
سلام به همگی😍ناظر عزیز لطفا منتشر کنید😍
مرینت:خب.. پسرخالهی اگرست یعنی فیلیکس ازم خوشش میومد و بهم گفت که دوسم داره یعنی......... مارک:چه غلطی کردههههههه! _اروم باش داداشی. _سوییچم رو برداشتم و با عصبانیت به سمت در رفتم که مرینت دستمو گرفت و بعد با عصبانیت برگشتم سمتش و گفتم:چیههه؟! میخوای اجازه بدم هر پسری هر غلطی که میخواد بکنه، بکنه؟ _نه نه.ببین کارش اشتباه نبود که! خب دوسم داره. منم بهش حق میدم که ناراحت باشه. من فقط دارم از این میسوزم که کسی که این مدت به عنوان یک دوست جدید و مهربون شناختمش بهم علاقه داشت.... _اخه داداش قربون اون اشکات بشه ناراحت نباش دیگه... میدونم میدونم من زیادی سخت میگیرم ولی این فقط به خاطر اینه که دوست دارم. _میدونم داداش.... راستش..... من خیلی خستم. خب.. میرم بخوابم. تو فردا نباید بری شرکت؟ _چرا معلومه.میگم مری؟ _بله؟ _اشکالی نداره فردا خودم برسونمت دانشگاه؟ _وااااای داداشی ممنونم خیلی خوبی. اتفاقا این چند روز فیلیکس میومد دنبالم و میرسوندم... _خب پس، فردا خودم میرسونمت. _ممنونم من میرم بخوابم. _شبت بخیر خواهری. _شب توم بخیر
____صبح____ ادرین:صبح که بیدار شدم یادم افتاد دیشب اصلا فیلیکس رو ندیدم. حتما خیلی حالش خرابه. "بیچاره" این تنها کلمهایه بهنظرم که حالش رو وصف میکنه... رفتم دم در اتاقش و در زدم:فیلیکس؟بیداری؟میتونمبیامداخل؟فیلکس؟ نه اصلا انگار که نه انگار.... در رو خودم باز کردم و با دیدن چیزی که دیدم وحشتزده شدم:فیلیکس! این چه قیافهایه برای خودت درست کردی؟ ظاهرش خیلی بد بود... مثل تارزان شده بود. رفتم روی تختش کنارش نشستم و دستمو گذاشتم روی شونش و گفتم:هی داداش؟ تو که اینطوری نبودی. تو که به عشق اعتقاد نداشتی!؟ چیشد؟ چرا مثل قبل نیستی؟ فقط به خاطر یه دختر اینطوری شدی؟ مگه اونا ارزشش رو دارن؟ (شاتاپ😑) یهو فیلیکس برگشت سمتو گفت:چرا نمیفهمییییی! من عاشقشم! من دوسش داشتم! من نمیتونم اونو مثل یک دوست ببینم! اون ارزشش رو داره! ارزش ناراحتی و خوشحالی های منو داره!
