
خوب بخونید ببخشید دیر گذاشتمش🤭🤭
روز بعد مرینت مثل همیشه با زنگ گوشیش از خواب پرید صبحونه خورد و این دفعه میخواست آماده بشه اما تقویم گوشیش رو دید که امروز اردو دارن سریع وسایل اردو رو جمع کرد چون خانم گفته بود چه چیز هایی بیارن برداشت و آماده شد و رفت پایین لوکا نبود به جاش یه ماشین لوکس دم در بود (من و شما:اوهی یعنی کیه؟)

پنجره ماشین آروم اروم پایین اومد مرینت از چیزی که دید شوکه شد..... بریم یه سر بزنیم به ادرین ادرین هم صبح بیدار شد و رفت وسایلاشو جمع کرد و حاضر شد و رفت پایین سوار ماشین شد تو راه مدرسه با خودش فکر میکرد که نینو چرا اینطوری حرف میزد یعنی راست میگفت؟ من چه حسی به مرینت دارم در مدرسه:همه در حال صحبت بودند نینو تا ادرین رو دید گفت :هی هی ادرین ،تو کدوم حال و هوایی،هی پسر هوی.... ادرین یهو به خودش اومد و گفت:چیه چی شده هجوم آوردی روم،نینو گفت پسر امروز مرینت🧐با یه ماشین درجه یک و عالی اومد مدرسه ادرین گفت:که چی🤨 -عجب دیونه ای هستی تو اوف.ادربن :هیس🖕 و رفت سمت لوکا کشیدش کنار و گفت :هی لوکا اون ماشین خفن مال مرینته؟ لوکا گفت:نه بابا اون مال داداش مرینته نمیبینی همه هجوم آوردند،بزار منم برم من نباشم بد میشه ورفت

ادرین گفت:چ چرا و دوباره دست لوکا رو کشید کنار و گفت:چرا تو بری بد میشه ببخشید منظورم تو نریه؟ داداش مرینت که متوجه شده بود یکی مزاحم لوکاعه رفت جلو و گفت:هی شما پیشی کوچولو در و ور بزرگا نپر 🐈⬛🐈⬛(متلک انداخت🤭) ادرین گفت:هی هی چی گفتی تو الان با من بودی؟ -نه به پیشی کوچولوی مدرسه بودم اگه میخوای یه بار دیگه تکرار کنم -هیمم.....نه نمیخواد لیاقت صبحت کردن رو نداری😒

(همه متوجه ی دعوای این دو بودند) مرینت😐 کلویی😬 -چی من لیاقت چیو ندارم اشغال (این دو شکلک را در هم کنید تا صورت داداش مری روشن بشه😏🤨) آدرین😡 داداش مری😠 یهو داداش مری یقه ادرین رو گرفت و چسبوند به دیوار (من🙂) و گفت:اگه دوست داری میتونی بازم ور بزنی مری😰 کلویی😱 ادرین😡 داداش مری😏 لوکا😶 نینو🤷 نینو سریع اومد جلو که جداشون کنه اما نتونست و خودش بد جور خورد زمین ادرین گفت:فقط جرعت همین رو داری که یقمو بگیری،ول کن کله شق(من🙂) -ا اینجوریاس مری:داداش بسه ول کنید ترو خدااا
ادرین با یه پا زد تو شکم یارو جوری که به زمین خورد مرینت سریع سمت داداشش رفت و گفت:خوبی دادش _خوبم برو کنار،هی پسه پرو فکر کردی کی هستی(و یه چک زد به ادرین) شما این وسطا(بزن بزن ادرین،بزن بزن ادرین 🤲✊) ادرین گفت:فکری نمیکنم چون من پسر گابریل اگراست هستم مدل معروف پاریس اگه کسی نمیدونست بدونه لطفاً -نمیدونم توکدوم خ ری هستی اصلا هم برام مهم نیست😠 -واقا؟ و پس شد سر هم کتک کاری کتک کاری تا خسته شدن و روی زمین ولو شدن(فکر نکنید کسی جلوشونو نمیگرفت آقا معلم ها،خانم معلم ها،نینو،کلویی،مرینت،لوکا و حتی آلیا خواستن اونا رو جدا کنن اما نتونستن) مرینت باز سمت داداشش رفت حالشو پرسید و بلندش کرد کلویی و نینو هم سمت ادرین رفتند همچین که تموم شد نه ادرین نه داداش مری به روی خودشون نمی آوردن و میگفتن که خوبن(بیشتر ادرین ترکیده) مرینت و ادرین با هم رو بر رو شدن ادرین گفت:🙁داداشت خوبه؟ مرینت گفت: واقا داری حال داداشمو میپرسی هع جالب شد 😒و رد شد و رفت
لوکا و داداش مری= لوکا =خوبی داداش؟ داداشی:آره خوبم لوکا:ببخشید تقصیر من بود که..... داداشی:نه نه بخاطر نبود زیادی پرو بود معلومه تو ناز و نعمت بزرگ شده لوکا:مگه تو نشدی داشی:😐 لوکا:اگه به روز وقتت رو با اون بگزرونی میفهمی که آدم خوبیه😊،مطمان باش اونجوری که تو فکر میکنی نیست. داشی:به من ربطی ندارد با کی چطوره(یعنی با دوستاش چه اخلاقی داره) .ببینم پسره جوری خودشو معرفی کرد که دوست داشتم صد بار بزنم تو دهنش این واقا ادمیه واسه خودش؟ لوکا:آره همون طور که گفت:باباش و خودش یه مدل هستن یه عمارت نسبتا بزرگ دارن پسره تو بچگی مامانش رو از دست داده مگه بدون مادر هم میشه آخه😔 داشی:والا تورو بزارنتت براش گریه هم میکنی ببینم اسمش چی بود؟ لوکا:خودش یا باباش🤨 داشی:فرقی هم میکنه؟😐 لوکا:نه ادرین اگرست😶 داشی:اوه چه حالیه این یارو خیلی هم خزه که😒(هم اکنون داشی در گوگل🤣) لوکا:باید بگم باهاش دوست داشی:به منچه تو با کی دوستی بابا مهم اینه از همین اول همه رو دارم میشناسم اون که یهو پرید جلو کی بود لوکا:ها منظورت اون مو قهوه ای هست؟ داشی:من چیکار موهاش دارم 😐😒 لوکا:نینوعه دوست صمیمی ادرین🤭 داشی:اونم کاره آیع لوکا:نه یه پسر سادست داشی:اوکی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)