
خب خب این داستان خدمه کپی ممنوعه
ای خدااا پس کی میاد بریم ویلای منن(من یه دختر پولدارم که توی شیراز ویلا دارم،یدونه هم توی تهران)که بلاخره بعد زنگ ۱۸۶۳۸۲۶ اومد پایین (علامت من^علامت ممد+) ^کجا بودی ممدددد.....+داشتم لباس میپوشیدم خببب ......^خعل خب بود سوار ماشین شیم بریم (به گروه ۱۵ نفره تقسیم شدیم،ماشین اول منو ممد و آبجی نرگس با کاربری که تفلدش بود...بقیه ماشینا ناظر ها اومدن) بلاخره بعد از ۲۱ ساعت رسیدیم..چرا خوراکی ها اضافه اومد😂حالا بیخی...رفتیم توی ویلای تهران(چون فکر کنم ممد شیرازیه بخاطر همین اما اومدیم تهران) که ممد گف من وسیله هارو میارم *منو آجیم با چند تای دیگه گفتن نههه ما میاریم زحمتت میشه*+آفرین..باید براتون کادو بگیرم(علامت آجیم&علامت بقیه÷) &و÷:مگه ما بچه اییممممم.... +باش باش اصن اب هویج بستنی مهمون من.... همه:یوهوووووووو... که من در ویلا رو باز کردم،خونه حدودا ۲۴ تا اتاق شایدم بیشتر داشت...به گروه های دو نفره تقسیم شدیم و ممد و حنا با هم،منو اجی نرگسم با هم،بقیه هم با اونایی که صمیمی بودن.. گرفتیم خابیدیم که پس فردا شب یلدا بود****فردای اون روز****رفتیم با بچه ها وسیله بگیریم،به گروه های ۴ نفره تقسیم شدیم توی هر گروه ۱۰ نفر آدم بودن...که رفتیم پاساژ و من دیدم کلی کش و اینها برای مو بود،به آجیم گفتم گفت بگیر بزار حساب کنم چقدر بودن..امم تقریبا ۱۶ تا دختر بودیم بقیه پسر بودن..برای هر کدومشون کش،تل مو،با چوراب و لباسو اینا گرفتیم،یارو تعجب کرده بود😂۱۰ نفری بودیم که توی مغازه بودیم و بعضی هامونم رفتن بیرون،به ممد گفتم بریم خوراکی و وسایل کیک هم بگیریم..بعد خرید***واعاعاعای ۳ میلیون از حسابم رفف😂😓
شب میشد ۲۹ آذر،به بچه هاگفتم برین لباساتونو عوض کنین و منو آجیمو حنا رفتیم کیک درست کنیم،حنا چقدر توی کیک پزی مهارت داشت هااا...به چند نفر هم سپردم که برن ژله و دسر هارو درست کنن و فقط ممد با دو سه تای دیگه مونده بود،گفتم برن شام درست کنن که دیدم بوی سوختگی میاد..ممدددد غذا رو سوزوندییییی😣😣چون دیدم پسرا نمیتونن خودم درست کردم ، به به چه بویی عه عه اصن یادم رف نمک بریزم🔫🙂به بچه ها گفتم خودشون نمک بریزن،ینی دعوا بود هاا سر یدونه نمکدون😐✌رفتم یه چند تا آوردم بهشون دادم،خدارو شکر آروم شدنااا
بعد شام، کیک آماده شده بود و دسر ها و .... به بقیه بچه های تستچی که توی تهران بودن لوکیشن فرستادم تا بیان دور هم باشیم،و میزو آماده کردم که دیدم حدود ۱ کیلومتر در خونه صف کشیده بودن😓😂نصفشونو راه دادم گفتم دیگه جا نیس،کیکمون ۵ طبقه بود و به همه رسید،از بین اون همه جمعیت دخترم و نوه ام رو پیدا کردم،رفتم روی صندلی پیش خودم نشوندمشون*ینی کنار خدم نشستن*و کیک و دسر هارو شروع به خوردن کردیم،اون کاربری که ازم کپی کرده بود قرص ا.س.ه.ا.ل دادم که رف دستشویی😌😂💪حدود ۱ ساعتی توی دس.تش.ویی موند و اومد دنبالم کرد😫😂من تا خیابون داشتم میدویدم این هم دنبالم،بعد گفتم میخاستی ازم کپی نکنی(از داستان برده خونین)
و بلاخره ممد با یه چن تای دیگه گرفتنش و ممد بهم گفت اگه بازم بخای با کاربرا بد رفتاری کنی خودت میدونی و اکانتت،من سرمو انداختم پایین،هواسم نبود که بقیه هم اینجان یهو بغضم شکست و اصلا دست خودم نبود که داشتم گریه میکردم،رفتم توی اتاقم که بقیه اومدن دلداریم بدن و منم گفتم:ببخشید شما رو هم ناراحت کردم،شب یلداتون خراب شد و رفتم روی تختم تا بخابم سر گیجه گرفته بودم وقتی بیدار شدم دیدم بیمارستانم،وا.ینی ممد و کاربرا انقدر دلشون برام میسوزه؟شایدم خاب بودم که یکدفعه اجیم اومد گفت نه خواب نیستی اجی ، حالت بعد بود رنگت پریده بود من آوردمت،چه آجی خوبی دارم از خداتونم باشه😂
که دیدم همه اونجان،ینی انقدر به فکرمن؟هم تعجب کرده بودم هم خنده های ریزی میکردم،ممد موهاش تو هوا بود و معلوم بود دعوا کرده،اما با کی،که اومد تو بهم گف:من اکانت کسی که ازت اسکی رفته بود رو از بین بردم..کلی ازش تشکر کردم که بهم گفت نباید افسرده باشی،حنارو میبینی؟اون هم مثل تو بود اما من بهش امید دادم،زندگی دو روزه باید خندون باشی تا باهاش رقابت کنی،بعد نیم ساعت حرفای ممد دکتر گفت الان حالتون خوبه میتونین برین؛شب یلدا تون هم مبارک....که یاد ویلا افتادم.زودی سوار ماشین شدم و رفتم دیدم بعصی ها هستن،اخیش خیالم راحت شد،وگرنه الان همه هزینه برق بیخودی میرف بالا،که بچه ها نفس نفس زنان اومدن گفتم چی شده؟گفت داشتیم دنبالت میدوییدیم🙂😂همون موقع یکدفعه خنده ام گرف و صدای خنده هام تو ویلا پیچید که درو زدن،رفتم باز کردم و دیدم همسایس عه مش قربون خودمونه گف یکم آروم تر و رف من گفتم باشه و درو بستم بهشون گفتم از خودتون پذیرایی کنین
وقتی که خوردن ممد گف بپوشین بریم بیرون،وا کدوم بیرون..گف میریم شهر بازی که حال و هوام عوض شه،رفتم ماشین کوبنده عین این بچه ها😐✌من خعلی بلد بودم اما بقیه هی میخوردن به دیوار..و فرداش راه افتادیم شیراز
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
#عالی😐🎼
#عالی
فقط احساس کردم16دختر زیادی زیاده😐😂🎼
تستچی بیش از ۲۹۲۶۸۱ تا کاربر داره:)
بعد بیشترشون دخترن:)
بنظرت کمه:)
عالی بود♥
#باحال😐😂🎼
واییییی😐😂🎼
خیلی باحال بود😐😂🎼
اجی عالی بود👏💜😂😂
مرسی