10 اسلاید چند گزینه ای توسط: M..kookie انتشار: 3 سال پیش 1,304 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هی گایز اینم پارت 3 💞 الان که مینویسم پارت 2 هنوز منتشر نشده ولی سه یا چهار روزه که ثبت شده پس احتمالا اگه همه تو یه زمان ثابتی گذاشته شن این یکی باید 3 یا 4 روز بعد پارت 2 بیاد....میخواستم اول پارت2 منتشر شه و ببینم نظراتتون چیه ولی دلم نیومد تو خماری جاتون بزارم چون اخر پارت 2 خیلی بد تموم میشه 😝 بگذریم بریم سر داستان که ببینیم ا/ت میتونه از پس موچی بر بیاد یانه؟😆
(علامت ا/ت +.......علامت جیمین #.......علامت دختره " ......علامت کوکی - ) +هی پارک جیمین 😡 #به به خانم کیم ا/ت..چیه میخوای بابت اینکه امروز سرجای من نشستی ازم معذرت خواهی کنی؟ +اتفاقا اومدم باهات یه دعوای مفصل کنم. #جانم؟دعوا؟با من؟ اونم کی تو؟بابا خوشم اومد تازه وارد خوب دل و جرات داری ولی نمیدونی با کی درافتادی. +هرکسی که باشی حق نداری این دختره بیچاره رو مسخره کنی. #اووو پس موضوع اون دختره یتیمه!انتظار ندارم باهاش بگردی خانوم کوچولو تو مثلا الان اشراف زاده ای. +نباید اینقد بهش توهین کنی..درسته جایگاه خوبی داری و همه ازت میترسن ولی این رفتار اصلا شایسته نیست. #من دوست ندارم شایسته رفتار کنم. +باید شایسته رفتار کنی! #نکنم چی؟ +...... #چیشد خانوم کوچولوی تازه وارد؟ +حق نداری اینجوری با بقیه صحبت کنی. #من با هرکی هرجوری که بخوام صحبت میکنم کوچولو الانم میخوام برم کلاسم دیر میشه بای ولی بهت پیشنهاد میکنم با اون دختره نگردی.. +بهتره حرفتو پس بگیری پارک جیمین😡 #هه نه خوشم اومد پس نگیرم هیچ اتفاقی نمیوفته جز اینکه یکاری کنم دیگه نتونی سرتو بلند کنی
+عه واقعا مثلا میخوای چیکار کنی؟ #خیلی کارا مثلا میتونم یکاری کنم که واست پاپوش درست شه و اتفاقایی بیوفته که مجبور شی برای همیشه بری و هیچوقت پیدات نشه....زیر لب گفت درست همون کاری که پسرخالم با من کرد😏 +چی؟ جونگ کوک چیکارت کرده؟ #مهم نیس تازه به توهم ربطی نداره جوجه من از عصبانیت نمیتونستم هیچکاری کنم فقط اداشو دراوردم و روان نویس تو جیبم رو در اوردم و با بدبختی سرشو باز کردم و همه جوهری خالی کردم رو لباسش که یه لحظه اخماش رفت تو هم و با عصبانیت اومد سمتم که یهو نیش خند زد بعد با صدای بلند خندید و ... با دوستاش درحالی که میخندیدن رفتن.خوددرگیری مضمن داره بابا چرا اینجوری شد میخواستم حرصشو در بیارم حرص خودم در اومد 😐و همون موقع زنگ کلاس خورد و من مجبور شدم از دختره جدا شم...راستی اصلا من نمیدونم اسمش چیه...یادم باشه زنگ بعد ازش بپرسم...راستی جونگ کوک کجا بود؟مگه زنگ تفریح نبود؟ولش کن الان معلم میاد...سریع دوییدم تو کلاس و تا نشستم جیمین با یه نیشخند بهم خیره شد...خدا میدونه چه بالاهایی میخواد سرم بیاره و چه نقشه هایی کشیده
