19 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♥Adrinet♥ انتشار: 3 سال پیش 940 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام من قصدم کپی نیست فقط میخوام کمک کنم🙂
من فکر کردم شاید با اکانت من اوکی بشه پس همشونو پیدا کردم و تست ساختم نویسنده این داستان خانم لیانا ۲ هستند باقی پارت ها توی پروفایل ایشونه
تو پارت 78 میرن خونه خاله ادرین و برادر ادرین آدام و زنش الیس و دخترش اما هم اونجان و در طول راه ادرین با ناخناش دست مری رو زخم کرده بود و موقعی مری میخواد چایی برداره الیس میبینه داد مییزنه بعد همه مفهمن مرینت میگه هیچی نیست فقط دستشویی کجاست فلیکیس هم میگه من نشونتون میدم
پاي ادرین رو از دستي مح.کم ل.گد کردم .و خ.ش.م.گ.ي.ن نگاهش کردم..فیلیکس بهم نشون داد.رفتم داخل و دستمو گرفتم زير شير اب.... خو.نش ب.ند نمومد( هققققق ادرین و.ح.ش.ی)..در رو باز کردم . فیلیکس هنوز اونجا بود.
گفتم:ميشه يک دستمال بياريد.
_بله بله حتما.
و بدو رفت و همراه جعبه دستمال برگشت و جعبه را به سمت من گرفت..يکي برداشتم و روي ز.خ.م دستم گرفتم.
الییس هم یهو همونجا ظاهر شد با چند تا چسب ز.خ.م و گفت:بيا عز.يز.م..بيا ز.خماتو ببندم.
_خيلي ببخشيد..
چسب ز.خ.م ها رو چسبوند و گفت:چرا اينطوري شد؟
_همينجوری
_مگه ميشه مرینت جان..به من بگو.
_اخه دليل خاصي نداره..
الییس که ديد امیلی جون داره مياد گفت:اميدوارم.
امیلی جون کنارم نشست و گفت:چي شده؟
گفتم:يک ز.خم ساده است..
امیلی جون:يک زخم ساده رواينقدر بستين..پاشو اينجا خوب نيست نشستي ..پاشو دخترم.
بلند شدم و به هال رفتيم و دوباره کنار اون رو.اني نشستم
.( مبگم کسی یه رو.ان پزشک خوب خبر نداره ادرینو بهش نشون بدم؟😐🍡)
اقا گابریل گفت:چيزي شد دخترم؟
_نه..فقط يکم خو.ن اومد.
ادرین دستمو گر.فت توي دستش ونگاهي اندا.خت و گفت:به خاطر فش.ار من بود.
اروم با يک لبخندمصنوعي به بقيه زير گوش ادرین گفتم:نه از اسمون يک ادم و.حشي اومده دستم رواينطوري کرده.
_من نميخواستم اينطوري بشه.
_نه پس عمم امده مثل و.حشي هادستمو فشارميداد..
الییس اومد دوباره کنارم وگفت:خب مرینت خانم چه خبرا...شنيدم دانشگاهی هستيد.
_بله..2تاازامتحانامون مونده.
_انشاالله... به خوبي ميديد.
_اميدوارم..شماچي؟
_من که دارم درس ميخونم..البته باشو.هر وبچه واين جورچيزايکم سخته.
_سر کارم ميرين؟
_نه خيلي دو.ست دارم..ولي هم زماني ندارم..هم آدام ميگه نيازي نيست...
امیلی خانم همون موقع همراه بايه صندلي امد ..صندلي رو گذاشت و خواست روش بشينه که الییس بلند شد و گفت:اينجا بشينين مامان..
_نه الییس جان راحت باش.
_تعارف کن که ندارم مامان بياين اينجا
امیلز خانم روي مبل نشست وگفت:خب مرینت جان..سابین خانم خوب بودن؟
_بله سلام رسوندن.
_اقا تام خوب بود؟
_بله
_مارسل جان چطور؟از ادرین شنيدم که ايشونم داره سر وسا.مون ميگیره
_بله..بادختر عموم لیا..يادتون که هست؟
_اره..دختر خيلي خوشگلي بود....جینا خانم چطوره؟
_ايشونم خوبه....ژاکلین جون کجاست؟_دانشگاه کلاس داشت وقتي فهميد شما ميخواين بياين اينقدر ذو.ق زده شد که نگو..حالاشب مياد..
يک لحظه سرمو چرخوندم سمت جمع که چشمم به ادرین و جسیکا خورد...اينبار نبايد فقط از دور حر.ص ميخوردم..بايد جلوميرفتم...با گفتن ببخشيد رومو به سمت اونا برگردوندم...
جسیکا نگاهي سرد به من انداخت وگفت:ميگفتي ادرین!
اين يعني اين دختر رو و.ل کنه وبه بحثمون ادامه بده.
ادرین:اها
ادرین گفت:اها...ديگه همين فعلا اين گوشي ها رو مده..البته قيمتاش بالاست.
جسیکا:قيمتش برام مهم نيست..فقط خوب باشه!