اوکی اروم باش... ببین اون خیلی ناراحته. فیلیکس:از دلش در میارم. دیگه هم اصرار نمیکنم بهش. تا ببینم خودش اروم اروم عاشقم میشه یا نه. _پوف کلافهای کشیدم و گفتم:خیلی خب بیا بریم دیر میشه دانشگاه. _وای خدای من به کلی یادم رفته بود! _چی رو یادت رفته بود؟ _من هر روز مری رو میرسوندم و برمیگردوندم. _خب؟ _خب الان کی میرسوننننننش!؟ _یه جوری میگی اینگار قبل از تو بدبخت و بیهمهچیز بود😐 والا اون داداشی که من دیدم نمیزاره اب تو دلش تکون بخوره. نگران نباش داداشش مواظبشه. _من تاحالا برادرش رو ندیدم. اما بهش میخوره برادر خوبی واسهی مری باشه. _درسته پس بریم؟ _خیلی خب بریم. ادریانا نمیاد؟ _اون که همیشه با سرویس میاد. _اوکی پس بریم جون هرکی دوس داری! _خندهای کردم و گفتم باشه.... 《مرینت》 صبح که بیدار شدم سریع به سمت کمدم رفتم ولی اصلا حس و حال لباس انتخاب کردن نداشتم. برعکس همیشه
دلم نمیخواست تیپ بزنم که فیلیکس فکر کنه خیلی خوشحالم. نمیخوامم افتضاح باشم که فکر کنه بهخاطرش ناراحت شدم. اگر متوسط باشم میگه خیلی مسخرهای... اههه خوددرگیری دارم. ولش کن یهچیزی میپوشم. یه تیشرت بافتنی بنفش مایل به ارغوانی و یک شلوار که طرح نخ و سوزن و چرخخیاطی روش گلدوزی شده بود رو پوشیدم و یخورده عطر زدم... موهام رو دماسبی بالا بستم مثل همیشه... و تمام. نخواستم عالی بشم ولی خب بازم عالی شدم... وقتی رفتم پایین مارک توی ماشین منتظر بود و مدام بوق میزد. عصبانی شدم و گفتم:خیلی خب چتهههههه!؟ اگر حوصله نداری یا وقت نداری فقط ۲۰دقیقه تایم گرانبهات رو برای خواهرت بزاری پس برو.. نباز به هیچکدومتون ندارم! مارک:اوه خواهری خوبی؟ تو که اینشکلی نبودی،،، _یه لحظه نفس عمیقی کشیدم و در ماشین رو باز کردم و سوار شدم و محکم کوبیدمش به هم... پوف کلافهای کشیدم و گفتم:میدونم میدونم ببخشید مارک... من اصلا امروز حوصله ندارم... خب توم هی بوق میزنی بیشتر عصبی میشم دیگه..
__میدونم عزیزم ناراحت نباش من درکت میکنم... الانم بریم سمت مدرست که هم من دیرم شده هم تو.. _لبخند مهربونی زدم و گفتم:بریم... 《دانشگاه》 از مارک خداحافظی کردم و وارد دانشگاه شدم.. داشتم اینور و اونور رو دید میزدم ببینم الیا رو پیدا میکنم یا نه.... پیداش نکردم در عوض نینو رو دیدم و سریع به سمتش حجوم بردم:نینو نینو نینو نینو نیو نینوووووووو! نینو:اوووو مرینت چیشده اول صبحی؟ _چون دویدم سمتش نفس نفس میزدم و همزمان با اون گفتم:الیا رو ندیدی؟ _مگه خبر نداری؟ _چی؟ _الیا به یک مسافرت یک ماهه رفته! _چچچچیییییی! پپپپپس من چرا خبر ندارمممممم!؟ _گفت نمیخواد ناراحتت کنه.. _اووم.. خیلی خب پس من بعد از دانشگاه بهش زنگ میزنم.. _خیلی خب موفق باشی. _توم همینطور.... رفتم سرکلاس جای خالی الیا به شدت حس میشد...
___بعدازکلاس___| مرینت:اخیش کلاس تمام شد... نمیدونم چرا یهو کلا فیلیکس رو فراموش کردم و اون رو به یاد اوردم......... دیشب خیلی کمکم کرد...... از توی کیفم کاپشنش رو در اوردم و رفتم طبقهی بالای دانشگاه چون سال دومی ها طبقهی بالای دانشگاه کلاسشون بود... وقتی رسیدم بالا که دیگه کلاسشون تموم شده بود... بچههای کلاسشون میدویدن سمت حیاط انگار دوساله بودن... یهو دختری زیبا اومد سمتم که به طرز عجیبی واسم اشنا بود... اوووم اها همون دختره لایلائه! لایلا:سلام دختر جون چطوری؟ مرینت:اممممنون خوبم و شما؟ _تو رو نبینم خوب میشم! دم در کلاس ما چیکار میکنی؟! _یهجوری صحبت میکرد انگار دانشگاه رو خریده بود.. مگه دانشگاه رو خریدی؟ همراه با پوزخند جوابم رو داد:هه اره خب پدرم رئیس دانشگاهه پس بهپا خطایی ازت سر نزنه که با پا از دانشگاه شوووت میشی بیرون (رفت) _دخترهی....... اومدم فحش خوبی نشارش کنم که دستی رو شونم قرار گرفت. با ترس برگشتم سمت کسی که این حرکت رو انجام داد... اگرست بود! لبخند مهربونی داشت. سلامی داد و منو به سمت جای خلوتی برد...
