16 اسلاید امتیازی توسط: Lady noir انتشار: 4 سال پیش 436 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اميدوارم خوشتون بياد💖❤💚
از زبان مرينت: آماده شدم که برم مدرسه. دم در لوکا رو ديدم که سوار دوچرخش بود. لوکا: سلام مرينت ، میخوای برسونمت؟ مرينت: سلام لوکا ، خوب شد اومدی خيلی ديرم شده. کلاه کاسکت رو سرم کردم و سوار دوچرخه شدم. تو راه لوکا گفت: اممم...ميگم مرينت درباره اون قضيه فکراتو کردی؟ مرينت: آره. لوکا: خب... مرينت: ديگه آدرين رو از سرم بيرون کردم ، فهميدم که ما به درد هم نمی خوريم. خوشحال شد و گفت: خب يعنی پيشنهاد من رو قبول می کنی؟😃 مرينت: ببين لوکا من...خب راستش...يه مدت می خوام تنها باشم ، فکر می کنم اينجوری بهتر باشه. لوکا: باشه😣 درکت می کنم ، ولی اگه به کمک نياز داشتی يا خواستی با کسی صحبت کنی ، میتونی رو من حساب کنی🙂 مرينت: ممنون لوکا🙂 رسيديم به مدرسه. مرينت: خب...ميبينمت. لوکا: ميبينمت.
رفتم داخل. بعضی از بچه ها داخل حياط بودن ، آليا و نينو هم رو صندلی کنار حياط نشسته بودن. آدرين و دنيل و ديويد هم رو يکی ديگه از صندلی های گوشه حياط نشسته بودن. رفتم پيش آليا.مرينت: سلام آليا ، سلام نينو. آليا و نينو: سلام مرينت. مرينت: کلاس شروع نشده؟ آليا: اين زنگ کلاس نداريم. چند نفرمون اومديم تو حياط ، بقيه هم رفتن کلاس هنر( اسم معلمش رو يادم نمياد ، همون کلاسی هست که تو وقت های آزاد ميرفتن اونجا...فکر کنم تو قسمت وارونه گر باشه) مرينت: آها. يکم بعد آدرين اومد پيشمون. آدرين: سلام بچه ها. مرينت ، نينو و آليا: سلام آدرين. آدرين با انگشتش دنيل و ديويد رو نشونه گرفت و رو به مرينت گفت: پسر خاله های باحالی داری. مرينت: آره ولی بعضی موقع ها خيلی رو مخن. همون موقع صدای زنگ مدرسه اومد. آليا: بهتره بريم سر کلاس. مرينت: باشه.
از زبان آدرين: بعد از مدرسه رفتم داخل يه کوچه و تبديل به کت نوار شدم تا برم پيش مرينت. تو راه بودم که يه صدايی گفت: هی پيشی. برگشتم ولی کسی رو نديدم. يه دفعه يه چيز قرمز رنگ محکم خورد تو سرم و ديگه چيزی نفهميدم...😴 +آدرين...آدرين بيدار شو. چشمام رو باز کردم. تو اتاقم رو تختم بودم ، پلگ هم بالای سرم بود. پلگ: بالاخره زيبای خفته بيدار شد😐 آدرين: بی مزه😒 بلند شدم و رو تختم نشستم. دستم رو گذاشتم رو سرم ، سرم هی گيج ميرفت. آدرين: پلگ چه اتفاقی افتاد؟ پلگ: اممم خب... اينجوری شد که... پلگ همه چی رو برام تعريف کرد. آدرين: چيييی😨اين...اين خيلی بده😨 اگه ليدی باگ بفهمه خيلی از دستم عصبانی ميشه😰حالا...حالا چيکار کنيم؟ پلگ: من چه ميدونم ، می خواستی حواستو جمع کنی. آدرين: پلگ جوری رفتار نکن انگار تقصير منه. پلگ: باشه بابا ، خب به ليدی باگ بگو. آدرين: نمیتونم...خيلی عصبانی ميشه. پلگ: خب شايد اين اتفاق برای اونم بيوفته. آدرين: نميدونم پلگ ، بايد بيشتر حواسمونو جمع کنيم.
