😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
غروب بود . همه در اتاق اریا نشسته بودند سکوت عجیبی در اتاق حکم فرما بود ... واضح بود چیز عجیبی درحال وقوع است .. هرکدام از انها یک تکه از این پازل هزار قسمت را در دست داشتند اما هرگز فکر نمی کردند روزی رازهایشان را بازگو کنند
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خودم تو کف قسمت ۱۰ موندم 😵 چرا ثبت نمیشن این تستا 😑 دارم میمیرم 😭😱
منظورتو عالی رسوندی 😉
بچه ها یه سوال چرا کسایی که داستان منو می خونن انقد کمن ؟ 😐 ینی داستان من انقد بده که با اینکه به فصل دومش رسیدیم هیچ کس نمی خونه کلا همین شما ده بیست نفرین 😑 البته خیلی دوستون دارم ولی بگین ببینم ینی انقد بد مینویسم 🤨 ؟ لطفا صادقانه جواب بدین
نه خیرم 😐هیچ ام بد نمینویسی عالی مینویسی اصلا ادمو غرق داستانت میکنی🥺من که خوشم میاد ازش خیلی هم خوشم میاد ازش
ببین یه چیزی درمورد تست ها الان من یکی رو میشناسم داستان هاشو کوتاه مینویسه هر روز هم یه پارت از داستانش میاد😐بعضی روزا حتی دوتا یه امتحانی بکن کم بنویس شاید تایید بشه بعد از اون طرف که کم مینویسی تعداد پارت هارو ببر بالا آخه این جوری به قول خودت پدر مون در میاد که همین طوری زمان تایید شدنش بره بالا😐💔
ممنون ❤ من کم میذارم ولی زیاد الان تا قسمت ۱۰ رو گذاشتمتو بررسیه ولی نمیاد 😶
دیر به دیر که خیلیا سه ماه یه بار میذارن ولی ممنون که نظرتو برام کامنت کردی 😘
خیلی عالی بود..
ولی کم ..ولی مشکلی نیست منتظر بعدیم
بله کم بود ولی فکر منم بکنین دستم فلج شد 😅 و ممنون که داستانو خوندی و نظر دادی 😘
عالییییییییی
😘😘😘😘😘😘😘
هیچ وقت فکر نمی کردم این جمله این داستان ادامه دارد رو که تو تستام می نوشتم
چقدر اذیت کننده است
عالی بود
😂 ممنون