مدرسه تستچی پارت ۴

وای خدا همه جا از استفراغ من شده بود 😑😂 هواپیمایی:«برام مهم نیست الان هواییم فقط برین بیروووننن😤» منو مانلی و آیدا هم با چتر نجات از هواپیما پریدیم بیرون

وقتی فرود اومدیم به یک خر برخوردیم. خر:«عر عر عرفان عر عر عر عر؟» معنی:«آیا بامنه خر کاری داشتین؟» پرتوی خر زبون :«عره،عر و عر عر عر عرخواهیم عر مارا عر عر آباد عر عری.» معنی:«بله من و دوستام ازت میخوایم ما رو به خرم آباد ببری.» خر:«عر عر ! امعر بایعر به عر یونعر عر.» معنی:«باشه! اما باید به من یونجه بدی.» ماهم که اصا یونجه خوار بودیم بهش یه کیلو یونجه دادیم. هنوزم دارم حرص میخورم که صد کیلو یونجمون شده نود و نه کیلو 😤😂

و اینگونه خر جان مارا اردنگی زده و با کار فداکارانش به خرم آباد رسانده 😂 پرتو:«خب دوستان خوش اومدین به خرم آباد! اینجا شهر مادری منه و زبان لری رو کامل بلدم . بزارید من ازشون آدرس معبد هیولای یلدارو بپرسم!»

وقتی خواست از یه لری آدرس بپرسه کلا زبون فارسیرو یادش رفته،چون زیادی خری حرف زده. پرتو:«عر عر عر عرررر؟» معنی:«میشه بگی معبد هیولای یلدا کجاست؟»