سلام گلای تو خونه میراکلسی های نمونه😐❤ خب اینم قسمت دوم داستان من امیدوارم خوشتون بیاد😁 اگه خوب یادتون که چه اتفاقاتی افتاد بخونید👇🏼 (تو قسمت قبل خوندید که مرینت از اینکه آدرین و کاگامی با همن ناراحت بود بازم با این حال که لوکا رو داشت و با مشورت تیکی تصمیم گرفت به آدرین بگه ولی اصلا فرصت نمیشد و هر بار یه مشکل پیش میومد و ولپینا هم مشکل اصلی بود و آخرای داستان دیدید که آدرین بخاطر ولپینا از ساختمون افتاد رو یه ماشین و خیلی آسیب بهش وارد شد و حالا امیدواریم که نمرده باشه)
ادامه داستان از چشم لیدی باگ(مرینت):انگار کل دنیا رو سرم خراب شد😢آدرین از اون ارتفاع افتاد پایین و منم ولش کردم همش تقصیر من بووود😭نگاش میکردم دو برابر بدتر میشدم آدرینننن😢خشک شده بودم اصلا توان کاری رو نداشتم همینجوری رو جفت زانو هام افتادم و تو همون حالت داشتم آدرینو نگا میکردم کلا بهم ریختم😔😢ینی اون مرده؟هاک ماث اینقد بی رحمه؟یهو دستام مشت شد و به سرم زد که انتقامشو از هاک ماث و لایلا بگیرم😡(انتقام سخت😐)
تو این فکرا بودم دیدم خون میاد از پشت آدرین هنوز اون تیکه ای که بهم انداخت تو سرم می پیچید و اشک از چشمام آروم میومد و با خشم قاطی شده بود حالم خرااااب بود😞صدای آنبولانس میومد تو سرم...نه نه نه این واقعیه!نگای دور و برم کردم دیدم یه آنبولانس اومده و داشتن آدرین رو میذاشتن رو تخت که ببرنش بیمارستان🙁همه شون چپ چپ نگام میکردن وای من کلافه شدمممم.
سریع از اونجا دور شدم و رفتم خونه و به حالت عادی تبدیل شدم رفتم رو تختم....وااای باورم نمیشه من برای بار دوم آدرین رو به حال خودش رها کردم من باید میبردمش بیمارستان مننننن😭چرا اینجوری شدمممم😢زدم زیر گریه ، دیدم تیکی اومد بالا گفت مرینت چرا گریه میکنی؟گفتم چرا گریه میکنمممم؟گفت:میدونم ناراحتی مرینت ولی تقصیر تو نبود که آدرین افتاد هنش تقصیر ولپینا و هاک ماث بود و باید اونا تاوان کارشونو پس بدن.
گفتم:اصلا میگیم تقصیر من نبود این که اون افتاد پس بعدشو چی میگی؟من خیلی راحت تونستم سنگ دل باشم تنهام بزار😔تیکی هیچی نگفت...
ساعت ۶ بعد از ظهر بود وقت دارم برم یه سر بزنم به آدرین.
سریع خودمو جم و جور کردم که برم به آدرین سر بزنم چون خیلی برام مهم بود کیفمو برداشتم و خواستم برم پایین ولییییییی وایسا بینم مامان بابام فک میکنن من خونه نیستم😐چکار کنم😑باید تبدیل شم و برم پایین بعد دوباره بیام بالا😐😑
تبدیل شدم به لیدی باگ و سریع رفتم پایین و تو یه جای خلوت برگشتم به حالت عادی و رفتم زنگ خونه رو زدم...
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
سلام چرا وسط داستان انگار میره جلوتر
مثلا جایی که مرینت اخبار دید و رفت جایی که انگار از بیرون میاد
حصصصصین خیلی خدایی بابا تو
خیلی عالی بود 😍😍🤩
این قشنگ ترین داستانی بود که تو عمرم خونده بودم حتی بهتر از خود میراکلسی که کارتونش هست بود ! ! !
ادامه بده 😚✌️
وای خیلی جالب بود یعنی واقعا استعداد نوشتن داری آفرین ❤🤛🤜👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
پس کی میخواد بیاد😬😬😬
سلام😁اومدم😄داستانت عالیه😍کاگامی😐😤🪓
اما خیلی باحال بود ممنون🥰😍
چه عجب😀مرسی شارمین تو تاییدش کنی دیگه خیالم راحته مرسی😅😘
حسین پس بعدی چی شد😪😪😪
آخه دهن من سرویس شد من دارم قسمت چهار رو مینویسم این حالا تو صفه😑💔
دهن منم سرویس شده 🤣🤣🤣🤣🤣😑😑😑😑
خب میشه اون کارو بکنم ولی کلا ب هم ریخته میشه کسی هم نمیاد بخونه صبر داشته باشین میاد دیگه😑😂خودمم صبرم پوکید😐
عالی👌💜
❤❤
این داستان من نمیخواد بیااااااد؟😑
سلام
چرا داستانت منتشر نمیشه الان 3 هفته بیشتر گذشته 😞
من دارم قسمت ۴ مینویسم این هنوز تو بررسیه خدا میدونه کی میاد😑
انشا الله که سه قرن دیگه منتشر میشه 😑😑😂😂😂😂