سلام این اولین تست من هست و امیدوارم که خوشتون بیاد 😁💕😆💕😆💕😆💕😁
سلام. اسم شما در این تست به صورت ا/ت نوشته میشه و این داستان کوتاه آرزوی ما آرمی ها است امیدوارم که خوشتون بیاد 💕💕 بریم سراغ داستان👈🏻
امروز روز تولدم بود و از صبح که بیدار شدم فقط به این فکر می کردم که ای کاش کادوی تولدم یه چیز جالب از BTS باشه. از اتاقم خارج شدم و رفتم سمت آشپز خونه و صبحونه بخورم. مامانم رو دیدم که انگار داره یه چیزی رو قایم می کنه. ازش پرسیدم: مامان داری چی رو قایم می کنی؟ مامان: هیچی عزیزم قابلمه بود گذاشتم تو کابینت.ا/ت: آها. صبحونه خوردم و بعد رفتم تو اتاقم و عکس ها و فیلم های BTS رو نگاه کردم. موقع ناهار رفتم ناهار خوردم و دوباره اومدم تو اتاق. عصر که شد به یکی از دوستام رفتم بیرون. وقتی اومدم خونه همه جا تاریک بود.در رو باز کردم و تا چراغ رو روشن کردم*صدای تولدت مبارک تو گوشم پیچید😀اونا برام تولد گرفته بودن🎂خیلی خوش حال بودم. بعد از بریدن کیک و تقسیم کردن ، نوبت به کادو ها رسید. بابام بهم یه کادو داد که مثل قلب بود. کاغذ رو باز کردم و با یه قلب که عکس BTS روش بود مواجه شدم. وقتی اون قلب رو باز کردم با دسته کلید از اعضا و عکس هاشون و عروسکاشون به صورت خیلی کوچیک مواجه شدم. وای خدایا خیلی خوشحال شدم🥳🥳🤩. مامانم بهم یه پاکت داد😆
داخل اون پاکت یه بلیط برای کنسرت BTS که فردا برگزار میشه بود. خیلی خوشحال شدم. بعدش داداشم بود. اون بهم یه آرمی بمب هدیه داد. وای خدایا یعنی تمام آرزوهام تو روز تولدم برآورده شد😆اونم دیدن BTS و اینکه بلیطی که مامانی گرفته بود برای ردیف اول بود😆😆😆
از شب تا صبح چشم رو هم نذاشتم فقط نگاه به فیلم های BTS می کردم و عکس های تهیونگ که عشقم بود رو نگاه می کردم😍. صبح که مامانم صدام زد. اصلا انگار که نه انگار من اصلا نخوابیده بودم. زود رفتم پایین و گفتم مامان میشه برم یه ست لباس از BTS بخرم؟ مامانم گفت: برو اشکال نداره. رفتم آماده شدم و به دوستم زنگ زدم تا با هم بریم.
با دوستم رفتیم پیش تنها مغازه ای که همه چیزش از BTS بود😆. از در که وارد شدم، ست اسپرت با طرح BTS به رنگ و طرح سیاه و سفید که یه عکس روش بود که آرم BTS و عکس اعضا بود و خیلی قشنگ بود👚👖. همون رو خریدم. وقتی رسیدم پیش فروشنده دوباره یه دستبند اسپرت دیدم که عکس تهیونگ روش بود😆. وای خدایا تا حالا اینقدر شانس بهم رو نکرده بود. همونا رو خریدم و با دوستم از مغازه خارج شدیم و به سمت یه کفش فروشی رفتیم. وارد که شدیم یه کفش با آرم BTS نظرم رو به خودش جلب کرد. من که نمیتونستم نخرم😂اون کفش رو هم خریدم.
بعدش من به سمت خونمون رفتم و دوستم هم رفت خونشون. ساعت ۲ بعد از ظهر بود و کنسرت ساعت ۵:۳۰ بود و من حتی حموم هم نرفته بودم. چیزی هم نخورده بودم. زود رفتم و یه ناهار حول حولکی خوردم و رفتم حموم. حموم کردم اومدم بیرون دیدم ساعت ۳ شده. زود زود موهام رو خشک کردم. موهام خودشون موج موجی بودن و لخت به این خاطر نیاز نبود گیسشون کنم تا تقریبا فر بشه. زود لباسام رو پوشیدم. موهام رو هم دم اسبی بستم. خیلی شیک و قشنگ شده بودم😊. من زیاد از آرایش خوشم نمیومد به این خاطر یه رژ لب صورتی زدم و گونه هامم که خودشون قرمزه😂فقط یه سایه به رنگ طلایی زدم که خیلی بهم میومد.