نصف کلاس گذشته بود ولی هنوزم میتونستم بفهمم جیمین با همون نیشخندش باز خیره شده بهم لجم رو دربیاره منم با صورتی ترسناک برگشتم سمتش و بهش خیره شدم که خندید و روبه رو رو نگاه کرد...زنگ که خورد میخواستم برم جونگ کوک رو پیدا کنم بهش بگم مطمئنم دعوام میکنه چرا دهن به دهن پسر خالش شدم ولی این جیمینه خیلی رومخمه :/ (دلتم بخواد موچی جانمو😐💖✌) همینجوری داشتم دنبال جونگ کوک میگشتم و حواسم به راه نبود که خوردم به یکی...بالا رو نگاه کردم دیدم همون دختره ست..(فک کردین جیمینه؟😂)بلند شدم و بهش گفتم :+معذرت میخوام من نتونستم ازت دفاع کنم چون جونگ کوک گفته سر به سر جیمین نزارم....بهم لبخند زد و گفت : "اشکالی نداره همین که جلوش وایسادی خیلی شجاعانه بود من واقعا ازت ممنونم..و تعظیم کرد که منم ازش تشکر کردم.....+راستی اسمت چیه؟ "اسمم سایانا ست☺ +خوشبختم سایانا..میتونم سایا صدات کنم؟ "البته،اسم تو چیه؟ +من ا/ت هستم. "بدشد که همکلاس نیستیم من سال دومی ام. +اره حیف شد. "راستی کجا میرفتی؟ +داشتم میرفتم دنبال جونگ کوک بگردم زنگ قبلی ندیدمش. "سال سومی ها زنگاشون طولانی تره به خاطر همین موقع هایی که بیرونیم اونا نیستن. +یعنی نمیتونم ببینمش؟ "نه متاسفانه. +میخوای باهم بریم قدم بزنیم؟ "من؟اخه! +چیشده؟ "هیچی... +اگه نمیای بگو ناراحت نمیشم. "نه میام اخه من یکم هیجان زدم چون از وقتی جیمین اومده من هیچ دوستی نداشتم. +واقعاا؟اشکال نداره من دوستتم دیگه. "ممنون☺💖 +خواهش میکنم حالا اگ تونستی منو بگیر😜سریع دوییدم...سایانا یه لحظه گیج بود که بعد افتاد دنبالم😂اینقد دوییدیم دیگه حال نداشتیم و به زور فقط میخندیدیم و غش کرده بودیم که زنگ خورد "خب باید بریم..،مرسی بهترین زنگ تفریح عمرم بود... +موقع رفتن دم در میبینمت. "اوکی فعلا. +بای. سریع رفتم تو کلاس و نشستم که جیمین اومد تو منم یه چشم غره بهش رفتم و نگاه کتابم کردم نیم نگاهی بهش انداختم که نیشخند شیطانی زد و به در نگاه کرد تا معلم بیاد...هروقت منو نگاه میکنه احساس میکنم میخواد یه نقشه بکشه که منو اذیت کنه به قول معروف نقشه های شوم در سر داره :/ یه معلم اومد تو که انگار بداخلاق بود....از حرف زدنش معلوم شد انگار نیست واقعا بداخلاقه..فک کنم همونیه که جونگ کوک میگفت اخلاقش زیاد خوب نیست...چه شانسی اولین روزم باهاش کلاس دارم...داشتم فکر میکردم که با صدای نسبتا بلند معلم که گفت میخوام امتحان بگیرم سر جام خشکم زد😨من که هیچی بلد نیستم!!! باید بهش بگم.... +ببخشید اقا من اولین روزه میام و تازه واردم و بلد نیستم چیزی که شما میخواین امتحان بگیرین!؟ معلم:مشکل خودته باید از قبل مطالعه میکردی من از همه امتحان میگیرم.... +ولی اخه... معلم:بهونه نداریم بشین سرجات. +چشم. برگه هارو داد منم هیچی ازشون سر در نیاوردم فقط یسری جوابایی که فکر میکردم دادم :/ هنوز سوالای اول بودم که جیمین گفت تموم کرده و رفت برگشو داد بعد اومد منو باز با لبخند نگاه کرد که بهش گفتم:چیه؟میزاری امتحان بدم؟ #مطمئنی به کمک احتیاج نداری؟😏 +من به کمک هیچکس نیاز ندارم مخصوصا تو :/ اینو که گفتم انتظار داشتم عصبی شه ولی غش غش خندید و نشست سر جاش...زنگ خورد و برگه هارو جمع کردن...همه حمله ور شدن به سمت خونه هاشون بابا اینا انگار از زندان ازاد شدن چرا اینجوری میکنن؟! رفتم دم در که سایا اومد و یکم حرف زدیم بعد خداحافظی کرد...
