نورماه پارت7

رفتیم خونه گفتم دیدی حالم خوبه دیگه دکتر هم گفت خوب شدم 😁گفت آره (باخنده) گفتم آآآ راستی تهیونگ اون کله پشته ای که من داشتم میدونی اون کجاست🤔 گفت توی اتاقته گفتم آهان خب میگی دقیقا کجا گفت توی کمد گفتم آهان آهان خب من برم بیارمش بلند شدم خواستم برم بیارمش گفت چرا گفتم خب میخوام برم دیگه خوب شدم از جاش، پاشد گفت چرا میخوای بری گفتم خب دیگه خوب شدم گفت خب دلیل نمیشه بری گفتم ولی من خوب شدم گفت چرا باید بری گفتم خب انتظار داری تا ابد اینجا زندگی کنم گفت گفتم جایی نمیری 😠(باداد ) ،

خیلی ترسیدم (از زبان تهیونگ) خیلی ترسید یه نفس عمیق کشیدم یه نگاهی بهش کردم دیدم دستشو گذاشته روی چشماش و داره گریه میکنه سرشو گذاشتم توی سینم و بقلش کردم و توی بقلم گریه میکرد گفت من تا حالا هق هیچکی هق هق منو دوست نداشته هق هق تا حالا هرکی منو دوست داشته من از دستش دادم من نمیخوام توهم هق ازدست بدم گفتم نگران نباش من همیشه کنارتم گفت من هرکی رو دوست داشتم ولم کرده هق هق هق میدونی چرا😢 گفتم چرا گفت چون فکر میکردن من ضعیفم

گفتم حالا دیگه گریه نکن نگاه داره هق هقات بیشتر میشه (از زبان مریتا) توی بقلش آروم بودم

گفتم خوابم میاد گفت بیا بریم بخوابیم

گفتم خوابم میاد گفت بیا بریم بخوابیم

خب بچه ها اگه مسخره بود ببخشید 🥺😔