورتم زدم بعد هم رفتم و دوباره نشستم روی تخت و به فکر فرو رفتم. چو:میونگ اگه اینجوری ادامه بدی ا.ف.س.ر.د.ه میشی من زنگ میزنم خانم بزرگ بیاد و تو رو ببره کنار خودشون زندگی کنی.+نه من نمیخوام برم خونه چو:خانم بزرگ(مادر بزرگ میونگ کی. یادتونه که؟مامان باباشو تو تصادف از دست داد) تو رو به من سپرده اگه ب.ل.ا.ی.ی سرت بیاد چی؟.
هوفففف. +اَه بس کن دیگه.چو: من الان از اینجا میرم اما به خانم بزرگ خبر میدم. بعدشم از اتاق رفت بیرون. رو تخت دراز کشیدم و فکر کردم. به تمام اتفاق هایی که افتاد به کای..به پدر و مادرم...به کودکی سختی که داشتم... به همه چیز فکر کردم. اخرش که چی؟من ا.ف.س.ر.د.ه بشم و کای بره خوش گذرونی؟ من اینجا از اینکه از اون دورم ناراحت باشم و اون براش مهم نباشه؟
تصمیم گرفتم به همون میونگ کی قبل کای برگردم. به اون میونگ کی شاد و با نشاط که همه د.و.س.ت.ش. دارن. با این فکر گوشی مو و برداشتم و به جین هو زنگ زدم ( دوست میونگ کی هست علامتش & هست)&الو؟ + سلام خوبی؟ &چه عجب+بس کن دیگه خودت که شرایطمو میدونی & اره خب چیکار داشتی؟+ میخواستم بهت بگم حوصله ام سر رفته یک کاری انجام بده &باشه پس ساعت هشت توی کافه.... (خودتون یک اسم انتخاب کنید) با دخترا(بقیه دوست های میونگ)منتظرت هستیم.+باشه بای &بای. بعد هم تماس و پایان دادم و روی تخت دراز کشیدم و به خواب فرو رفتم

وقتی بیدار شدم بلند شدم و نگاه ساعت کردم ساعت ۱۸:۱۵ دقیقه بود رفتم دست شویی و بعد از انجام کارهای مربوطه اومدم بیرون. رفتم موهام و گوجه ای بالای سرم بستم و بعد آرایش کردم سمت کمدم رفتم و یک لباس صورتی پوشیدم و صندل سفید و کیف سفید ستش رو هم برداشتم(عکس 👆🏻) و رفتم طبقه پایین چو با دیدنم دهنش باز موند.+ ببند حشره ای چیزی نره توش. چو:خانم شما...

(عکس آرایش میونگ👆🏻)حرفش و قطع کردم+اره من تصمیم گرفتم مثل قبل یک دختر شاد باشم که به هیچ پسری اهمیت نمیداد درسته کای و دوست داشتم اما وقتی اون احساس منو نادیده گرفت منم باید مثل خودش رفتار کنم و برام مهم نباشه. چو لبخندی زد و بعد گفت:خانم جایی تشریف میبرید؟+اره با جین هو و دخترا کافه قرار دارم چو:باشه پس مراقب باشید. +باشه بای چو:خداحافظ. خب من میونگ کی هستم دوست هام میونگ صدام میزنن ۱۸ سالمه رشته ام تجربیه رنگ مورد علاقه ام آبی یک خواهر ناتنی دارم که از خودم ۶ سال کوچک تره و جین هو،هه جونگ و کوانگ بهترین رفیق های منن.به سمت پارکینگ رفتم و سوار لامبورگینی خوشگلم شدم و به سمت کافه حرکت کردم. وقتی رسیدم پیاده شدم و رفتم داخل کافه دخترا رو دیدم و به سمتشون رفتم بعد از سلام و احوال پرسی نشستم و گارسون اومد. گارسون:چی میل دارید؟.من کافه لاته جین هو اسموتی کوانگ موکا و هه جونگ هم اسموتی سفارش دادیم. نگاهم تو کافه چرخید و به یک پسر ج.ذ.ا.ب افتاد.....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد کوووو
کارای مربوطه🤣🤣🤣🤣🤣
عالی بود زود بقیش رو بزار😁
عالیییییییییی
ممنون
چه زیبا بود👏💕
ممنون