
ناظر جون مادرت منتشر کن هیچی نداره بخدا🥺🥺🥺❤❤
دستی به یونیفرمش کشید و نفسش رو بیرون داد... بعد از کلی رفت و امد تونست بالاخره توی این مدرسه ی ل*ع*ن*ت*ی انتقالی بگیره! نگاهی به ساعت انداخت هنوز یک ساعت تا شروع مدرسش مونده بود! باید سریع تر راه میوفتاد وگرنه نمیرسید آنا: بزارید خودم رو معرفی کنم من آنا هستم ۱۶ سالمه و با مامانم زندگی میکنم! خانواده آنچنان ثروتمندی نبودیم اما میتونیم از پس خودمون بربیایم.. ********************** 𝙰𝚗𝚊 نگاهی به ساختمان بلند مدرسه انداخت! نفس عمیقی کشید و واردش شد! هرکس که آنا رو میدید با تعجب بهش نگاه میکرد! چیز عجیبی نبود خب تازه وارد بود! در کمدش رو باز کرد و کیفش رو داخلش گذاشت... ~ هی تو دانش آموز جدیدی؟! این صدا رو از پشتم شنیدم! به سمتش برگشتم آنا: بله چطور؟! اومد چیزی بگه که صدای پسری از پشت سرش بلند شد! تهیونگ: پس دانش آموز جدیدی که همه ازش حرف میزنن تویی؟! این پسره رو میشناخت! کیم تهیونگ بود! شر ترین پسر مدرسه که مایا بخاطرش اخراج شد! هیچوقت اون روزا رو یادش نمیره تهیونگ ازش خوشش نمیومد و همش اذیتش میکرد آخرم براش شایعه درست کرد و از مدرسه اخراج شد...! گریه های مایا هیچوقت از یادش نمیره اونم مثل آنا خیلی تلاش کرده بود تا انتقالی بگیره بهتر بود ازش دوری کنه برای همین راهش رو کج کرد و راه افتاد! صدای قدم هاش رو پشت سرم میشنید! تا آخر بازوش کشیده شد تهیونگ: هی مگه با تو نیستم.. نه مثل اینکه نمیشد! آنا دختر مظلوم توی فیلما نبود که هیچی نگه! بزار باهاش لج بیوفته بدرک... برگشت و بازوش رو از دست تهیونگ کشید بیرون! آنا: ک*و*ر*ی نمیبینی نمیخوام باهات حرف بزنم؟! یکی از ابرو های تهیونگ بالا پرید و ل*ب زد تهیونگ: اوه چ ل*ی*د*ی خشنی... آنا: مشکلی داری؟! همه ی بچه های مدرسه دورشون جمع شده بودن!
حتما ندیده بودن دختری مثل آنا اینطوری جلوش وایسه...صدای یکی از دخترایی که کنار تهیونگ وایساده بود و آدامس میجویید بلند شد! جولیت: مثل اینکه هنوز ته ته رو نشناختی که داری اینطوری میکنی! اوکی بزار برات توضیح بدم! عموی تهیونگ از سرمایه دارای بزرگ این مدرسس کیم سوکجین و با یه حرکت میتونه روز اولی بیچارت کنه میدونی دیگه؟! آنا یکم ترسید اما به روی خودش نیورد دوباره قیافه خونسردی به خودش گرفت! آنا: ازت نظر خواستم؟! نه پس حرف نزن من ازت اطلاعات تهیونگ رو نخواستم در ضمن اگه بخوام خودش زبون داره.. دختره از حرص قرمز شد و تا خواست چیزی بگه صدای زنگ مدرسه به صدا دراومد و آنا بدون اینکه بزاره جولیت چیزی بگه به سمت کلاسش راه افتاد! 𝚃𝚊𝚎𝚑𝚢𝚞𝚗𝚐 از چموشیه این دختر خوشش اومده بود! حسش میگفت حالا حالا ها باهاش ماجرا داره.. پوزخندی زد که صدای رومخ جولیت بلند شد! جولیت: ته تو نمیخوای کاری بکنی؟! مثلا به دوست دخترت، من بی احترامی کرد! بی تفاوت به سمتش برگشت تهیونگ: کسی ازت نخواست که باهاش دهن به دهن شی که اینطوری ضایعت کنه من مسئول اینکه تو ضایع شدی نیستم! ماتش برد! حتما انتظار نداشت تهیونگ اینطوری بزنه توی ذوقش! اما اصلا براش مهم نبود..