الان ساعت ۴:۳۰ بود و خونمون تا محل برگزاری کنسرت نیم ساعت فاصله داشت. پس زود کفاشام رو پوشیدم و آرمی بمبم رو برداشتم و به سمت محل برگزاری کنسرت رفتم. خدارا شکر بلیطم مال ردیف اول بود. رفتم نشستم قلبم به نظرم ۱۰۰۰ تا میزد. BTS تو ایران، واقعا باورم نمی شد. مترجم اومد و گفت که کنسرت BTS با سه آهنگ[لایف گووز آن، نات تودی و آیدول] . خدایا سه تا آهنگ محشر. اومدن و من از اولش تا آخر این سه تا آهنگ به اعضا نگاه می کردم به خصوص تهیونگ که عاشقش بودم. بعد از اجرا مترجم اومد گفت که اعضا می خوان هر گدوم یکی رو از بین شما ها انتخاب کنن که اون فرد بتونه به طور جداگانه باهاشون صحبت کنه. تهیونگ اومد سمت من و من رو انتخاب کرد. بعدش دستم رو گرفت و از سکو بردم بالا😆.بقیه ی افضا هم هر گدوم یه نفر رو انتخاب کردن. بعد بقیه ی تماشا گر ها رفتن و ما ۷ تا آرمی و اعضا و اون مترجمه موندیم. تهیونگ از من پرسید که تو نظرت نسبت به من چیه؟ من گفتم: به نظر من شما یه فرد خیلی خاص، جذاب و خوش صدا هستید و من خیالات زیادی درباره ی شما دارم. بعد تهیونگ گفت: مثلا چه خیالاتی؟ من با کمال پر رویی گفتم: حقیقتش تو خیالات من، من به عنوان دکتر که شغل مورد علاقمه به خونه ی شما که همه ی اعضا توش زندگی می کنن اودم و بعد از یه هفته احساسمون رو نسبت به هم بروز میدیم که ما دو تا عاشق همیم و با هم ازوگدواج می کنیم و بچه دار میشیم و الان هم من از شما یه دختر ۷ ساله و یه پسر ۳ ساله و یه نوزاد که تو شکممه و اون هم دختره و الن ۵ ماهشه دارم و ما خیلی خوشبختیم😁😆.
بعدش تهیونگ گفت: واو چه جالب😁. بعد من خواستم که ما با هم عکس بگیریم .تهیونگ گوشیم رو گرفتم و دید که صفحه ی قفل عکس BTS هست و وقتی که رمز رو زدم تصویر زمینه عکس خودش بود و یهو اشتباهی دستش رفت رو گالریم و دید که یه پوشه دارم به اسم خودش که حدود ۳۰۰۰ تا عکس داخلشه و یه پوشه ی دیگه هم دارم به اسم BTS که حدود ۲۵۰۰ تا عکس داخلشه و کلی پوشه ی دیگه که پر از فیلم از BTS هست. تهیونگ گفت: واو من خودمم اینقدر عکس از خودم ندارم😂. و بعد دوتایی با هم خندیدیم😂.بعدش ۲۰ تا عکس از حالت های مختلف با هم گرفتیم و بعدش گفت: تو با حال ترین و بهترین آرمی هستی که تا به حال دیدم و البته یه تهیونگ لاور محشر😍.
