❤عشق در میراکلس❤ پارت اول

مری:داشتم از مدرسه میومدم که دیدم یکی شرور شده تبدیل شدم و رفتم دیدم کت داره میجنگه شرور و شکست دادیم و داشتم میرفتم که کت دستم و گرفت و گفت ساعت ۷ شب میای روی برج ایفل گفتم باشه و رفتم آدری:به مرینت گفتم که می خوام ببینمش و بهش بگم ❤شدم

الان روی برج ایفل هستن کت:بانوی من ما باید حوبت همو بدونیم تا راحت تر بتونیم بجنگیم اتفاق هفته پیش و یادته فلش بک به هفته پیش(اینجا از زبان من هست ) خب به لیدی زربه میخوره و میوفته ولی به خاطر این که کت هویتش و نفهمه میگه میگه نیازی نیست کمکم کنی چون دارم به حالت عادی تبدیل میشم مرینت داره میره که بیهوش میشه کت پیشش تا اون به هوش بیاد وقتی به هوش اومد کت میگه اگه هویت و می دونستم میرفتیم بیمارستان یا خونتون لیدی:لطفا بعدا در بارش حرف بزنیم باید بدم فقط یک دقیقه تا اتمام زمانم مونده کت:باشه خداحافظ کت خداحافظ با نوی من پایان فلش بک

لیدی:میدونم ولی کت : ولی نداره باشه تیکی خال ها خاموش پلگ خال ها خاموش مری:چ چ چیییی آدری:چییییی ولی چطور ممکنه مری:من ❤ آدرین ولی نمی دونستم به خاطر همین آدری:منم لیدی و ❤دارم ولی مرینتم ❤دارم

خب خب بچه ها اتفاق هایی که میوفته با آدری و مری کار داریم نه با لیدی و کت لایک و کامنت فراموش نشه فالو کنید💞 ناظر عزیز لطفا منتشرش کن❤ بایی کیوتا💖 چالش:چه کشوری رفتید و دوست دارید به کجا برید؟ خودم فقط ایران ولی فرانسه و پاریس و نیویورک و آمریکا و ‌....