(پارت ویژه ی4)عشق سیاه و قرمز29 ♥️🖤

سلام دوستان اسلاید ها کم هستن ولی توشون زیاده😍😘

از زبان مرینت: خدایا وقتی فکر میکنم دارم مادر میشم یک حس عجیبی بهم دست میده 🥺 گفت:به چی داری فکر می کنی؟گفتم :وقتی فکر می‌کنم دارم مادر میشم یه حس عجیبی بهم دست میده🥺 گفت:منم وقتی فکر می کنم که دارم پدر میشم همین فکر می کنم یه جوری میشه😘😍 گفتم:خب ع.ش.ق.م میدونی باید یک چیزی بهت بگم😬گفت:چی عزیزم 💓 گفتم:راستش تیکی...............(بعداً میفهمید😉😉) گفت:چی داری الکی میگی😰😰 گفتم:نه دارم واقعا میگم. آدرین این غم را چطوری قبول کنم پلگ چی آن چطور قبول کنه😭😭 گفت:منم نمیتونم فیلم کنم😢 واقعاً توی کتاب طلسم این را نوشته🥺 گفتم:آره😭زده بود خود تیکی از این موضوع خبر نداره پس یعنی دیگه این هم میزنه یعنی این کتاب واقعا پیچیده هست😭 آدرین چیکار کنم من نباید ناراحت باشم هم روی خودم تعصیر بدی داره هم رو بچه هم اینکه بقیه میفهمن مخصوصا تیکی،تیکی کل اخلاق های من را میشناسه😭من تیکی را می‌خوام😭از زبان آدرین:مرینت دادزد:تتتتتتییییییییککککککییییییییی عزیزم😭😭😭😭تیکی آمد گفت:مرینت مرینت چیشده😨🥺مرینت گفت:تیکی بیا بغلم🥺همدیگهرا بغل کردن و مرینت تو همان حال گفت: تیکی خیلی دوست دارم بیشتر از یک کوامی برام ارزش داری بهترین دوستمی،راز داریم،ع.ش.ق.م.ی خیلی خیلی دوستت دارم🥲🥲از زبان تیکی«خب فکر کنم ب.ی.خ.و.د.ی از زبان آدرین زدم😂😅»به مرینت گفتم:منم دوستت دارم مرینت جونم😍😘

مرینت را ب.و.س کردم(خدایا این تیکی چقدر کیوته😍 اگر موافقید لطفاً تو نظر ها بگید) گفتم: مرینت من تنها یک صاحب داشتم که بهم اهمیت می‌داد😍 گفت:خب اسمش چیه؟گفتم:اسمش مرینته یک دختر مهربون که ع.ا.ش.ق.ش هستم و تنها صاحبم بود و هست که من را خیلی دوست داره😍😘😍😘 گفت:تو تو تو هم بهترین کوامی دنیایی🥲🥺از زبان مرینت: واقعا باورم نمیشد قرار این اتفاق برای تیکی بیوفته اصلا دلم نمی‌خواد😭😭به تیکی گفتم:تیکی به پلگ بگو بیاد اینجا کارش دارم🥺گفت:باشه مرینت🙃پلگ آمد گفت: ملکه‌ی ابرقهرمان ها بامن چیکار دارید؟گفتم:رسمی بامن صحبت نکن الان باید گریه کنیم تا رسمی صحبت کردن😭گفت:چیشده؟گفتم:تیکی تیکی تیکی آدرین گفت:تیکی...............(گفتم که بعداً میفهمید 😊)گفت:نه نه نه این این ام ام امکان نداره نه نه نه دادزد:تتتیییییککککیییی😭تیکی آمد و گفت:چیشده پلگ😨پلگ پرید بغل تیکی گفت:ع.ش.ق.ت.م تیکی🥺تیکی هم پلگ را بغل کرد و گفت:منم ع.ا.ش.ق.ت.م💓

رفتن🥺به آدرین گفتم: آدرین چیکار کنم اینکار خیلی خیلی خیلی خیلی سخته که بهش بگم بزار نگم خودم به اندازه ی کافی ناراحتم آدرین من چیکار کنم😭😭😭اومد من را ب..غ..ل..م کرد گفت:هیسسس باید توی این مدت باهاش باشیم باید شاد باشه هیچی نیست عزیزم آروم باش😢 گفتم:با با شه

تمام شد ببخشید کم بود به خاطر امتحان ها کم مینویسم😢😢😢توی نتیجه چالش هست😘