همه ی این توضیحات، توضیحات دفترچه خاطرات من بود و الان من و تهیونگ یه دختر ۷ ساله و یه پسر ۳ ساله و یه نوزاد دختر ۵ ماهه توی شکمم داریم و خیلی هم با هم خوشبختیم و ما دو تا عاشق همیم🤩🤩
ابن هم رویای یک آرمی و یه تهیونگ لاور😂. امیدوارم که خوشتون اومده باشه.حتمن نظر بدید نظر یادتون نره مرسی که تست رو انجام دادید🥰 بای🥰
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سازنده تریاک زده🤡
اجازه میدی این داستان رو بنویسم😊
بله😊😍
به به عزیزم این همه بچه رو کجا جا دادی خواهرم داستانی که دوست دارم بنویسم اما نمیشه: تستچی یه مدرسه بود و من و تو هم هم اتاقی و خواهر واقعی بودیم یک روز من و تو پول ها مونو روی هم میزاریم و به کره میریم تا برای خواهر کوچیک گروه بی تی اس انتخاب شیم و بی تی اس به دو نفر سه نفر تقسیم میشدن (تهیونگ و جونگ کوک باهم)(جیمین جین جیهوپ باهم)(شوگا نامجون هم باهم)منو تو میریم تو صف کوک و ته ته و تو و من انتخاب میشیم قیافه من:😳قیافه شما:😆🤩قیافه ته ته:😊😂قیافه کوک:😂😂🤣🤣این خنده ها به قیافه من بود
وای عالیههه😍🤩😍🤩😍
بچه ها مح فقط یه بار خواب جیمینو دیدم که اصن وقتی به یادش میوفتم گریم میگیره😢😢😢😢😢😢خواب دیدم جیمین مُرده😢😢😢😢😢😢😢😢😢🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕
وای خدا نکنه جیمین چیزیش بشه😢😢
ولی خواب زن واقعیت پیدا نمی کنه😁
اگه یکیشون چیزیش بشه، من میمیرم☠
چون تا اینجا هم به خاطر اونا زندم😊
وای آجی خدا نکنه اصلا نمیشه تصورش کنم منم می میرم
😭😭😭😭😭😭😭😭
تو بهتره خواب نبینی😐💔
😂😁😂😁😂
من به خودم قووول دادم که یه روزی برم کنسرتشون):
گرچه خانوادم مخصوصا مامانم مخالفن ولی خوب مهم نیست مهم اینه که من بتونم بی تی اس رو ببینم😙😙💔
منم همینطور🥰
یعنی زدی تو خال😊
مامان منم همینه، از BTS متنفره😢😢
منو با خودت ببر 😂😂 من به رفتن قانعم 😂😂
منم😂🤩😂🤩
ولی من هدف هم دارم، باهاش که خیلی باحاله😈😈😈
آجی هدفت چیه ؟
من که میخوام آیدل شم گرچه مامان و بابام یکم مخالفت دارن ولی با رفتن هیچ مخالفتی ندارن این دیگه خوبه
من اگه تیزهوشان در بیام و کنکور قبول بشم، بابام هیچ مشکلی نداره🤩🤩🤩
و من از اون آدمام که چیز ها رو به سرعت یاد میگیرم، پس میشه روی من حساب کرد😇🥰🤩😍
اره ما بد شانسیم و... منم همش با ته از این خیالا میکنم بعد به خودم میام اشکم در میاد🥺💔😫😭
منم همینطورم، ولی دیگه چه میشه کرد، ما ایرانی ها خیلی بد شانسیم
ولی قرار نیست برای همیشا اینجوری بمونه😅😆😆
پایه همتونم من کلاس هشتمم ۱۴سالمه دخترم.....
پس وقتی بزرگتر شدیم به یه بهونه ای بریم کره به بهونه خوشگذرونی و.....که کسی نفهمه مابراچی میخوایم بریم وگرنه اجازه بهمون نمیدن بریم که اخه.....😢من کره ای و انگلیسی در حد نه عالی نه بد بلدم یعنی خوبه دیگه😀😁
راستی لطفا پارت بعدی و هرچه زودتر بزار میشه اینم پارت بعدی داشته باشه لطفا یه جور درست کن که تهیونگ اینو میبره کره و بعد عاشق هم میشن و......اخه با تصور کردن و یه بار دیدن من راضی نمیشم بهت بر نخوره هاااا....اگه ساختی منتشر شد بهم بگووو
مرسی عزیزم
خوشحالم که خوشت اومده😊😇
در مورد سفر کردنمون، من یا بعد از دانشگاه به بهونه ی شغل میرم، یا بعد از کنکور، بورسیه ی تحصیلی کره رو میگیرم😇