از زبان مرينت: رسيدم خونه. رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم. مرينت: تيکی به نظرت چيکار کنم ، به کت بگم که ديگه بايد هويت هم رو بفهميم؟ تيکی: به نظرم بهش بگو چون تو الان با کت نوار هستی بالاخره بايد هويتش رو بدونی ، نگهبانم که هستی پس اشکال نداره که هويت هم رو بدونين. مرينت: ميدونم تيکی فقط از يه چيزی ميترسم. تيکی: از چی؟ مرينت: نميدونم که اگه کت نوار بفهمه من همون ليدی باگم ، بازم باهام ادامه ميده يا نه چون قبلا خيلی برای به دست آوردن ليدی باگ تلاش کرده بود. تيکی: مطمعنم که اگه بفهمه تو ليدی باگی خيلی خوشحال ميشه ، بهتره شانست رو امتحان کنی😉 مرينت: ممنون تيکی ، بيا بريم.
به مامان و بابام گفتم ميرم تو پارک تا يکم قدم بزنم ، بعد رفتم داخل يکی از کوچه ها و تبديل به ليدی باگ شدم. به کت نوار زنگ زدم ، يکم طول کشيد تا جواب بده ولی بالاخره جواب داد. ليدی باگ: سلام کت نوار ، امشب ميتونی بيای خونه استاد فو؟ کت نوار: سلام ليدی باگ ، آره ميتونم بيام. ليدی باگ: خوبه پس شب ساعت 9 ميبينمت. کت نوار: ميبينمت. تبديل به مرينت شدم و رفتم رو يکی از صندلی های پارک نشستم ، تيکی هم تو کيفم بود. تيکی: چی شد؟ مرينت: شب ساعت 9 تو خونه استاد فو. تيکی: عاليه. مرينت: خيلی دوست دارم بدونم کت نوار کيه. تيکی: خب من ميدونم😌 مرينت: واقعا😶 از کجا ميدونی؟ تيکی: اون روز که مدير مدرستون شرور شد رو يادته؟ مرينت: آره. تيکی: همون موقع که تو و کت نوار جلوی همديگه به حالت عاديتون برگشتين ، من و پلگ هويت هاتون رو فهميديم.( فصل دو قسمت 8) مرينت: اها فهميدم ، تيکی بهم بگو کت نوار کيه تا شب طاقت ندارم🥴 تيکی: شب خودت ميفهمی😉 مرينت: باشه☹️ بيا بريم خونه. رسيدم خونه و رفتم تو اتاقم. تيکی: مرينت به نظرت ويز رو هم با خودمون ببريم؟ شايد دلش برای خونه استاد فو تنگ شده باشه و بخواد برای يه بار ديگه اونجا رو ببينه. مرينت: فکر خوبيه تيکی ، برو تو جعبه معجزه گرها و به ويز بگو شب ميريم خونه استاد فو. تيکی خودش رو به صورتم زد و گفت: مرينت تو بهترين صاحب دنيايی😍
شب ساعت 9 ، از زبان مرينت: تيکی وقتشه. تيکی: مرينت اگه موقعی که ما نبوديم مامان يا بابات بيان تو اتاقت چی؟ مرينت: نگران نباش من بهشون گفتم که حالم خوب نيست و ميخوام يکم استراحت کنم. تيکی: عاليه. معجزه گر لاکپشت رو برداشتم و به دستم زدم و ويز بيرون اومد. مرينت: سلام ويز. ويز: سلام. مرينت: خب ديگه وقتشه🐞Tikki Spots On🐞 تبديل شدم و رفتم خونه استاد فو. ويز: چقدر دلم برای اينجا تنگ شده بود. گفتم: منم. يکم بعد کت نوار اومد. ليدی باگ: سلام کت نوار. کت: سلام ليدی باگ ، حتما کار مهمی داری که گفتی بيام اينجا. ليدی باگ: درسته ، به نظرم ديگه وقتشه هويت همديگه رو بدونيم. کت:واقعا😳ب...باشه ، اول تو. ليدی باگ: باشه. چشمام رو بستم و گفتم: Spots Off.
