مهدیس وقتی رسید خونه تو ی فکر فرو رفت که چرا رهام باید درموردش با امیر حرف بزنه چند ساعت گذشت گوشی مهدیس زنگ خورد ناشناس بود مهدیس جواب داد رهام بود رهام:سلام مهدیس ببخشید مجزاحمت شدم امیدوارم سرت شلوغ نباشه مهدیس:نه رهام بگو چی شده رهام: مهدیس میخواستم بدونم فردا اگه وقت خالیه باهم بریم بیرون
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
سلام خانم ماکانی
البته راستش یه کوچولو اندازه عدس شک دارم که خانومی یا نه😂
من تینام
خیلی رمانت قشنگه خوشمان آمد😎💫
منم یکیم مثل خودت از خاندان ماکانی
خوشال میشم به پیجم سر بزنی و باهم طرح رفاقت بریزیم🍀😊😉
اره عزیزم خانمم مرسی چشم حتما
مرسی چشم بله
خداروشکر پس حدسم درست بود
گوربانت 😊😎
عالییییییییی
بود
مرسیییییییییی
من امروز منتظر پارت بعدا ها😂
فرداا
نههه امروز
بابااا پارت ۴ هستیم اینا چرا انقدر صمیمی شدن تو و مهدیس و یه خانم بزار پشت مهدیسسس
ههههههههه خوب شد این داستان واقعی نیست وگرنه خودم اون مهدیسو خفه میکردم
بخدا😂