
۱🌸......با صدای ساعت بیدار شد... ساعت ۵صبح بود... نامجون پیشش خوابیده بود... بهش نگاه کرد و حس گرمی خوبی تو قلبش حس کرد... زنگ در خورد و نامجون بیدار شد..... نامجون:جین هیونگ.... کیه؟ جین:فکر کنم سه می هست.... در رو باز کرد و سه می گفت:بچه ی اول پرورشگاه! خودتو معرفی کن..... پسر بچه ی كوچیک به اونا نگاه نکرد..... سه می:زود باش.... یونگی:نمیخوامممم! .... سی مه دستشو به نشونه ی کتک زدن گرفت سمتش که نامجون دستشو گرفت و خیلی جدی گفت نکن... بعد نگاهی به هیونگش انداخت و گفت:جین هیونگ فقط تو میتونی بهش کمک کنی.... سی مه و نامجون رفتن بیرون و یونگی و جین تو اتاق موندن.... جین نگاهی به یونگی انداخت و گفت:اسمت چیه؟... یونگی:ت... تو.. کی هستی؟... جین:اوه من خودمو معرفی نکردم.... من جینم.... و اون مردی که نذاشت تو کتک بخوری اسمش نامجونه... اینجا پرورشگاهه خونه ی جدید تو... یونگی:م... من... یونگی ام....جین سمت یونگی رفت و بقلش کرد.... یونگی برای اولین بار تو بقل یکی آروم میگرفت... برای همین آروم اشک میریخت....
۲🌸......بچه ی دوم پرورشگاه.... جانگ هوسوک.... داستان زندگیشو برای کسی نمیگفت... چندین بار خواست با یونگی دوست شه ولی اون فرار میکرد... کاملا مصمم بود... دستشو برد جلو و گفت:من جانگ هوسوکم .... بیا دوست شیم... یونگی با تعجب به دستش نگاه کرد.... الان هیونگش پیشش نبود که ازش کمک بگیره.... ازدوست گرفتن میترسید.... یه بار دوست صمیمیشو آورد خونه و اون با دیدن وضع زندگی یونگی اون رو کثیف خطاب کرد.... یونگی:خب... من مین یونگی... تو برات مهم نیست پدرم قاتله و مادرم منو به ق.م.ا.ر فروخت؟...هوسوک:نه... مگه برای تو مهمه پدرم منو کتک میزد و مادرم به خاطر من مرد....؟ یونگی:ن... نه... هوسوک:اهم... و به دستش اشاره کرد.... یونگی:آها... و دست هوسوک رو گرفت.... هوسوک:از لباست خوشم میاد..... معنیش چیه؟... یونگی به لباسش که روش نوشته بود کاف[برعکس]به همه نگاه کرد و گفت:میدونی نامجون گفته.... ولش بیا بریم بازی کنیم...
راوی:وکیل پدر بزرگ نامجون بهش زنگ زده بود... پدربزرگش مرده بود و ثروت زیادی بهش میرسید... جین:ناهار کیم چی درست کنم یا رامون؟...رامون!... این صدای جیهوپ بود که اینو میگفت... جین:شوگا کجاست؟.... شوگا مثه بچه گربه ی کوچولویی از پشت جیهوپ اومد... جین:نامجون چرا پکری؟ ... نامجون:هیونگ... وکیل پدربزرگم زنگ زد گفت پدربزرگم مرده و ثروتش به من رسیده.... جین:واو این که خیلی خوبه نامی!... نامجون:آره... ولی گفت شاید من نوه ی واقعیش نباشم باید تست دی ان ای بدیم....
یونگی:نامجون هیونگ این که خیلی خوبه میتونی با اون پول ماشین بخری... خونه بخری.... حلقه بخری.... ازدواج کنی!.... هوسوک:یونگی هیونگ نامجون هیونگ با کی ازدواج میکنه؟.... یونگی:نمیدونم.... شاید جین هیونگ.... جین هیونگ گوشات قرمز شده!... جین :بس کنین... نامجون هم وعضش همین بود جوجه پیش نامجون زرد به نظر میرسید.... دنگ[صدای زنگ پرورشگاه]
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ولی مطالعات خیلی مهربونه 5 درس میخواد بگیره 10 روز دیگه دمش گرم🚶♀️
و اینگونه تقلب میکنمممم 😐🚶♀️
اینجاس ک خودکار نوری وارد صحنه میشهههه
حضوری چطوررر تقلب کنمممم
مال توم حضوری؟ 💔
آری
امتحاناممم حضوریههه هقققق
می تووووو
لیام اکم پرید😐🔗
سلام
منو فک کنم بشناسی
دیروز پیش لارا بودم بنده خدا سالم بود چیزیشح نبودح
گف اکش پریدع داره سعی میکنه برگرده
عررررررر منم اکم پرید ولی بهش بگو سریعتر برگرده🥲
اوک💕✨
شما هم تو سال جدید امتحان حضوری دارید نع🥲😂☕؟
دوس داشتم الان شیشم بودم و امتحانام انلاین بود🥲😂🍓
عررر😂✨
آری😐🪄ایران جای خوبیه آنلاین درس میدن حضوری امتحان میگیرن😐🪄
از کلاس اول انلاینن ینی همه ی پایه ها😐🦆
☕🥕😂
مین سویامممم:)))
اکم پرید لیام:))
عرررررಥ‿ಥ
بسم الله رحمان الرحیم
وی فردا امتحان هندسه دارد و امروز رسما از مثلث ، و هندسه متنفر گشت 🥲😂☕
حالم از هندسه بهم میخورههههه🥲😂💔
فارسی چیییی هی میگم من خرشانسم کلاس پنجمم😐🪄
میخوام کامنتا رو ب ۱۰۰ برسونم 😐😂✨
چه میکنه این بازیکن😹