نتیجه چالش داریم😁💖میدونم ازم خیییییییلی عصبانی هستید به دو دلیلی که دیر پارت دادم و جای حساس کات کردم ولی خو چه کنم دیشب تازه سرمم رو از دستم دراوردم🧡🌻ناظر جوووووونم لطفاااااا منتشر کنید💖💖💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود آجیییییییییییـــــــــــــــــ🌹
ممنونم اجی جونم
اجی من اصن داستانم حمایت نکیشه چرااااا اخهههههههه من برای دیوار این همه زحمت میکشممممم؟؟؟؟؟؟؟؟
اجی خیلی دیر گفتی😭اخه من گفته بودم اگر داستاناتون حمایت نمیشه بهم بگین تا توی پارت بعد معرفیتون کنم ولی دیگه پارت بعد رو گذاشتم😥توی پارت ۱۵داستانم حتماااااا معرفیت میکنم عجقم
اشکال نداره عزیزم
آجی نمی دونم چیکار کنم داستانم حمایت بشه میتونی کمک کنی لطفااا🙏🏻🙏🏻🙏🏻😭😭
اجی چندتا پارت بزار بعد بگو حمایت نمیشه😄تو کلا ۳.۴ پارت گذاشتی انتظار داری حمایت بشه؟ خب یکم باید صبر کنی عزیزم،،،، من توی پارت بعدی داستانم کمکت میکنم
باشه😅 میسی
تو عشق منی با این نویسندگیت❤
عالی بود خوشکلترینم❤
خودت خیلی خوب میدونی من اصلا داستان نمیخونم توی تستچی
فقط مال یک فرشته رو میخونم😉
هققق تنکص عزیزم😍
آخیییییی
چه زوج کیوتی شین شما دو تا 😍
طاها
آخه طور خدا نگاه کن خیلی بهم میاین 😂
اجی چکار کنم داستانم اصلا حمایت نمیشه🥺
قربونت بشم اشکالی نداره من توی داستان اولم تا ۱۰پارت اول فقط ۲یا۳ نفر حمایت میکردن. اوووم یه فکری دارم. من توی پارت بعدیم تبلیغت میکنم💕
مررسی که هستی اجی قشنگم😍😍😘😘
عالی بود اجو 😗
تنکص اجی🧡🌻
فرنوشا چرا پارت جدید نمیاد ؟😢🥺
بهتون توی پارت بعدی میگم چرا
فرنوشا میدونی آوینم اصفهانه
برین پیشش واسم عکس بفرستین من که تهرانم 😂😂😂😂
من الان شمالم😐
😐
سلام اجی قشنگم میتونی ۲۰ ۳۰ تا بازدید برام بزنی مررررسی❤🍬👀🤍💜🍭
زدم اجی
مرسییی اجوو👀👀👀❤❤❤❤❤
سلام آجی عالیییی راستی داستانم اصلا حمایت نشد۰😔
اره کم حمایت میشه حداقل باید فالوور ها بالای ۲۰۰ فکر کنم باشه
ممنون اجی. نگران نباش من تا پارت ۱۰داستانم هیچکس حمایتم نکرد
❤❤❤❤
💞💞💞💞