اون فقط یه .... بود که تختش رو پر میکرد و تاریخ انقضاش تموم شده بود! 𝙰𝚗𝚊 ساعت دو بود و آنا از خستگی رو به موت بود! با خسته نباشید استاد.. بدون مکث سرش رو روی میز گذاشت و چشماش رو بست تا کمی آرامش بگیره! با صدای یکی که داشت صداش میکرد سرش رو بالا آورد! متیو: هی آنا آنا: هوم.. متیو به نظر خسته میای میخوای برسونمت! اوهوع چ زود پسر خاله شدن اینا... آنا خواست یه چیزی بگه دیگه دور ورش نیاد که صدای تهیونگ مزاحم همیشگی نزاشت! تهیونگ: هی مت نظرت چیه گورت و گم کنی و بزاری من با آنا یکم خلوت کنم؟ متیو: کیس جدیده؟! تهیونگ چشمکی زد تهیونگ: تو میتونی اینطوری فکر کنی! منظورشون رو نمیفهمید اما باید یکاری میکرد اینا ولش کنن... آنا میخواست بدون دردسر اینجا درس بخونه آخرشم با یه مدرک خوب فارغالتحصیل بشه! متیو: اوکی موفق باشی!
خم شد و توی گوشش چیزی گفت تهیونگم سری تکون داد و اون رفت! بدون توجه بهش داشت وسایلش رو جمع میکرد که گوشیش رو جلوی آنا گرفت! آنا قیافه پوکرش رو بهش دوخت... آنا: چیزی شده؟! تهیونگ: بزن! آنا: چیو؟ تهیونگ: نفسشو کلافه بیرون دادو گفت تهیونگ: شمارتو دیگه!فکر نمیکردم آی کیوت انقد پایین باشه آنا احساس میکرد دود از سرش بلند شد! آنا: یااااا کیم تهیونگ چطور جرعت میکنی از من شماره بخوای مگه من مثل.... های دورتم؟! شانس آورده بود جز دو سه نفر هیچکس توی کلاس نبود وگرنه عابروش میرفت.. تهیونگ: هی هی پیاده شو باهم بریم... من فقط خواستم شمارت رو داشته باشم اینه جوابم؟! آنا: نه جوابت نه... لطفا آنقدر به پرو پای من نپیچ ازت خوشم نمیاد.. تهیونگ: تو چه مشکلی با من داری؟! نود درصد دخترای مدرسه رو من کراشن! آنا: خوشگل بودن ملاک اصلی نیس کیم تهیونگ محض اطلاع مهم اخلاقه که تو نداری.. تهیونگ: کینت از من چیه..؟! اصلا از کجا منو میشناختی...؟ آنا: کسی نیس که نشناستت برادر زاده ی یکی از بزرگترین سهام دارای مدرسه کیم سوکجین... بشدت دختر ب*ا*ز و مغرور و همچنین شر...ماجرای های زیادی ازت شنیدم! تهیونگ: وایسا وایسا داره یادم میاد گفتم برام آشنایی... تو دوست همون دختره نیستی که یکی دوماه پیش اخراج شد؟! روزی که از مدرسه میرفت تو اومدی پیشش و من دیدمت درست میگم؟!...
لایک و کامنت فراموش نشه کیوتام🥺❤ حمایت کنید پارت بعدو زود زود میزارم🙂🥑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییی
پارت بعد لطفا
گذاشتم❤🙂
عالی بود 😎♥️
🙂❤
پارت بعدو گذاشتم تو بررسیه🙂❤
پارت بعدی لطفاات
چشم🙂
میشه پارت بعد هم بزاری سریع
امشب اپ میکنم
ممنونم
وایییی عالی بودددددد پارت بعددد لدفا😍💖
چشم امشب اپ میکنم🙂
خیلی باحال بود عاشقش شدم
😃خوشحالم دوس داشتی❤❤🥺
پارت بعد رو زود تر بزار لطفااااااااااااا
چشم🥺❤