ادرین گفت:پس همونا که بهت گفتم.
ادرین نگاهي به من کرد وگفت:دست عروسکم چطوره؟(وجی: گفتم درستش میکنم! من وجد.ان خوبیم^^ لیانا:-_-)
اقا ادرین من بااين حرفا خ.ر نميشم..
بدون توجه به ادرین روبه جسیکا گفتم:ميخواي گوشي بخري جسیکا جون؟
_اره..گوشيم مدلش قديمي شده.
ادرین که از اينکه بهش بي توجه بودم چشاش اندازه کا.سه شده بود..همون موقع صدا خاله آمیلیا اومد:
ناهار امادست.
همه بلند شديم وبه سر ميز رفتيم...من کنار ادرین و کنارم الییس..چه قدر الییس رودو.ست داشتم.
چه قدرمهربون بود ..سرناهارهمش بهم چيزي تعا.رف ميکرد.. ادرین هم همش بهم چيزي تعار.ف ميکرد ولي من بهش ا.همي.ت نميدادم..ناهار که خورده شد آمیلیا خانم اصر.ار کرد بمونيم..ولي امیلی خانم خ.س.تگی مارو بهو.نه کرد..
بعد از خداحافظي طولاني باهاشون..سوار ماشين اقا گابریل شديم و به خونه رفتيم.
وارد خونه که شديم .با یه قصر مواجه شدم از ماشين که پياده شديم.ساکم رک برداشتم که ادرین از دس.تم گر.فت و گفت:
ب ده من دس.ت.ت زخ.م شده.
اروم گفتم
_زخ.م نشده زخ.م.يش کردي.
اقا گابریل کليد انداخت و وارد شديم..يک راهرو نسبتا بزرگ بود که به اخر اون که ميرسيدي دست راست به سمت اتاق ها و روبه پذيرايي و اشپزخانه بود.امیلی خانم گفت:
_بچه ها شما بريد تو اتاق استراحت کنيد.
ادرین زود گفت:چشم.
و دس.ت منو اروم گر.ف.ت و گفت:بيا مرینت جان
اي کو.فت مرینت جان.
در چوبي اتاقشو باز کرد.يک اتاق بزرگ ،يک تخت 2نفره که پتويي شکلاتي روش بود..ديوار اتاقش با کاغذ ديواري رنگ قهوه اي تیره بود.يک کمد لباس هم توي ديوار و يک در ديگه
و يک در ديگه که نميدونم چي بود..يک مبل هم گوشه ي اتاق بود.
ادرین ساکم را گذاشت و درو بست.ساکم رو برداشتم و بردم گوشه اي از اتاق.ک ش مو.هام و باز کردم مشغول بستنشون شدم که ادرین گفت:
_بابت دستت متا.سفم..داشتي ل.ج.بازي ميکري
برگشتم و عصبا.ني نگاهش کردم ولي د.هنم با.ز نشد و چيزي نگفتم.
_فکر نميکردم اينطوري بشه..ببخشيد مرینت...خواه ـ
هنوز(ش)را نگفته بود که بلند شدم .دکمه هاي کتم باز بود ولي در نياورده بودمش..جلو رفتم و ز.ل زدم تو چشا.ش و گفتم:از يک پسر ... میخوره مثل تو ب.ع.يد نيست.
د.اد زد:...؟
ده.نم براي گفتن کلمه بعدي ب.ازنشده بود که مزه خو.ن و دا.غ.ي گو.نم رو ح.س کردم.
به چ.ش.م هاي به خو.ن نشسته ادرین خي.ره شدم ....صور.تم هنوز ميس.وخت..
پش..ت انگشتاي کشي.دم ادرین بود..فقط کمي بايد سر.م را بالا تر ميگرفتم..
خي.ره شدم داخل چ.ش.م.اي سبزش...چه سبز ت.ل.خ.ي.
داشتم به سمت در ميرفتم که گفت:تو اتاق هم هست.
و به دري اشاره کرد..اروم به اون سمت رفتم..در را باز کردم...درو مح.کم بس.تم...از صداش خودم تر.سيدم.شير اب رو باز کردم و دستم رو زيرش گرفتم و به عکس خودم داخل اينه خي.ره شدم..به خاطر کار
..به خاطر کار نکرده کت.ک خوردم..به خاطر گفتن وا.ق.ع.ی.ت..
تو.قع هر چيزي رو داشتم غير اين.کار..خو.ن از کنار ل.ب.م جاري. شد...در عرض 3ساعت..هم دستم رو زخ.م کرد هم کنار ل.ب.م....
شير اب باز بود..سر.مو زير.ش گرفتم..سر.د بود...چه سرم.ايي..
صور.تم را زير اب شستم و از دستشو.يي خارج شدم..قطرات اب روي صورتم لي.ز ميخوردن...