الان دقیقا 30 دقیقس منتظر جونگ کوکم پس چرا نمیاد؟دوباره رفتم به سمت کلاسا و از شیشه کوچیک روی در توی کلاسشونو نگاه کردم که جونگ کوک منو دید و با چشم ابرو بهم فهموند برم کنار وگرنه معلمه...😆منم سریع غیب شدم...10 دقیقه بعد جونگ کوک اومد بیرون یعنی تعطیل شدن که گفت: -اونجا واسه چی اومدی تو؟ +سلام خوبم مرسی تو خوبی؟ -خب حالا لوس نشو جوجه..خیلی وقته منتظری؟ +اره نزدیک 40 دقیقس منتظر جنابعالی ام. -میخواستی راه قصر رو یاد بگیری که خودت برگردی به من چه. +یاااااااا. -چته خب راست میگم! +جونگ کوک یچیزی بهت بگم؟ -اگ گند نزدی بگو... +دقیقا گند زدم... محکم با دستش زد رو پیشونیش و گفت : -چه خرابکاری کردی؟ +اول بده رو بگم یا بدتره؟ -گاد..چقد خرابکاری تو؟ اول بدتره رو بگو +اوکی..با جیمین دعوام شد. -همین؟ +عصبی نیستی؟ -نه. +فکر میکردم دعوام کنی. -چون احتمالشو میدادم شوکه نشدم ولی چند بار بگم؟باهاش دهن ب دهن نکن. +من کاریش ندارم اون اذیت میکنه. -ولش کن...خب گند بعدی. +امتحانو قشنگ گند زدم در حد تیم ملی کره جنوبی😂(نمد تیم داره یا نه حالا یه عده پیدا نشن تو کامنتا بگن:وااااهااااای کره جنوبی که تیم نداره اینجوریه اونجا اونجوریه😐😂اون واااهااااای اولشو سایلنت آرمی ها میدونن😂سایلنت آرمی ها تو کامنتا بنویسین سایلنت آرمی بشناسمتون😜) -مگه امروز شمام امتحان داشتین؟ +بابا من اولین روزه هیچی بلد نیستم این نامردیه. -ناراحت نباش جوجه. +یاااااا مگه میشه ناراحت نباشم؟سه سال دبیرستان یه نمره پایین 19 و نیم نداشتم. من داشتم غرغر میکردم و جونگ کوک هم تو کل راه به غرغرای من غش غش میخندید و من حرص میخوردم...
رسیدیم خونه که مستقیم رفتم اتاقم و رو تخت ولو شدم داشتم از خستگی میمردم...راستی جونگ کوک یکم عجیب بود رفتارش امروز...شاید اتفاقی افتاده؟!...شایدم زیادی خوشحال بود چون انتظار داشتم عصبی شه....اصن ولش کن به اون چرا دارم فکر میکنم؟همینجوری داشتم فکر میکردم که با صدای در به خودم اومدم.... +کیه؟ -منم. +او الان میام...پاشدم رفتم دم در. +چیزی شده؟ -مگه باید چیزی شده باشه؟ +نه. -اومدم بگم مگ غذا نمیخوری؟ +چرا گشنمه. -تشنت نیست؟ +اتفاقا خیلی تشنمه. -وقتشه. +وقت چیه؟ -باید خون بخوری. +چییییییییی؟ -بش نخور خودت میمیری به من چه :/ +غذای دیگه ای نیست؟ -چرا هست ولی یه ذره خونو باید بخوری اگ تو این هفته نخوری میمیری دختر. +حالا یکاریش میکنیم فعلا بریم غذا. -جوجه شکمو. +مگه من خوناشام نیستم؟ -هستی. +بعد مگه جوجه خوناشام داریم که تو به من میگی جوجه؟ -نداریم اگ دوست داری بهت میگم خفاش خوبه؟ +ترجیح میدم همون جوجه بمونه:/ -پس بیا بریم تا نمردی از گشنگی الان دوساعته داری حرفای چرت و پرت میزنی دم در...من میرم خواستی بیای لباستو عوض کن :/ +لباسم مگه چ.....یهو چشمم به لباسم افتاد که از مدرسه اومدم چون یونیفرممو در اورده بودم فقط تیشرت و ش.لو.ار.ک تنم بود😨ینی خااااااااک دخترررررر. سریع درو بستم یکی محکم زدم تو صورتم..چقد دست پاچه ای اخه...صدای خنده های جونگ کوک رو شنیدم و خندم گرفت ولی خیلی خجالت کشیدم😐(نه پس میخوای خجالت نکش راحت باش عزیزم😶)رفتم در کمد رو باز کردم مثل اینکه توش چند دست لباس گذاشته بودن...مثل همیشه تیپ لش زدم و راه افتادم سمت سالن غذاخوری...رفتم دیدم جونگ کوک و پدرش و خواهرش رو میز نشستن و منتظر منن...بهشون سلام کردمو عذرخواهی کردم که منتظر موندن....
