بلک پینک🖤💖پارت۲

جنی هم در یک جای خراب بی هوش بود جیسو هم زیر نظر نفر به کافیشاپ رفته بود!

لیسا به چهار راه رفت و یک پسر به او گفت بامن بیا و اگر نه خودت میدانی. لیسا گفت نه و سپس پسر او را بی هوش کرد و با خود برد. رزی به خانه برگشت و دید که هیچ کس نبود، سپس یکی چشم او را بست و برد.

جنی به هوش آمد ولی دست و پاهایش بسته بود. یک پسر دیگر هم رفت پیش جیسو اما جیسو گول خور د و رفت آخر آن پسر چشم های جیسو هم بست.

لیسا رزی جنی جیسو هر کدام در یک اتاق از یک عمارت بزرگ و دور بودند هر پسر رفت پیش یکی از اعزا دست های آن هارا بستند و بردند پیش صاحب عمارت آن ها هم را دیدند و با صاحب عمارت حرف زدند

لایک کنید

لایک کنید💖