4 اسلاید صحیح/غلط توسط: TARA¯(°_o انتشار: 3 سال پیش 35 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
I can feel love p7
P7 ......
. لباسای خونگیمون رو پوشیدیم و یکم فیلم نگاه کردیم ساعت ۸:۰۰ میرفتیم پیش اعضا ساعت ۷:۰۰ شد منو تارا سریع لباسایی که خریده بودیم رو یکی رو برداشتیم پوشیدیم ( لباس میا و تارا ☝) و یکم ارایش کردیم هر دومون از ارایش سنگین بدمون میومد و فقط یه ارایش خیلی ساده کردیم و بعد به ساعت نگاه کردیم ساعت ۷:۴۵ بود تصمیم گرفتیم که بریم درو زدیم و بعد چند دقیقه جی هوپ درو باز کرد
جی هوپ : خوش اومدین بفرمایید
میا : ممنون
تارا : خیلی ممنون
و بعد منو تارا رفتیم تو همه ی اعضا خیلی خوشگل شده بودن و جی هوپ خیلی کراش شده بود به قدری که نمیتونستم بگم سعی مردم خودمو کنترل کنم و نگاش نکنم رفتم و با همه ی اعضا سلام کردم تارا هم کنارم بود و اون هم همینکارو میکرد انگار معذب بود و خجالت میکشید منم مثل اون بودم و دسته کمی ازش نداشتم منو تارا رفتیم و باهم رو یه مبل نشستیم و بعد یکم حرف زدن یکم راحت تر شدیم ولی هنوزم خجالت میکشیدیم بعد یکم حرف زدن شوگا گفت
شوگا : خب بهتره که دیگه بریم سر میز و شام بخوریم
تهیونگ : اره اره بفرمایید
تارا و میا : ممنون
و بعد منو تارا هم رفتیم سر میز منو تارا که نشستیم کنار تارا نامجون بود و کنار من هم جی هوپ یه نگاه به جی هوپ کردم و سریع نگاهمو از روی صورت جی هوپ برداشتم یکم خجالت میکشیدم به تارا نگاه کردم و تارا هم به من هر دومون داشتیم از خجالت میمردیم بعد شام منو تارا کمک کردیم تا میزو جمع کنن بعدش بعد چند دقیقه حرف زدن شوگا و جین تو اشپزخونه بودن داشتن یه چیزایی رو بر میداشتن بعد چند دقیقه با چند تا لیوان و دو تا بطری نوشیدنی ( بله نوشیدنی دیگه نگم خودتون میدونید ) اومدن یه نگاه به تارا انداختم که داشت با تعجب به نوشیدنی ها نگاه میکرد و بعد فهمید که دارم نگاهش میکنم بهم نگاه کرد و بعد لبشو اروم گاز گرفت انگار نمیدونست کجاعه و باید چیکار کنه که دیدم جونگکوک برای همه یه نصفه لیوان ریخت دیدم همه اعضا برداشتن منم اروم دستمو بردمو یه لیوان برداشتم و تارا هم بعد من همین کارو کردم هردومون به هم نگران نگاه کردیم و من اروم لیوانو بردم جلوی دهنم و یکم خوردم مزه زهر مار میداد ولی دوست داشتم یکم دیگه بخورم که دیدم تارا هم مثل من یه ذره خورده اصلا هواسم نبود که کنار من کی نشسته سرمو برگردوندم که دیدم جی هوپه کل لیوانشو خورده بود و بازم داشت برای خودش میریخت وای یا خدا مگه چقدر میتونه!!داشتیم با اعضا حرف میزدیم من همش کم کم از نوشیدنیم میخوردم و تارا هم مثل من بود حتی اون کمتر از من خورده بود ولی همه ی اعضا یه لیوان کامل خورده بودن داشتیم حرف میزدیم که دیدم جی هوپ دستمو محکم گرفت یه لحظه خشک شدم و با نگاهی متعجب به جی هوپ نگاه کردم که بهم نگاه کرد و یه لبخند زد انگار یکم زیادی خورده بود به
تارا نگاه کردم که دیدم محکم دستمو گرفت به ساعت توی گوشیم نگاه کردم ساعت ۱۲:۰۰ بود چشمام چهارتا شده بود اخه چطوری گذشت دیگه واقعا باید میرفتیم که دیدم جی هوپ ۴ تا لیوان خورده بود شاید اونا ایدل باشن ولی خب اونام ادمن دیگه نباید بیشتر از این اون اونجا میموندیم خواستم دستمو از توی دست جی هوپ جدا کنم که دستمو محکم تر گرفت داشتم میترسیدم به تارا نگاه کردم دیدم که داره بار ترس و تعجب نگام میکنه یکم زور زدم که تونستم بالاخره دستمو از تو دست جی هوپ در بیارم به تارا نگاه کردم که دیدم نامجون دستشو گذاشته پشت گردن تارا منو تارا بلند شدیم که بقیه اعضا هم بلند شدن همه حداقل بالای دو لیوان خورده بودن ولی منو تارا هنوز لیوان اولمون رو هم تموم نکردیم
میا : خیلی ممنون که دعتمون کردید ما دیگه میریم ممنون از پذیراییتون
جی هوپ : چرا انقدر زود دارین میرین یکم بیشتر میموندید
میا : نه دیگه ما باید بریم خیلی ممنون خداحافظ
تارا : ممنونم فعلا خدانگهدار
نامجون : باشه پس خدانگهدار
از همه عادی تر جیمین میزد و گرنه بقیه یه جوری شده بودن منو تارا بلخره از اونجا اومدیم بیرون هنوز دست همو محکم گرفته بودیم شاید امشب بدترین شبمون بود هیچکدوممون هیچی نگفتیم و من درو بازکردم و رفتیم تو خونه لباسامون رو عوض کردیم و بعد رفتیم تو اتاق من تا بخوابیم که تارا گفت
تارا : وای خدا امشب بدترین شب زندگیم بود کی فکرشو میکرد که انقدر صمیمی بشن !!
میا : منم واقعا درکشون نمیکنم مگه مجبورید انقدر بخورید من که خیلی ترسیده بودم جی هوپ دستمو گرفته بود ول نمیکرد
تارا : منم که نگم دیگه خودت دیدی 😐😯
و بعد کلی غر غر کردن بلخره خوابیدیم
صبح
منو تارا بیدار شدیم ساعت ۵:۰۰ صبح بود هر دومون نوبتی یه دوش گرفتیم و یکم از خوراکی هایی که خریده بودیم خوردیم منو تارا امروز باهم جلسه داشتیم و باید زود تر میرفتیم ساعت ۶:۰۰ بود سریع اماده شدیم ( لباس میا و تارا ☝) و درو خونه رو که باز کردیم بی تی اس هم همراه ما در خونه رو باز کردن اروم سلام کردیم،هیچکدوممون از دیشب خاطره خوبی نداشتیم .
تموم شد لطفا لایک کنید و کامنت بزارید اگه ببنم کم باشه لایکا و کامنتا واقعا ادامه نمیدم چون من دستم میشکنه که این پارتارو بنویسم خوندن این پارتا برای شما کلا چند دقیقه بیشتر طول نمیکشه ولی نوشتن این پارتا برای من یک ساعت طول میکشه لطفا لایک کن
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
چقد زیبا😁💕