(علامت ا/ت +.....علامت پادشاه * ....علامت کوکی -........علامت خواهر کوک ^) ^لباسای قشنگی پوشیدیا دیگه شک ندارم سلیقم بیسته😜 +او این لباسا رو شما گرفتین؟خیلی ممنون خیلی قشنگن. ^چقد رسمی دختر راحت باش😊 +چشم ممنون. -این رسمیه؟هنو یخش آب نشده وگرنه با اینکه شبیه جوجه هاست مخ همتونو میخورد اینجا به جای شام. با همون قیافه ترسناک که جیمین نگاه کرده بودم به جونگ کوک خیره شدم که یه لحظه یجوری شد و بعدش به بشقابش نگاه کرد و غذاشو خورد...این نگاه من چی داره همه ازش میترسن؟😆 *خب دخترم روز اول مدرسه خوناشامی چطور بود؟ +افتضاح..یعنی منظورم اینه زیاد خوب نبود... *چرا؟ معلما خوب نبودن؟ +نه معلما فقط یکیشون بداخلاقه که امروز امتحان گرفت و من خراب کردم چون هیچی بلد نبودم تو اولین روز. *همین؟اینکه غصه نداره دختر. جونگ کوک بهم چشم و ابرو اومد که جیمینو نگم منم فهمیدم و از پدرش تشکر کردمو لبخند زدم بعدم شروع کردم به خوردن چون واقعا داشتم غش میکردم...بعداز غذا از همه تشکر کردم و خواستم برم تو اتاقم که خواهر جونگ کوک دستمو گرفت و گفت : ^کجا دختر؟میخوایم حسابی خوش بگذرونیم...منم از خدا خواسته لبخند زدم و دنبالش دوییدم که رسیدیم به یه اتاق..اتاق خودش بود چقد باحاله اینجااااا... ^راستی دختر اصن میدونی اسم منو؟ +نه متاسفانه فرصت نشد ازتون بپرسم. ^اشکالی نداره اسمم آیشا ست. +خوشبختم آیشا😊 ^مرسی...نظرت چیه فیلم ببینیم؟ +عالیه. ^اوکی پس بیا بریم. +کجا؟ ^مگه نمیگی فیلم ببینیم؟ +چرا. ^خب دیگه بریم اون اتاق تلویزیون هست تازه یکم پاپ کورن میگیریم به کوکی هم میگیم بیاد تا سه نفری ببینیم بابام که نمیتونه همیشه سرش شلوغه دونفری هم خوبه ولی سه نفری بیشتر میچسبه. +باشه
با آیشا رفتیم منو نشوند روی مبل خودشم رفت خوراکی بیاره...به صفحه سیاه تلویزیون خیره شده بودم...بازم رفته بودم تو فکر..مامانم الان چیکار میکنه؟بقیه چیکار میکنن؟ هعی :/ یعنی ناراحتن که من نیستم؟یعنی براشون اینقدر ارزش داشتم؟سرخودتو گول نزن بابا اگه ارزش داشتی این همه رفت و امد کردی تو جنگل حداقل از دور باید میدیدی یکی دنبالت بگرده..هیچکی دنبالم نبود
😞همینجوری داشتم فکر میکردم با صدای جونگ کوک به خودم اومدم: -چیشده جوجه چرا درهمی؟ +هیچی... -اوکی پس هیچی ذهنتو مشغول کرده درسته؟ +نه خب ولی.... -باااوشه اگ نمیخوای به من بگی نگو من میخواستم فقط باهات دردودل کنم که پوکر نباشی. +نه میگم..جونگ کوک به نظرت مامانم اینا الان از اینکه من نیستم ناراحتن؟اخه حتی ندیدم ینفرو بفرستن دنبالم تا شاید پیدام کنن یعنی... جونگ کوک حرفمو قطع کرد و گفت : -معلومه که نگرانتن..معلومه دوست دارن..احتمال زیادهم دنبالت فرستادن ولی تو ندیدیشون...