
تهیونگ رفت تا داروهامو بیاره منم دراز کشیدم حالم بهتر شده ولی هنوز یکم سرم درد میکرد 🤕 تهیونگ اومد تکیه دادم به تخت و دارو رو گذاشت توی دهنم گفت:خوبی؟ گفتم:آره بهترم ولی هنوز یکم سرم درد میکنه دوباره دستشو گذاشت روی پیشونیم گفت خدارو شکر تب هم نداری گفت بیا بریم صبحونه بخوریم گفتم باشه رفتم تا باهاش صبحونه بخورم دیدم یه میز خوشگل چیده 😍از آب میوه و کیک و پنیر نون و مربا و عسل هم بود ☕ گفتم وای اینو تو چیدی گفت آره بیا بریم بخوریم😉
وقتی داشتیم صبحونه میخوردیم تهیونگ یه سوال پرسید گفت:مریتا من یه سوالی داشتم 🤔گفتم بپرس گفت تو خواهر یا برادر نداری گفتم چرا دارم گفت خب چرا نمیری پیش اون گفتم اگه ناراحتی برم😒 گفت نه نه منظورم این نبود تو میتونی تا هروقت که خواستی اینجا بمونی اصلا منظورم این نبود و بعد به صبحونه خوردنش ادامه داد سرمو گذاشتم روی میز و اشکام ریختن روی میز داشتم گریه میکردم گفت مریتا داری گریه میکنی؟ هیچی نگفتم (از زبان تهیونگ) رفتم براش یه لیوان آب آوردم و سرشو از میز بلند کرد و آبو از دستم گرفت و خورد کنارش نشستم گفتم اگه ناراحتت کردم ببخشید 😔😣 گفت نه نه من از دست تو ناراحت نیستم ولی من خواهرمو از دست دادم برای همون داشتم گریه میکردم ببخشید اونطوری باهات رفتار کردم😔 گفتم این چه حرفیه (خب دیگه از این لوس بازیا بگزریم ) بعد صبحانه دوباره تهیونگ به مریتا دارو هاشوداد
( به زبان مریتا) وقتی داروهامو خوردم سرم دردش خوابید خیلی بهتر شده بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم خب گوشیم خیلی وقت بود که شکسته بود ولی خب نتونستم درستش کنم پس همین جوری باهاش کار میکردم همین جوری که توی گوشیم بودم زنگ در خورد (دینگ دینگ) تهیونگ رفت باز کرد و بایه جعبه اومد سمتم گفت سوپرایز 🥳 اون یه جعبه ی صورتی خوشگل بود گفتم نگو که این برای منه گفت اتفاقا برای توعه😌 بیا بازش کن بازش کردم ولی با چیزی که توش دیدم
توی جعبه یه گوشی خیلی خوشگل بود گفتم مرسی و پریدم بقلش
اونم بقلم کرد بعد از بقلش اومدم بیرون گفتم خیلی خیلی ممنونم امیدوارم یه روز بتونم این خوبیاتو جبران کنم موهامو از صورتم کنار زد و بهم خیره شد منم داشتم بهش نگاه میکردم خب خجالت میکشیدم از اینکه یه نفر این طوری بهم زل بزنه با لبخند بهم زل زده بود گفت خواهش میکنم و رفت توی آشپز خونه خیلی خوشحال بودم گوشیمو روشن کردم (از زبان تهیونگ) من چم شد آخه چرا داشتم دختر رو با چشم قورت میدادم 😖
از آشپزخونه اومدم بیرون و رفتم دست شویی و یه آبی زدم به صورتم آره آره حالا فهمیدم چه حسی دارم من عاشق شدم ولی عاشق کی؟......
اگه پارت بعدو میخوای لایک و کامنت یادت نره❤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🌙 محشرررررررررررررررررررررررررررررررررررررر بودددددددد ❤❤❤
🌙 پارت هشتو بزار اجی جونم ❤♥
مرسی آجی سونیا❤ آجی به خدا ۷ ساعته توی برسیه از صبح تا الان توی صف برسیه😭😭😭
🌙 اشکال نداره اجی من سرزنشت نمیکنم ❤ هروقت بیاد میخونم ♥♥
مرسی مهربونم❤
عالی پارت بعدی خیلی زود بزار 🌹✨🌹✨🌹✨🌹
باشه حتما😍
پارت بعد ککککووووووووو😂😂😂😂😂
خودت میدونی نوبت اول ترم امتحانات هست من حضوری میرم میام اینقدر عصبانی میشم بعد میام داستانت رو میخونم آروم میشم ولی بعد دوباره عصبی میشم که چرا پارت بعد رو نزاشتی کلا قاطی کردم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
بابا وایسا خب قاطی نکن من شاید امروز گذاشتم 🙂😐🙂😐🙂
😐🙂😐🙂😐🙂😐🙂😐🙂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂شاید یعنی چی؟😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
میگم به نظر من ریکشن بی تی اس هم بزار لللللللللطططططططفففففففاااااااا اگر بزاری من همه جوره حمایتت می کنم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍میگم حالا الان یه تیزر از پارت های آینده میدی😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂راستی چند سالته؟ من ۱۲ سالمه❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
باشه ریکشن هم میزارم😊🙂
خب من 10سالمه😐❤
شاید یعنی اینکه من امروز آزمون شفاهی دارم😐
خوش بحالت من امتحان ترم حضوری دارم امروز امتحان علوم بود ریاضی رو دادم😂😂😂😂😂😂😂😂
پارت بعدوهم گذاشتم😐❤
عالییییییی منتظر پارت بعدی هستم
❤❤😊❤😊😊😊