
دوستان اینم از پارت 11 ببخشید دیر به دیر میذارم واقعا خیلی به خاطر امتحانات سرم شلوغه🙏🏻
اما باید تصمیم رو بگیرم و بگم که اون ممکنه زیاد زنده نمونه بگم که بیماری قلبی داره هنوز داشتم فکر می کردم که چطوری بهش بگم که یکی زد به شونم سرم رو که برگردوندم مارکو بود مارکو:میدونم نگرانی ولی چاره ای نیست دیر یا زود خودش میفهمه ولی تا اون موقع سعی کن براش عادی کنی که ضربه نخوره و زیاد ناراحت نشه _اهم دیدم پرستار از اتاق بیرون اومد رفتم جلو :ببخشید خانم پرستار وضعیتش چطوره/؟ پرستار:خب راستش وضعیتش الان خوبه اگه تو اینده بد نشه نتایج ازمایشش خیلی عجیب بود اون بیماری قلبی که داره خیلی نادره و خواهرت دومین نفره که تابحال به این بیماری مبتلا شده واگیر دار نیست و به کسی هم منتقل نمیشه و در حال حاضر هیچ دارویی براش نیست فقط باید مراقب باشه و زیاد به خودش فشار نیاره سارا:یعنی هیچ امیدی به خوب شدنش نیست؟_اگه حالش بد شه خیر به خاطر همین باید مراقب باشین تشکر کردیم و با هم رفتیم داخل اتاق میسووا داشت اواز می خوند صداش خیلی نرم و لطیف بود تا حالا یک همچین اهنگ دلنشینی نشنیده بودم...
از زبان سارا:اروم رفتم جلو و میسووا رو از پشت ب.غ.ل کردم مثل همیشه گرم بود دوست من عجیبترین و در عین حال بهترین دوستی بود که تابه حال داشتم اروم گفتم:حالت چطوره دوست جونم؟ داشتی چی می خوندی؟ میشه بازم برام بخونی؟میسووا:دستم رو بردم طرفش و شروع کردم به قلقک دادن سارا بهش خندیدن اخه وقتی قلقلکش میدادم خیلی ناز و گوگولی می شد بعد چند دقیقه که جو بینمون تموم شد سکوت سنگینی اتاق رو فرا گرفت انگار همه می خواستن یه چیزی بگن شایدم ترسیده بودن ولی کسی چیزی نمی گفت همین که ساکوتا دهن باز کرد که حرف بزنه یهو در اتاق به شدت باز شد همه چشمامون از وحشت گرد شده بود(به نظرتون کی بود🤨همین الان تو کامنت بگو ببینم چقد درست حدس زدی)
مامانم بود اون اینجا چیکار می کرد؟ اومد جلو و شروع کرد به حرف زدن و بد و بیراه گفتن مثلا اومده بود من رو ببینه یا اذیتم کنه دستام رو مشت کردم به طوری که دستم از شدت فشار ناخونم زخم شد دیگه واقعا تحملش رو نداشتم خواستم داد بزنم که سارا گفت:خاله میسووا که تقصیری نداشت!مامانم برگشت طرف سارا و گفت:منظورت چیه توضیح بده_خب راستش هتلی که توش بودیم اتیش گرفت و همه وسایلامون به غیر از چندتایی سوختن واسه همین نتونستیم زنگ بزنیم کسی هم اونجا نمونده بود و همه فرار کرده بودن به همین خاطر ما هم نتونستیم زودتر خبر بدیم معذرت می خوایم از دروغای سارا خوشم اومده بود همیشه عادی جلوه میداد بعدش مامانم برگشت طرف ساکوتا و مارکو و گفت:شما دوتا کی هستین/؟_خاله اونا ساکوتا و مارکو هستن اوناهم واسه گردش علمی به اون هتل اومده بودن ........بعد از کلی توضیح مامانم رفت و منم فردای اون روز مرخص شدم...