دیگه ادم واسه بعضی خواسته ها باید بعضی چیزا رو از دست بده... +ممنون خیلی بهترم☺ -راستی تو چرا هنوز منو جونگ کوک صدا میکنی؟ +پس چی صدا بزنم؟ -مگه باهام راحت نیستی؟ +چرا. -خب پس میتونی کوک یا کوکی صدام کنی. +باشه کوک😜..زبونمو براش دراوردم که خنده ریزی کرد...... -میگم.. میخواست یچیزی بگه که خواهرش اومد : ^گاااااایز اومدم با کلی خوراکی و فیلم ترسناااک😈 +چیزی میخواستی بگی؟ -بعدا بهت میگم. ^اوهو اوهو چی رو از من مخفی میکنین؟ -چیز مهمی نیست..چه فیلمی اوردی؟ ^من که میفهمم بالاخره...نمد چیه امروز دوستم بهم داد تازه خریده. -اخه فیلم ترسناکای شما که اصلا ترسناک نیست :/ ^چیه میترسی؟ -من میگم ترسناک نیست تو میگی میترسی؟ -نه ا/ت رو میگم😂 +ها؟چی؟من؟من عااشق فیلم ترسناکم کی گفته میترسم؟ -رنگ چشات گفتن میترسی😂 +یااااااااااا اره من میترسم ولی دوست دارم فیلم ترسناک.. ^ببینیم و تعریف کنیم😝
وسطای فیلم بود...یکم ترسیده بودم ولی اونا داشتن با خیال راحت نگاه میکردن انگار نه انگار :/ وسط فیلمه فهمیدم اسمش the callبود...(این اسمه واقعا فیلم ترسناکه البته زیادم ترسناک نیست من دیدم الان اسم دیگه ای به ذهنم نمیرسید:/ قضیه اش این بود که چندتا جوون میرن تو یه خونه متروکه بعد تلفن زنگ میخوره یه عجوزه بهشون میگه باید اینکارو کنین و اون کارو کنین تا بزارم زنده بمونین بعضیا همدیگه رو م.ی.ک.ش.ن و از این چرت و پرتا اخرشم فک کنم فقط ینفر زنده میمونه یادم نیست😐اگ خیلی میترسین نگاه نکنین ولی اگ مث من از فیلم ترسناک نمیترسین نگاه کنین چون همچین ترسناک نیست😐) کم کم داشتم سکته میکردم (اره جون خودم 😐اصن ترسناک نیست که :/)....دیدم اصلا جونگ کوک داره با خنده نگاه میکنه ولی من واقعا چرا اینقد میترسیدم؟نترس دختر تو الان خوناشامی مثلا..هیچکی نمیتونه بهت آسیب بزنه..نترس..نترس..همینجوری داشتم به خودم تلقین میکردم که نمیترسم ولی یهو توهم اون پسره که تبدیل شده بود به هیولا اومد جلو دختر دختره هم جیغ کشید منم جییییییییییییییییییییییغ ینی از جیییییییییییییییییییغ گذشت اینقد بلند بود :/ جیغ زدم که آیشا یه متر پرید هوا و گفت: ^چرا اینجوری میکنی از جیغ تو قلبم ریخت ترسناک نیست که توهمه همش.... +خب جیغ زد منم از جیغش جیغ زدم. -اره جون خودت ینی فقط از جیغش جیغ زدی؟مطمئنی؟ +یاااا کوکی چرا همش منتظری منو ضایع کنی؟ -چون حال میده. +عییییییی. -باشه حالا قهر نکن فیلمتو ببین. +من دیگه نگاه نمیکنم. -میترسی؟ +نخیر. -پس بشین نگاه کن. +به خاطر اینکه روت کم شه تا آخرش نگاه میکنم. -ببینیم نگاه میکنی یا نه. +مطمئن باش عمرا بترسم. -عه واقعا؟ +پس چی فک کردی؟