
سلاممممم من اومدمم😁😁😁😁
چند روز بود که فقط در حد دادن قرصا و پرسیدن حال آرتام میرفتم تيمارستان و اصلا باهاش برخوردی نداشتم یه جورایی دلم براش تنگ شده اما نباید یادم بره که منو به چشم کی میبینه. امروزم مثل هرروز اومدم تيمارستان که برم پیش دکترش و حالشو بپرسم با تقه ای که به در زدم رفتم توی اتاق دکتر گفتم سلام دختر با روش خوش جوابمو داد سلام دخترم بشین گفتم ممنون فقط اومدم حالشو بپرسم نگام کرد و گفت نمیری پیشش با قاطعیت گفتم نه حالش خوبه گفت بد نیست اما حرف نمیزنه بازم منزوی شده چیزی نگفتم که گفت برو پیشش در حد یه نگاهم بسه
سری تکون دادم و با گفتن با اجازه رفتم سمت اتاقش آروم درو باز کردم و رفتم داخل حس کردم ضربان قلبم بالا رفت اما اهمیتی ندادم و چهره جدی گرفتم آروم نزدیکش شدم اما چیزی نمیگفت یه قدمیش رسیدم که گفت من قرص نمیخوام بفهمید نگاهم به میزش افتاد که همه قرصا روش بود آبرومو انداختم بالا و نگاش کردم که سرشو بلند کرد و با دیدنم خشکش زد لباش طرح لبخند گرفت و خواست بغلم کنه که عقب کشیدم و گفتم من غنچه نیستم آزرده نگام کرد و بعد چند دقیقه سریع اومد سمتم و بغلم کرد آروم گفتم مگه نمیگم غنچه نیستم آروم گفت تو آرتمیسی آرتمیس من قلبم ریخت چی گفت😳😳😳😳
باورم نمیشد گفت میشه دیگه نری وقتی نیستی حس میکنم همه چیز بهم فشار میاره قول میدم دیگه به حرفت گوش کنم و ناراحتت نکنم میشه؟ 🥺🥺 طوری مظلوم نگام کرد که دلم رفت دستمو آروم توی موهاش کشیدم و سری تکون دادم که با شادی گردنمو آروم بوسید که تکونی خوردم و خواستم برم بیرون که نگهم داشت و گفت. یکم دیگه بمون لطفا من تازه دیدمت چرا میخوای بری😢 آروم گفتم چون قلبم تند میزنه و سریع زدم بیرون اوف خدایا آخر و عاقبتم به خیر بگذرون
یک هفته گذشته بود و دکتر میگفت پیشرفت خوبی داشته سعی میکنه به چیزای خوب فکر کنه گاهی ورزش میکنه قرصاشو میخوره و قرصاش کمتر شده و دکتر همینه اینا رو فکر میکنه مدیون منه 🙂 خیلی خوشحالم که حالش خوبه اما نمیدونم با این حس توی قلبم چیکار کنم هر بار بغلم میکنه قلبم انگار فرو میریزه یا پروانه توی دلم پرواز میکنه واییییی مثل هر رزو همین که رسیدم بغلم کرد و سرمو بوسید و شروع کرد به تعریف کارای امروزش منم با عشق نگاش میکردم آره عشق من عاشق این دیوونه جذاب شدم 😍😍😍
حرفاش تموم شد منتظر نگام کرد که با لبخند گفتم خداروشکر که بهتری مثل تمام روزای قبل لبخندی زد دستشو گذاشت روی گونم که سرمو به دستش چسبوندم آروم گفت.......
خب دوستان تمام شد بخاطر سرعت داستان و کم بودنش عذر میخوام به دلایلی مجبورم فشرده داستانو تموم کنم اما آخرش خیلی قشنگه😍😍😍😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد
خواهش میکنم همچنیت
عالیییییی خسته نباشی همینم کافیه 😘😘
مرسی عزیزم سلامت باشی😍😍😍