بعد از مرخص شدنم بازم حس می کردم اونا دارن یه چیزی رو از من مخفی می کنن دیگه واقعا صبری برام نمونده بود تازه از اون به بعد مارکو و ساکوتا هم راحت میومدن و می رفتن و تو اون مدت خیلی باهم صمیمی شده بودیم 1ماه از اون اتفاق گذشته بود و توی اون مدت زمان کارای زیادی باهم انجام دادیم تحقیق کردیم درس خوندیم تفریح کردیم و یه مدت هم من رو قدرت هام کار کردم ولی نتیجه ای نداشت شایدم من ناتوان بودم به علاوه بدنم خیلی ضعیف شده بود با اینکه مریض نبودم یه شب که همه دور هم جمع شده بودیم سر صحبت رو باز کردم و اول از همه گفتم:چی از من مخفی می کنید؟همه بهم نگاه کردن و بعدش سرشون رو انداختن پایین با عصبانیتی که تو صدام و چشمام بود داد زدم:چرا حرف نمی زنید؟ من امادگیشو دارم!! چیه که من نمی دونم؟سارا:ببین میسووا تو در واقع به...

پارت جدید هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه🤗😊🙏🏻💗 سال نوی میلادی هم مبارکتون💗💗🥳🥳
ناظر عزیز لطفا منتشر کن🙏🏻🙏🏻💗💗
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ: واقعی ژاپن خیالی دنیای انیمه ها💖💞
احتمالا یکی از داداشا دیگش خخ
2مامان میسووا😐
😅😅💗👏🏻👏🏻👏🏻
میبینی چه باهوشم😌😂
عالی بودددد
mrc 💗💗😍
قسمت جدید رو چرا نمیزاری؟ 😟
تا الان نپرسیدم چون میترسیدم بگی تو خودت چرا نمیزاری که الان گذاشتم 😅
بزار دیگه 🙂
چطوری داداش 😃
😅😅والا داداش فک نکنم بتونم تا یه هفته دیگه پارت بدم کل امتحانات سختم پشت سرهم بودن اول فیزیک امروز شیمی دارم بعدش زیست ولی اگه فرصت شد حتما میذارم😊
آها باشه
ممنونم شما خوبید ☺️
به درسات برس اونا مهمترن ☺️
ژ
داداش شب پارت بعد داستانم رو میذارم الانم یه تستم تو بررسیه میشه برام منتشرش کنی اسمش قدم به قدم تا شیفت هست ممنون🙏🏻
ببخشید 🙏🏻😖
ببینم چشم حتما 😊
راستی دوتا پیام حذف شده هست یکیش که حرف ژ بود
دومی چی بود نتونستم بخونم 🙄 البته اگر نمیخوای بخونم ایراد نداره
دوبار این پیام رو فرستاده بودم یکیش رو حذف کردم😂
نی سان اوهایو گزایماس 🙌🏻دیشب تستم رو تو بررسی ندیدی🤨 داستانم گذاشتم حتی نرفت تو بررسی حذف شد نمی دونم تقصیر چی بود😑
سلام 🙂
نه متاسفانه ، دیشب اتفاقا بنا به دلایلی تا ۳ بیدار بودم و کلی دنبال تست هات گشتم ولی پیدا نشد 😓
😭😭😭خب پس حذفش می کنم دوباره میذارم 😩
نه شاید بعد از ۲ روز منتشر بشه آخرین قسمت داستان من همینطور بود به خاطر این اشتباه ۵ روز اومدنش عقب افتاد 😓
دوباره گذاشتم 😂
عالی بود 🙃❤️
ممنون😊😋😍
عالیییییییی
ممنون🙏🏻🙏🏻💗💗
۳ تست آخر لایک و برای سه تست آخر هر کدام سه بازدید خورد
ممنون ولی چرا🤔
مسابقه ی من
اهان ممنون🙏🏻😊
یه چیزی بگم من داستانم رو کلا پاک کردم و دارم یه داستان جدید مینویسم.
چراااا 😨😢
باشه پس یدونه بنویس که از مال منم بهتر باشه و همون اولش معرفی بذار با شخصیت ها😊
دارم همینکار رو میکنم ولی به دلیل شخصیت های زیاد یکم طول میکشه.
عالی بود.
من دوست داشتم برم پاریس و جنگل تو دنیای واقعیالبته.توی دنیای دو بعدی خیلی جاها .
ممنون😍😍
واو پاریس خیلی باحاله