چشمام رو باز کردم ، از تعجب چشماش گرد شده بود. کت: م...مرينت..ت...تويی؟ و..ولی چطور؟ مرينت: ميدونم الان خيلی تعجب کردی ولی.... کت پريد وسط حرفم ، مثل اينکه از دستم عصبانی يا ناراحت بود ، خب حقم داشت😞 کت نوار: ی..يه لحظه..يه لحظه. اگه تو ليدی باگی ، پس چرا اين کارارو باهام می کنی؟ من اين همه دنبال تو ( ليدی باگ) بودم و تو همش منو رد می کردی و می گفتی که يه نفر ديگه رو دوست داری ، ولی بعدش با حالت مرينت اومدی و با من دوست شدی؟ ، ه...هدفت از اين کارا چيه؟ مرينت: ميدونم باعث شدم که چندين بار دلت رو بشکونم ولی من واقعا قصدم اين نبود... يه قطره اشک از چشمام افتاد. ادامه دادم: فهميدم کسی رو که دوستش دارم من رو دوست نداره.( از اينجا به بعدش رو با گريه ميگه) باور کن قصدم اين نبود ، ترسيدم که هويتم رو بدونی و ديگه من رو نخوايی. يه نفس عميق کشيد و بعد خيلی آروم گفت: تو که ميدونی من چقدر دوست داشتم ، چند بار هم گفتم که بيا هويت هم رو بدونيم...برای چی ديگه نخوامت؟ چيزی نگفتم.روشو از من برگردوند تا بره. مرينت: صبر کن.. همونطور که پشتش به من بود وايساد. مرينت: نمیخوای هويتت رو بهم بگی؟ برگشت سمتم و گفت: Claws in.
مرينت: آ...آدرين؟😦 آدرين: ديگه فکر نکنم حرفی بينمون باشه...Claws Out. از پنجره پريد بيرون و رفت. مرينت: نه آدرين صبر کن...Spots On. از پنجره پريدم بيرون و رفتم رو سر ساختمون جلويی. می خواستم بگم آدرين وايسا ولی يادم افتاد الان ديگه داخل خونه نيستيم. داد زدم: کت نوار وايسا ، لطفا. برگشت سمتم ولی مثل اينکه نگاهش جای ديگه ای بود. ليدی باگ: بزار برات توضيح بدم. يه چند ثانيه که گذشت نگاهش وحشت زده شد و دويد سمتم: ليدی باگ مواظب باش. بغلم کرد و دوتامون از ساختمون افتاديم پايين. بلند شدم ، دستم رو گذاشتم رو سرم و گفتم: چی شد؟ کت به همون ساختمون بالايی اشاره کرد و گفت: اونجارو ببين. به ساختمون نگاه کردم و ديدم کراب روژ اونجا وايساده. کراب روژ: سلام ليدی نوار😈 ( منظورش ليدی باگ و کت نوار هست)
يه فلش بک بزنيم به ظهر امروز ، از زبان ديويد: بعد از مدرسه رفتم داخل يه کوچه و به دنيل زنگ زدم:الو...آره الان نقشه رو اجرا می کنم...باشه حواسم هست...فعلا. ديويد: 🦀کرابکی چنگال ها فعال🦀 همونجا منتظر موندم تا سر و کله يکيشون ( منظورش ليدی و کت هست) پيدا بشه. 10 دقيقه بعد کت نوار رو ديدم که داشت از روی ساختمون ها می پريد. رفتم دنبالش. وقتی رسيدم پشت سرش ، داد زدم: هی پيشی. ولی قبل از اينکه برگرده چنگالم رو که مثل بومرنگ بود پرتاب کردم و خورد توی سرش و بيهوش شد. چنگالم تو هوا داشت برميگشت سمتم ، همين که رسيد بهم دستم رو بردم بالا و گرفتمش.( تو پارت هفتم درباره قدرت های کراب روژ گفتم)
رفتم بالا سرش: خب خب...بزار ببينم پشت اين نقاب کی هست. پام رو گذاشتم رو دستش و انگشترش رو درآوردم. کراب روژ: چی؟ اين که آدرين تو مدرسه خودمونه😳 يه لبخند خبيثانه زدم و انگشترش رو کردم تو دستش. بلندش کردم و رفتم سمت خونشون. از پنجره اتاقش پريدم داخل و گذاشتمش رو تخت. يه نگاه به کواميش کردم که وحشت کرده بود. کراب روژ: اگه خواستی ميتونی همه چيز رو برای صاحبت تعريف کنی😏فعلا. داخل يه کوچه تبديل به خودم شدم و رفتم سمت خونه. وقتی رسيدم در زدم و دن (دنيل) در رو باز کرد. رفتيم تو پذيرايی نشستيم و دن شروع کرد: خب چی شد؟ ديويد: اون پسره مدله هست... دن: آدرين رو ميگی؟ ديويد: آره همون ، کت نواره. دن: جدی؟ خب.. چی شد ، معجزه گرش رو برداشتی؟ ديويد: هدف ما که معجزه گر ها نيست. دن: آره ميدونم ولی منم به يه معجزه گر نياز دارم.