من وقتی مامانم خونه نبود دونفری با دوستم همش نصفه شب فیلم ترسناک میدیدیم. -به اینکه ترسناک نیست اینقد جیغ میزنی پس اون موقع سر دوستتو میبردی دیگه. +نخیرم اصلا اینطوری نیست. -چرا هست. +نه خیر نیستتتتتت....میخواستم بازم بگم نیست که خنده آیشا حرفمو قطع کرد...داشت قهقه میزد. -به چی میخندی؟ ^به شما دوتا. -ما چیمون خنده داره؟ ^همچیتون...از بحثاتون تا قیافتون😐😂(هی دیگه زیاده روی نکنااااا😐) دوتامون با قیافه پوکر بهش نگاه کردیم که فهمید اگه یه کلمه دیگه درمورد قیافه هامون حرف بزنه خودش میدونه چه بلایی سرش میاد که ساکت شد ولی ریز ریز میخندید... ^ولی این دومین باره میگم خیلی بهم میاین😜 -همین الان پاشو برو آیشا تا نزدم یه بلایی سرت نیاوردم (کوک جدی عصبی شد😐فقط میگم یا هفت جد بنگتن😐😂) ^باشه بابا عصبی نشو شوخی کردم. +اگه جون من و خودتو دوست داری دیگه از شوخیا نکن. ^باشه باشه حالا نگاه کنین ادامه رو کلی صحنه از دست دادیم
دیگه داشتم سکته میزدم با چشای نیمه باز نگاه میکردم که تموم شد:/ ..... -تموم شد؟؟؟؟ ^نه پس مگه سینمایی چند ساعته دوسااعت بیشتر نبود دیگه تازه خیلیم زیاد بود بیشترشون یک ساعت و نیمن... +ها ها دیدی جناب جئون جونگ کوک که تونستم تا اخرش نگاه کنم بدون اینکه بترسم؟ -اره دیدم چشات بسته بود. +نخیر نبود. -چرا خودم دیدم. ^فک نمیکنین به جای اینکه بحث کنین برین تکالیفتونو انجام بدین؟ساعتو دیدین؟فردا مگه مدرسه ندارین؟ +راستی آیشا مگه مدرسه نمیای؟ ^نه من تو خونه معلم خصوصی دارم خوشم نمیاد از مدرسه. +چرااا خیلی خوش میگذره. -خانوم خوشش نمیاد مدرسه چون معروفه دورش جمع میشن خو بهشون رو نده تو خودتم بدت نمیاد. ^نخیر..کوکی میشه آبرومو نبری؟ -تو بردی منم میبرم. +اوکی حالا نمیخواد دعوا کنین. ^دعوا نمیکنیم که. +پس ادامه بدین `•_•` -محض اطلاعت فردا تعطیله. ^عههه پس اگه درس ندارین بیاین یه فیلم دیگه ببینیم. -من ترجیح میدم برم درسمو بخونم خیلی بهتره :/ +چیشد جونگ کوک نکنه میترسی؟ -نه نمیترسم مطمئنم الانم ایندفعه فیلم عاشقانه میزاره منم حالم بد میشه😐 ^یاااااا از کجا فهمیدی عاشقانه میخوام بزارم؟ -مثلا خواهرمیا 123 ساله دارم باهات تو یه خونه زندگی میکنم نشناسمت که دیگه هیچی😐 ^راست میگی... +فیلم عاشفانه که خوبه بیاین ببینیم. -پیشنهاد میکنم به جای فیلم بریم کلبه قدیمی. +کجا بریم؟ ^آخجون اره بریمممممم. +کجا بریم به منم بگین. -وسط جنگل یه کلبه پیدا کردم خیلی خفنه گاهی اوقات میرم اونجا. +عه چه جالب پس بریم.. -تا اونجا مسابقه. ^ولی ما که راهو بلد نیستیم توهم که اینقد سرعتت زیاده در یک ثانیه از نظر گم میشی😐 -هوووففففف اخه شما خیلی کند حرکت میکنین. ^تو یذره آرومتر بری ما بهت میرسیم. -...... +بریم دیگهههه. -دنبالم بیاین... از قصرشون اومدیم بیرون و رفتیم سمت جنگل...