
Hello everyone
سلام خدمت همه دوستان خوشگلی که دارن پارت جدید داستانم رو میخونن😘من واقعا شرمنده هنه شما شدم که نتونستم داستانم رو منتشر کنم😟😭بچه ها واقعا ببخشید.من توی این مدت زمانی که تستی منتشر نکردم بی صورت وحشناکی سرم شلوغ بود.وامتحانات عجیب غریب و سختی ریخته بود روی سرم.امیدوارم من رو ببخشید.😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
💜:در گوش وِین یه شیطونی کوچولی گفتم و اونم با خوشحال دورم یه چرخی زود رفت طرف لیدی و کت.از ذوقی که برای انجام اون شیزنت داشت خندم گرفته بود.بهش گفته بودم بره و یهویی دوتا کش موی لیدی رو بدزده.هم این باعث میشه کت بیشتر عاشق لیدی بشه هم یکم میخندیم. من هم از روی زمین بلند شدم و داشتم میرفتم به سمت لیدی و کت که یهو یه کفشدوزک کوچولو اوند جلوی من.یه احترام کوچیک کذاشت و گفت ملکه کار ما تموم شده.من هم گفتم خیلی خوب همگی جمع شید روی اون پشت بوم.و به پشت بوم کنار پشت بومی که لیدی و کت روش استاده بودند اشاره کردم.
یهو دیدم لیدی باگ گفت:هی داری چیکار میکنی......آهای.....صبر کن ببینم......بدش به من....هی. خندم گرفته بود.وِین کارش رو خوب انجام داده بود.کش موهای لیدی رو دزدیده بود و لیدی افتاده بود دنبال وِین. رفتم سمتشون.آروم روی پشت بوم فرود اومدم(مگه هواپیمایی😂)رو کردم به وین و گفتم وین کش موها رو بده به من. کش مو ها رو دور دست بستم و میخواستم به لیدی یه چیزی بگم که یهو کفشدوزک اعظم گفت:ملکه،همه جمع شدند میشه ما رو اول بفرستیم بریم. 💜:البته.چرا که نه.😊
یه حباب بنفش رنگ درست کردم و یه راه از اون حباب تاروی پشت بوم درست کردم.همشون که وارد حباب شدن حباب رو بستم و دورش رو یخ زده کردم که یهو.... 🐞داشت دور کفشدوزک ها و گربه ها یخ درست میکرد منم ترسید.دستش رو کشیدم و گفتم:هی داری چیکار میکنی....الان آسیب میبینند_نگران نباش.این یخ جادویی هستش.باعث میشه اونا برگردن به مکان قبلی خودشون.😉_خیلی خوب باشه. بعد از اینکه حباب از بین رفت برگشتم سمت الا و گفتم خب حالا کشم رو بده.اِلا گفت باشه ولی خودمونیم ها.خیلی ناز شدی😍.
🐞دستی به موهام کشیدم و گفتم:راست میگی؟یهو یه آینه جلوم درست کرد و گفت خودت ببین. 🐾:وقتی اِلا گفت:ولی خودمونیم ها خیلی خوشگل شدی یه نگاه به لیدی انداختم.😍😍😍😍😮😮😮😮😮😮(قیافهی کت=😻)وای خدای من چقدر ناز شده بود.اینقدر خوشگل شده بود که خشکم زد.نمیتونستم خودم رو تکون بدم. محو زیباییش شده بودم.اون خودش رو توی آینه نگاه میکرد من فقط به خودش نگاه میکردم😍😘 💜:یه لحظه نگاهم به کت افتاد.خشکش زده بود.ترسیدم.رفتن جلوش و دستم رو جلوی صورتش تکون دادم.ولی جواب نداد.بشکن زدم.....هیچی.آروم زدم تو گوشش....جواب نداد.خیلی ترسیده بودم.نکنه یه کفر یه چیزی بهش تزریق کرده و فرار کرده....😖😖😯😯 یعنی چی شده؟🤔🤔
و..........کات. مرسی بچه ها که ترکم نکردید و همراهم بودید.واقعا نمیدونم چطوری از تشکر کنم.❤💓💕💖💗💙💚💛💜💝💞💟❣💌 خیلی خیلی ازتون ممنونم.و خیلی خیلی شرمنده کا اینقدر منتشر کردن این پارتم تا خیر داشت.باور کنید بچه ها تا چند دقیقه پیش داشتم برای امتحان ریاضیم که چند روز دیگه هستش میخوندم.و الان ساعت۲:۲۳هستش😴امیدوارم درکم کنید. بوس بوس.بای😍😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد 🤍💕
به به خانوووم
شما کجا بودی
بی معرفت نمیگی دلم واست تنگ میشه:(
حداقل یه خبر میدادی اجی:(
در کل عالی بود این پارت هم:)