ديويد: نگران نباش اون رو يه کاريش میکنيم ، راستی خبری از جورج نشد؟( جورج همون پسره هست که تو پارت قبل خبر فوت شدن پدر و مادر دنيل و ديويد رو گفت. و اينکه جورج از همه چيز خبر داره و ميخواد به دنيل و ديويد کمک کنه. تو پارت بعدی درباره ظاهرش مينويسم) دن: هنوز خبری نشده ، از ديروز تا الان داشته ليدی باگ و کت نوار رو تعقيب می کرده. دينگ دينگ ( زنگ گوشی دنيل) +بله جورج خبری شده؟ - الان ليدی باگ رو ديدم که به کت نوار زنگ زد تا شب ساعت 9 خونه يه يارو به اسم فو قرار بزارن. + باشه ، مرسی. ديويد: چی شد؟ دن: امشب ساعت 9 خونه يه يارو به اسم فو قرار دارن. ديويد: خوبه. دن: فقط يه مشکلی هست ، ما که آدرس خونه فو رو نداريم. ديويد: مشکلی نيست. شب قبل از ساعت 9 تبديل ميشم و رو برج ايفل منتظر ميمونم تا سر و کله يکيشون پيدا بشه ، بعد دنبالشون ميکنم تا به خونه فو برسم. دن: خوبه.
شب نزديکای ساعت 9 ، از زبان ديويد: تبديل شدم و رفتم رو برج ايفل. يکم بعد چشمم به ليدی باگ خورد. دنبالش کردم تا رسيدم به يه خونه: پس اينجا خونه فو هست. بعد رفتم يه گوشه قايم شدم. چند دقيقه ديگه هم کت نوار رفت توی اون خونه...ربع ساعت بعد...کاش ميتونستم بفهمم دارن چيکار میکنن ، تا اومدم برم يه نگاهی بکنم ، کت نوار از پنجره خونه پريد بيرون و پشت سرش هم ليدی باگ اومد. تا اومدم به سمت ليدی باگ حمله کنم و معجزه گرش رو بردارم که ببينم کيه ، کت نوار اومد جلوم و دوتايی از ساختمون پريدن پايين. رفتم جلو و گفتم: سلام ليدی نوار😈
زمان حال ، هنوز از زبان ديويده: کت نوار: تو اينجا چيکار می کنی؟ از ساختمون پريدم پايين و جلوشون وايسادم: خيلی وقت بود همديگه رو نديده بوديم.( الان هر سه تاشون رو به رو همديگه وايساده) ليدی باگ: ببينم تو برای حاکماث کار می کنی؟ کراب روژ: چه زود رفتی سر اصل مطلب. نه ، من و حاکماث دو روز قبل از اينکه تو برج ايفل بجنگيم با هم آشنا شديم ولی خب اون خيلی زود شکست خورد😏 کت نوار: جوری حرف نزن که انگار خودت پيروز شدی ، تو فرار کردی ، درسته؟😏 کراب روژ: خيلی خوب حالا😒 يه دفعه چشمم خورد به معجزه گری که تو دست ليدی باگ بود ، يکم که دقت کردم ديدم اون معجزه گر لاک پشته! خوبه...ميتونستم اونو ببرم برای دنيل😈 خيلی سريع چنگالمو پرت کردم سمت گردن کت نوار و پرت شد سمت ديوار و چنگالمم محکم به گردنش و ديوار وصل شد. خوبه ديگه نميتونه تکون بخوره😈( همش تو دو ثانيه اتفاق افتاد) ليدی باگ سريع يويوش رو درآورد و دويد سمتم. جا خالی دادم و خواستم يه لگد به شکمش بزنم ولی اونم جاخالی داد. تمرکزم همش رو اون معجزه گر بود ، هر طور شده بايد اونو ازش بگيرم. دوباره با يه حرکت ديگه اون يکی چنگالم رو پرت کردم سمت دست ليدی باگ که معجزه گر همراهش بود.