سعی میکردم با تمام سرعتم بدوعم ولی بازم ازشون عقب بودم:/ یه لحظه احساس کردم یه صدایی میاد برگشتم پشت سرمو نگاه کردم که دیدم هیچی نبود ولی اونا رو گم کردم-_-کجا رفتن حالا کجا برم؟ازکدوم راه رفتن؟عهههههه... از زبان کوکی👯: -آیشا ا/ت کوش؟ ^مگه نیومد؟ -نه بابا نیستش که... ^چقد بهت گفتم اینقد سریع ندو. -کجا پیداش کنیم حالا:/ ^منو برسون کلبه بعد برو دنبالش مشکل خودته. -زحمتت نشه یوقت. ^نمیشه بگو راه کلبه از کدوم طرفه. -مستقیم برو میرسی همونجا دم در وایسا تا ماهم بیایم. ^باشه منتظرم. سریع رفتم دنبالش...همینجوری داشتم میگشتم که صدای جیغ شنیدم...فهمیدم خودشه...سریع دوییدم سمت صدا که رسیدم بهش همین که منو دید گفت : +کوکیییییییییییییییییییییییی نجاتم بدهههه. با نگرانی گفتم-چیشدههه؟ +سوووووووسک. -سوسک؟همین؟از دست سوسک نجاتت بدم؟خجالت بکش 20 سالته دختر😐قلبم ریخت یهو فک کردم چیشده. +حالا نمیخواد غر بزنی بیا بندازش اونور الان دوباره میاد رو پام چندشم میشه. -ولی من از سوسکا خوشم میاد. +چیییییییی؟ (واقعا از سوسک خوشش میاد😐من میرم محو شم بای😐😂)
-وایسا برم یه شیشه بیارم بگیرمش. +نهههه توروخدا حالا میخوای هرروز بندازیش به جون من. -دقیقا، خیلی خوب حدس میزنی. +جان من ولش کن فقط بیا بریم سمت کلبه. -خب حالا اینجوری نکن دنبالم بیا....... از زبان ا/ت👿:
رسیدیم به کلبه که دیدم آیشا دم در منتظره. ^چقد دیر کردین؟!! -خانم سوسک دیده بود. +یااااا چیکار کنم تو خوشت میاد من بدم میاد هرکی یه چیزی بدش میاد دیگه. -اخه سوسک که ترس نداره. +چرا داره. ^میشهههه اینقد بحث نکنین این سومین یا چهارمین بار تو امروزه که هی بحث میکنین سرم رفت بیا در این کلبه رو باز کن ببینیم توش چخبره بابا عه. -باشه اومدم عصبی چرا میشی. درو باز کرد رفتیم تو... +مطمئنی اینجا قدیمیه؟خیلی شیکه همچی داره...وسطش شومینست..تلویزیون دارههه..آشپزخونه داره...کابینتاش پره..تو اینجارو درست کردی؟ -نه به خاطر این بهش میگم کلبه قدیمی چون قبل اینکه پیداش کنم تقریبا متروکه بود من داخلشو تعمیر کردم. ^افرین داداشی به خودم رفتی سلیقت بیسته. -حالا نمیخواد مزه بریزی. +خیلی باحاله اینجا..نایس. -خب حالا چیکار کنیم؟ +نظرتون چیه ج ح بازی کنیم؟ -ج ح دیگه چیه😐 +جرعت یا حقیقت دیگه ^اها اها همون که هی سوال میپرسی یا یکاری انجام میدی؟فک کنم بازی کردم قبلا. +اره تقریبا همون. -خب واسه منم توضیح بدین. +بطری داری؟ -اره...رفت یه بطری اورد گذاشت رو میز. +خب ببینین الان من اینو میچرخونم..مثلا میوفته به من و آیشا...سر بطری جواب تهش سوال...یعنی اگه تهش بیوفته به من، من از از آیشا میپرسم جرعت یا حقیقت..