عزیزم اینی که خوندی یه متن فیک کوتاه بود،اگه خواستی بخونی
یه داستان منتشر کردم که اون هم تقریبا مثل همینه، ولی رمانتیک تر و هیجانی تره🤩🤩🤩🤩🤩
منم یه نقشه های همینطوری کشیدم😎😎😎😎😎😎😎😎😎😎😎😎😎مطمئنممم ما آرمی ها
با مخالفت خانواده هامونم میتونیم بریم کنسرتشون💔
خیلی امید می دی😍🥰😍🤩
منم همیشه، با ایمد و انرژی اعضا زندم
اگه نباشن، من میمیرم☠
بابایه من که همیشه پایه اس بابام خیلی مهربونه😊😊😀😀😁😁
البته من دخترم و بچه دوم 😆😆😆
بابامم دخترا رو بیشتر از پسرا دوس داره 😇😇
واقعا خیلی خوش شانسی🤩🤩
اگه بابای من بفهمه فرستادم اون دنیا😂😂😂
این و خوب اومدی بابام مثلا اگه مشق داشته باشم بعد بخوام برم یه جا میگه اول برو هرجا می خوای بعد بیا مشق بنویس😆😆
خیلی خوش شانسی😂😂😂
اره من بهانه آن اینه و میخوام به بهانه تفریح و چند ماه برو وگرنه نمی زارن ولی واسه کار می زارن
آره آجی👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
شاید بشه، بورسیه ی تحصیلی کره بگیریم و بریم دانشگاه کره😇🤩🤩
سلام ارمی های عزیز واقعا ما خیلی بدبختیم که 1 بار فقط 1 بار نمی تونیم اونا رو ببینیم من 16 سالم شد مامانم بهم قول داده و گفته می زارم بری کره وقتی رفتم میخوام بی تی اس رو ببینم و هر کاری کنم تا بیان ایران و 1 بار هم که شده ارمی های ایرانی اونا رو ببینن
امیدوارم همه ی شما 1 بار هم که شده بی تی اس رو ببینید
به تست های منم ی سر بزنید
مرسی عزیزم
واقعا راست میگی
من ۱۵ سالمه و می خوام برم کره مامانم اصلا از BTS خوشش نمیاد ولی اگه کنکور قبول بشم می تونم برم کره و الان هم دارم روی زبان کره ای و انگلیسیم کار می کنم، با اونکه بر انگلیسی مسلط ترم
حتما به تست هات سر می زنم😊😇
خدا خیرت بده اگه رفتی یادت نره ها مامان منم بهم قول داده ولی نمیدونم راسته یانه چون مامانا از این قولا میدن اما فکرمیکنن نمی تونیم بریم وقتی میگیم پولشو داریم کارشو داریم مکانشو داریم میخوایم بریم گوش نمیدن و نمیزارند در ضمن پدرا باید بیان امضا کنند تا ما بریم از کشور بیرون.......
بله
کاملا حق با توئه
ولی من اگه کنکور در بیام بابام هیچ مشکلی نداره😂😂
اگه مامانم مخالفت کنه ولی بابام موافقت کنه که شرطش قبولی کنکوره😅، حرف حرفه بابامه😆😆
آجی خوبه کره ای داری یاد میگیری در عوض کنم از تو یاد می گیرم و مجبور نیستم با معلم ها کنار بیام منو از دست معلم ها راحت کردی😂
😂😂😂😂😂باشه آجی🤩
واییییی چ خوب بود❤
اشکم در اومد😭
واقعا خیلی ناراحتم چرا آخه ما نمیتونیم اونا رو ببینم تا زمانیم که بخوایم بزرگ بشیم و به سن قانونی برسیم و بعد بریم کره اونا از بی تی اس میرن و دیگه پیر میشن💔
و تمام آرزو ها و خیالاتمون به باد فنا میرن🤣
بچه ها میگم میشه اونا خواب مارو ببینن
آخه دانشمندا میگن اگه به کسی زیاد فکر کنی میری تو خوابش اما بنظرمن وقتی کسی تو رو نبینه نمیتونی بری تو خوابش
نظر شما چیه؟
آره عزیزم🥰
ما شانس نداریم🥺😔
آره درسته، تا وقتی که کسی رو حتی برای یه بار نبینی نمی تونی تو خواب ببینیش، من هیچوقت خواب BTS رو ندیدم، با اونکه هر ثانیه تو گوشی دارم میبینمشون، ولی هیچوقت نتونستم خوابشون رو ببینم، چون هیچوقت از نزدیک ندیدمشون🥺
عالی بود ممنون
از موقعی که خوندم تا آخرش هی اون کلمه هارو تصور میکردم
مرسی عزیزم
خوشحالم که خوشت اومده🤩🥰