پارت ۴عشق دروغین

جونگ کوک تورو به ناهار دعوت کرده بود تو این دو سالی که تو کره بودی هنوز بلد نبودی با چابستیک غذا بخوری و میترسیدی جونگ کوک بفهمه و مسخرت کنه جونگ کوک=چرا با چنگال داری نودل میخوری؟ ا/ت=یک چیزی میگم مسخرم نکن ولی من بلد نیستم با چاپستیک کار کنم🥺 جونگ کوک=ناراحت نباش من خودم یادت میدم ا/ت=مرسی عشم

صدای در اومد جونگ کوک=غذاتو بخور من باز میکنم جونگ کوک رفت درو باز کرد شوگا رو جلو در دید ترسید با جدیت گفت کاری داری؟ شوگا=بدون که من انتقام بچمو ازت میگیرم شنیدی صدای شوگا اومده رفتی جلو در

ا/ت=مگه نگفتم دیگ دنبال من نیا شوگا=من زنگ زدم به پلیس تو ترسیدی ا/ت =برای چی شوگا =چون بچه منو کشتی پلیس اومد تورو بازداشت کرد برد جونگ کوک هر کاری میکرد تا بتونه تو رو بیاره بیاره بیرون جونگ کوک تو خونه نشسته بود داشت فکر میکرد صدای در اومد باز شوگا اومد شوگا گفتتت......

لایک یادتون نره پارت بعدی فردا😒خسته شدممم