سلامممم برو پاین بخون اول بعد داستان رو میخونی😆
ات داشت پشمک میخردید کهه یهو یه دستمال اومد جلو دهنش و دیگ هیچی نفهمید 😐از زبون کوک:الان یکساعت که داریم من و جانگ هو منتظر ات هستیم ولی نبود اون که گفتش سریع میاد😕 جانگ هو:بابایی مامان تداشت م مامانی موخوام🥺 کوک :کریه نکن پسرم الان بهش زنگ میزنم 😊 بوق بوق بوق بوق بوق بوق بوق ...... ااااا چرا بر نمیذاره😖 بعد کوک به اعضا زنگ میزنه😭 جنین:الو سالام کوک چطوری چیشده چرا گریه میکنی کوک:جیمین..... هق.. هق هق.. ات رو دزدیدن برای چی چیشده😕کوک:ببین من بعدا برات توضیح میدم الان من باید جانگ هورو بیارم پیشت بعد خودم برم دنبال ات!! جیمین:باش بیارش ولی بعدش هر اتفاقی افتاد بهمون بگین 😊 باش الان جانگ هورو میارم پیش اعضا 😢🥺 جیمین:باش خداحافظ کوک:خداحافظ کوک جانگ هو رو برد پیش اعضا و بعد خودش رفت اداره پلیس🥺😢کوک:اقا خواهش میکنم پیداش کنید پلیس:چشم ولی اول باید بدونیم اخرین بار کجا بوده؟ کوک:امممم توی شهربازی!!
از زبون ات:بعد چند ساعت چشامو باز کردم یه جای تاریک سرد که کف زمینش لکه خونی بود انقدر ترسیدم 😭یهو دست گزاشتم گریه برای جانگ هو و کوک گریه میکردم که اونا الان کجان چیکار میکنن😭😣بعدش یهو در باز شد یه مرد قد بلند هیکلی اومد جلوم😢منم ترسیدم یهو اون مردی گفت فکر فرار به سرت بزنه دیگ اینده ای وجود نداره😏 ات:چرا منو اوردی اینجا ولم کن اصلا من به چه درد تو میخورم😭 مرده:ببین دختر جون گریه کنی همین جا زنده به گورت میکنم مممم(باداد) ات:ب.. با.. باش مرده :خوبههه بیاین ببرینش😏(به اون دستیارانش گفت) بعدش اون مرد های قلدر اومدن و منو بردن یجا از اونجا ترسناک تکرار😭😭😭😢
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
وممنوع از نظر تون😁🍓 🌬
بچه ها من پارت ۳هرچی تلاش میکنم منتشر نمیشه
الان دوباره میزارم خداکنه منتشر شه😐🖇🤦🏻♀️
خیلی داستانت قشنگه خیلییی و پارتتت بببععدددوو بببززززاااررر ☺😊💜💜💜💜💜💜💜😐✌🏻🤞🏾
مرسی گلممم 🥰🥰🥰😊😊😊
داستانت قشنگه ولی اگه کوکو جلوش نمیزدی
به جرم کپی گر
زارش میکردم😂😃ولی داستانتو دوست دارم قشنگه🖤🤩