آیشا اگه حقیقت رو بگه باید هرچی میپرسم راستشو بگه اگه بگه جرعت باید کاری که میگمو انجام بده کل بازی اینطوریه. -اوکی فهمیدم. ^من میچرخونم. افتاد به خودش و کوکی. ^خب برادر گرامی جرعت یا حقیقت؟ -معلومه جرعت. ^به به....باید دوتا از اون انگشترایی که باعث میشه نور افتاب بهت صدمه نزنه واسه ما بخری. -ولی اونا رو که همینجوری نمیفروشن. ^مشکل توعه درضمن تو ناسلامتی پسر پادشاهی پارتی داری. -هووووف باشه -_- ایندفعه من میچرخونم. افتاد به من و کوکی ولی اون باید میپرسید. -خب خب ...جرعت یا حقیقت؟ +چون میدونم بلای بدی سرم میاری میگم حقیقت. -فعلا شانس اوردی...،حالا چی بپرسم؟ +هرچی دوست داری بپرس منم باید راستشو بگم. -اممممم...ضایع ترین کاری که تاحالا کردی چی بوده؟ +اینکه از ماشین پیاده شدم :/ -ینی ناراحتی که خوناشام شدی؟ +نه خوشحالم ولی کارم خیلی ضایع بود هرکی دیگه بود عمرا اینکارو میکرد. ^چی؟قضیه چیه؟ +یعنی نمیدونی من چجوری تبدیل شدم؟ ^نه😐 +با دایی اینام اومدیم جاده جنگلی که بنزین تموم کردیم بعدش حرف خوناشام روح شد که داداشت جلو ماشین ما ظاهر شد...بقیه که اعتقاد نداشتن داشتن سکته میزدن ولی من سریع جیم شدم بیرون هرچی مامانم و بقیه جیغ و داد کردن برنگشتم رفتم رو به روش و .............. تا الان که خوناشام هستم و درخدمت شما تشریف دارم😐😂 ^جالب بود. همینجوری داشتیم بازی میکردیم که در کلبه باز شد😨یا خود ورد واید هندسام اینکه...این....😵😵😵
عرررررررر بالاخره تموم شد این پارت میخواستم یکم تو خماری بمونین😐😂💙امیدوارم دوست داشته باشین کیوتا💖تو کامنتا حتما بگین اون کی بوده که اومده تو کلبه؟یادتون نره ها😜اینجانب منتظر نظرات اکلیلی شماست😆🎆👑💟💝💛
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
پاسخ نامه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
هیچ حدسی ندارم عررر😐💔💔💔😂😂
خلاصه که خیلی خوبه😂💖
دقیقا اونجایی که گفتی وااااهااااای رو با لحن فرشاد خوندم😂😂
وای من سایلنت ارمیم خیلی بات حال کردم حاجی🤣
اَی خِدا تست چی بزار خب دیگه تست منم بزار 😐
کی میزاریش؟؟؟😐
پارت دوم داستان من اومد پارت چهارم داستان تو نیومد😂میبینی
😂خو من از وقتی تو شروع کردی 3 پارت نوشتم تو دو پارت تازه 10روزه تو بررسیه اینم ببین😂🌈
پارتتتتتت بعععدددددووووو بززارررررررررر
بابا به کی قسم بخورم تو بررسیه😂😂😂
عالی بود عزیزم🥰😇😊🥰
منتظر پارت ۴هستم
به تست های منم سر بزن
سر زدم نظرم دادم اگ منتشر شه😃💖
قلبم شکست اونی چرا پارت بعد برسی نمیشه اونی اونی اونی به دادم برس 😭😂
ب تستچی بگو😂💞
والا داستانای دوستم اسم نداره متاسفانه 😂 تستچیم نمیشناسه😑💔 تو واتساپ برام مینویسه😁🤍😙
اها😃💜بش بگو امیدوارم موفق باشه
ای خدا بزار دیگه گشتیمون بزار پارت 4 رو دیگه 😖😖😖