اول نگا.هي به ادرین که روي تخت دراز کشيده بود کردم.....چشا.شو بسته بود و دستشو به صورت قا.ئم روي پيشو.نيش گذا.شته بود..به سمت ساکم رفتم و کتم رو دراوردم و گذاشتم روي ساک...هنوز بي هيچ
هد.في روي زمين نش.س.ته بودم که ادرین گفت:
_مری
نگا.هش نکردم و ارو.م گفتم:بله.
_يک لحظه مياي..چيزي نگفتم و از جا بلند شدم و رفتم کنار تخت ايستادم و ز.ل زدم تو چشا.ش..
اروم گفتم:بله.
م.چ دس.تم رو گر.فت و منو کنار تخت نشو.ند.. ..نگا.همو به فرش دو.ختم و گفتم:چيه!؟
دس.تمو و.ل کرد
_ميزاري تو.ضيح بدم.
برگشتم به سمتش و خواستم چيزي بگم که دستا.شو دو.ر صو.رتم قا.ب کر.د و گفت:بزار ديگه.
هم خندم گرفته بود هم عص.بي بودم..دستا.شو از د.ورصورتم ج.دا کر.دم و گفتم:بگو.
_من توي ع.م.ر.م...تا حالا 1 بطری....هم نخو.ردم.اون شب ماریا حا.لش خر.اب بود به بهو.نه کار اومده بود خو.نم..نميدو.نم ادرسمو از کجا اورده بود..وا.قعا نميدونم مری...
من ک.ش.ي.د توي ب.غ.ل.ش.
سر.مو گذاشتم روی پتو
ادامه داد:باو.ر کن...باو.ر کن..من تو دورا.ن مجر.ديم از اين.کارا نمي.کردم که حا.لا بکنم..تو ح.الا ما.له مني..ميخو.استم بهت بگم..فر.صت نشد. اگه رفتم از کلرا ... بگيرم براي اون دختره بود..اون مس.ت بود حا.لش خر.اب بود..خيلي خرا.ب..
سر.مو اوردم بالا و خي.ره شدم تو چشا.ش ..سر.شو يکم جلو تر اورد.
سر.مو اوردم بالا و خي.ره شدم تو چشا.ش ..سر.شو يکم جلو تر اورد..خو.استم برم عق.ب ولي بي.ن بازوا.نش گير افتاده بودم....بين اغو.شش.
ادرین گفت:هر چه قدر خو.استي بز.ن.مم..ولي بب.خ.شمم مری...
سرمو ج.دا کردم ..ز.ل زدم تو چشا.شو بي.ش.تر دو.س.ت داشتم و گفتم:ادرین.
چشا.ش شي.طون شد و گفت:جا.نم.
_تو جسیکا رو بيش.تر از من دو.ست داري؟..
ادرین اين.بار منو کا.مل تو بغ.لش کش.يد و گفت:وقتي ميگم بچه اي نار.احت نشو...من تو رو د.وست ندارم عا.ش.ق.تم..
اينو گفت و بو.سه اي به نو.ک بي.ني.م زد..(وجی:ه.ق ا.د.ب کرد.مش) لب.خند کم جو.ني زد و دس.تشو دو.ر کم.رم حل.قه کرد و منو خوا.بوند کنا.رش..
اروم گفتم:ادرین..پام
_اوه بب.خ.ش.يد...
بهش پشپت کردم و اون از پش.ت بغ.لم ک.رد..سر.شو تو.ي گو.دي شو.نم گذ.اشت و گفت:
24 بهمن بود...هفته ديگه نامز.د.ی بود..همه خونه ي لیا اينا جمع ميشديم و جشن میگرفتیم(دوستان و اشنایان همگی به نا.مز.دی مارسل و لیا دعوت هستین😂)..البته صبحش ميرفتيم برج ایفل...دقيقا 4شنبه هفته ديگه...چشامو بستم...
يکم تکو.ن خوردم که ادرین گفت:چه قدر و.و.ل ميخوري عز.يز.م.
دس.تمو از پش.ت برد.م وبرد.م توي موها.ش...نفس هاي گر.م ادرین به دس.تم ميخو.رد..به د.ست ز.خم شدم..به دستي که تا دقايق پيش روي خو.ن ل.ب.م بو.د..نبا.يد مي.زد..عق.ل من اين عکس ال.ع.مل رو مس.خره ميدونست...عجيب ميدونست..خيلي خسته بودم
خودمو سپ.ردم به دس.ت روياها و خواب.
ناظر لطفا منتشر کن🥺بعضیا که هنوز نخوندن نیازش دارن
19 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
سلام کاربر لیدی نوار هستم
دستت درد نکنه
جانمب جان ممنون بابت اینکه بهش کمک کردی خیلی خیلی ممنون
عالی بود
ممنون عزیزم که واسش گذاشتی
خواهش🙂
مرسی از دل سوزیت و مرسی از کمکت 🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
خواهش
🙂
واییی مرسیییی ازت❤
الان نشرش میکنم
خواهش🥰
هورااااا منتشر شددد😍😍😍😍❤❤❤❤
سلام
عکس پروفایلتو عوض کن مد گیر میده با حجاب باید بزاری اگه بی حجاب باشه اکانتت میپره شوخی نیست به ولله