پرت شد به زمين و دستش همراه با چنگالم به زمين قفل شد. هردوشون رو گير انداختم ولی نميتونستم معجزه گر رو بردارم چون يکی از چنگال هام به گردن کت نوار بود و يکی ديگش هم به دست ليدی باگ. يه دفعه يه فکری به سرم زد ولی بايد خيلی زود انجامش ميدادم. يه دستم رو گرفتم سمت گردن کت نوار که چنگالم بهش وصل بود و چنگالم مثل بومرنگ برگشت و به دستم وصل شد. کت نوار دو زانو افتاد رو زمين و شروع کرد به سرفه کردن. از فرصت استفاده کردم کردم و معجزه گر رو برداشتم و چنگال ديگم رو به دستم زدم. يه دفعه صدای پای يه نفر رو از پشت سرم شنيدم ، برگشتم و ديدم کت نوار چوبش رو گرفته دستش و داره ميدوعه سمتم. سريع جاخالی دادم و از اونجا فرار کردم. همينطور که داشتم از ساختمون ها می پريدم به معجزه گر تو دستم نگاه کردم و يه لبخند زدم.
داخل يه کوچه تبديل به خودم شدم و رفتم خونه. در زدم و دنيل در رو باز کرد ، همين که در رو باز کرد سريع رفتم داخل. ساعت نزديکای 11 شب بود. دنيل: چی شده چرا انقدر هيجان داری؟ ديويد: بيا ببين چی برات آوردم. و بعد معجزه گر رو نشونش دادم. دنيل ذوق زده شد و گفت: اين که يه معجزه گره! ديويد: آره ، معجزه گر لاک پشت ، گفته بودم جورِش می کنم. دنيل معجزه گر رو از دستم گرفت و بغلم کرد. دنيل: خب چی شد چجوری معجزه گر رو ازشون گرفتی؟ همه چيز رو برای دنيل تعريف کردم. بعدش يه نگاه به معجزه گر کرد و اونو کرد دستش و کواميش بيرون اومد. ويز: سلام اسم من ويزه. دنيل: سلام ويز ، از اين به بعد من صاحب تو عَم😈
خب اينم از اين پارت. نميدونم کی منتشر ميشه( تستچی جان لطفا داستانم رو زود منتشر کن🥺🙏) من اين پارت رو کشف هويت کردم چون وقتی نظرسنجی کردم بيشتر نظر ها اين بود که کشف هويت بشه. اميدوارم خوشتون اومده باشه. دوستون دارم💖❤
16 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
چرا نمیزاری
پارت بعدی منتشر شده
عالی بود گلم😍😍😍خیلی قشنگ مینویسی💜
مرسی گلم😍😍💖
عالی بود🤩 پارت بعدی رو زود بزار☺
مرسييی😍💖
خیلی قشنگ بود😍😍😍😊
بعدی رو زودتر بذار🥺
مرسی 😍💖💖
عالییییییییییی بود
مرسيييی💖💖
ببین عالی بود فقط کاشکی بهتر مینوشتی
مرسی نازنين جون💖
اگه ايرادی داشتم توی نظرهاتون بگيد تا درستشون کنم
نباید کشف هویت میکردی خیلی بد شد
ببخشيد گلم💖 ولی قول ميدم تو پارت های بعدی جبران کنم❤
عالییییییییییییییییییی بود بهترین داستانی بود که توی عمرم خوندم بهترینهههههههههههه محشرههههههههههههه عالییییییییی هر چی بگم کم گفتم اجی خوشگلم 😍
مرسی اجی جونم نفسممم😍😍😍😍💖💖
سلام دوستان
ببخشيد اگه از اين پارت راضی نبوديد چون چند نفر دوست نداشتند که کشف هويت بشه ولی نظر های کشف هويت بيشتر بود و اينکه من از قبل برنامه داشتم که اين پارت کشف هويت کنم برای اتفاقاتی که تو پارت های بعدی ميوفته.
ديالوگ اصلی کراب روژ تو قسمتی که می خواست تبديل بشه اين بود( Krabki forks are active) ولی مجبور شدم که معنی فارسيش رو بنويسم چون اولش که به انگليسی بود داستانم عدم تاييد خورد
ممنونم از نظر ها و حمايت هاتون واقعا بهم انرژی ميدن💖
مرسی سبا جون😍😍😍💖💖
عالی بود پارت بعدی رو زود تر بزار
مرسی آرشيا جون💖