21 اسلاید صحیح/غلط توسط: M.Family انتشار: 3 سال پیش 19 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
حال کنید ۲۱ اسلاید😐😹نکته : این ها فقط فلش بک هستند و هرکدام مربوط به زمان هایی مختلف، داستان اصلی ۲ میلیون سال بعد تاجگذاری ملکه مونا شروع خواهد شد. نویسنده این پارت : مورگانا
پایان هرج و مرج سایه ها !__!
از زبان مــونا ایــنی لوفــی💜
دیروز با قدرتم هرج و مرج سایه هارو تموم کردم...و امروز...باورم نمیشه...مردم این سرزمین مرا قدرتمند ترین ساحره و ملکه سرزمینشان نامیده اند....من هم سوگند خوردم تا اخرین لحظات زندگی...از سرزمین سایه ها محافظت کنم....و ملکه ابدیشون باشم...امروز روز تاجگذاری من به صورت رسمیه!
در مراسم :
از در تالار وارد شدم...همه هورا میکشیدند و دست میزدند...به جایگاه رسیدم...مارگارت گفت : هم وطنان عزیزم...روح ها سایه ها و ساحره ها...ما امروز شاهد اولین ملکه سایه ها هستیم! کسی که اینجا رو از سرزمین هرج و مرج های سایه خلاص کرد و قلمرو سایه ها رو خلق کرد! امروز اون به طور رسمی ملکه ما خواهد شد. لبخندی روی صورتم ظاهر شد، مارگارت جوری که فقط من بشنوم گفت : بانو مونا...تاج شما از تخیلات خودتون ساخته میشه...شما به تاجی که دوست دارید فکر کنید تا آن ظاهر بشه. آروم گفتم : باشه!
به تاجی فکر کردم که دوستش داشتم...یه تاج نقره ای با خال های بنفش...ساده بود اما ویژگی خاندان اینی همینه...یکهو تاج در جایگاه ظاهر شد، جمعیت تعجب کرده بودند، البته همه جز من و مارگارت، مارگارت اون رو برداشت و روی سرم گذاشت(مانند تاجی که در عکس بالا مشاهده میکنید)
ناگهان صدایی اومد و تونستم از پنجره ببینم قصری اونجا به وجود امده...لبخندم بیشتر شد و حالا...واقعا ملکه این سرزمین بودند...همه تعظیم کردند. یکی از وسط جمعیت گفت : علیاحضرت، مایلم اولین عضو گارد سلطنتی قلمرو سایه ها باشم، ایا به من این افتخار رو میدید؟ کمی که توجه کردم فهمیدم اون ایگرین بود...
گفتم : البته ایگرین...تو فرمانده گارد سلطنتی شدی و خواهی بود...مردم هورا میکشیدند...گفتم : زنده باد شما! زنده باد سایه ها! و به سمت خروجی رفتم و از تالار خارج شدم...
روز تاجگذاری ملکه ویولت !__!
از زبان ویــولت ایــنی لوفــی💙
همین دیروز بود...همین دیروز بود...همین دیروز بود که...که...ملکه ژانین(مادر ملکه ژاکلین)مادرمو کشت...هنوز باورم نمیشه...چقدر تباه بودم...فکرشم نمیکردم اینجوری بشه...فکر میکردم...مثلا مادرم بازنشسته بشه....یا من هیچوقت ملکه نشم...اما انگار روزگار اینو نمیخواست...من هم به تصمیمش احترام میگذارم!
در مراسم :
وارد تالار جشن های قصر مادرم شدم...به جایگاه رفتم...اونجا دوتا صندلی بود و منو یاد جای خالی مادرم می انداخت...اما بهش اهمیت ندادم...مارگارت، دوشیزه اعظم سرزمین، سمت چپم بود...و ایگرین، فرمانده گارد سلطنتی، سمت راستم....مارگارت گفت : مراسم رو شروع میکنیم! هم وطنان گرامی، دیروز شاهد مرگ غم انگیز ملکه سابق، مونا بودیم...اما ما نمیگذاریم غممون جای شادی برای مراسم امروزو بگیره! امروز شاهد دومین ملکه سایه ها، ویولت اینی لوفی هستیم!
همونطور که مادرم قبلا بهم گفته بود...به تاجی که دوست داشتم فکر کردم...یه تاج آبی تقریبا ساده...تاج ظاهر شد...بعضی مردم تعجب کردند و بعضی ها خوشحال بودند...اما من لبخند سلطنتیمو حفظ کردم...اما اولین باری بود که چنین چیزی میدیدم و متعجب بودم...مارگارت اون تاج رو روی سرم گذاشت(مانند تاجی که در عکس بالا مشاهده میکنید)
صدایی اومد...و من فهمیدم به صورت رسمی ملکه شدم و قصرم ساخته شده...همگان جز یک نفر تعظیم کردند...او گفت : کی باورش میشد یکی که از پرنسس بودن بدش میومد الان بشه ملکه اینجا؟ واقعا مسخرس! عجب قوانینی گذاشتن! بعدشم اگه زیر پا بگذاریمشون همون موقع... نگذاشتم حرفشو ادامه بده و گفتم : چطور جرات میکنی؟ همه چیز تا الان طبق خواسته های مردم این سرزمین بوده...ما اگه قوانینی برای بهتر کردن قلمرو اضافه نکرده باشیم برای بد کردنش هم نکردیم! ای روح، بگو ببینم که هستی!
مردم تایید کردند و هلهله به وجود امد...او گفت : اسم من الینه، الین اینایا! یکی از ارواح قدیمی سرزمین! او میخواست به سمت جایگاه بیاد که ایگرین جلوشو گرفت. گفت : تو به اونجا نزدیک هم نمیشی. الین گفت : باشه، اما وقتی سرزمینتون بی دفاع شد، خودتون مقصرید! و رفت بیرون...از درون اشفته بودم اما ظاهرم رو حفظ کردم...از خروجی رفتم بیرون و به مراسم اون شب پایان دادم!
روز تاجگذاری ملکه مورگانا !__!
از زبان مــورگانا پــندراگون لوفــی💛
انگار همین دیروز بود که ملکه ویولت بهم این پیشنهادو داد...شاید بپرسید پیشنهادش چی بود...اون گفت شاگردش، پرنسس قلمرو سایه ها و ملکه آینده سایه ها بشم...من هم با کمال میل پذیرفتم...از اون موقع تاحالا خیلی تغییر کردم...پخته تر شدم...
در مراسم :
وارد تالار جشن های ملکه ویولت شدم، ملکه ویولت، مارگارت و ایگرین توی جایگاه منتظر من بودند...به سمت جایگاه رفتم...مارگارت گفت : روح ها سایه ها و ساحره های عزیز قلمرو سایه ها! امروز شاهد سومین ملکه سرزمین سایه ها هستیم! مورگانا پندراگون لوفی! ملکه ویولت ادامه داد : باید به اطلاع دشمنان قلمرو برسونم که، اگه فکر میکنید من مُردم، سخت در اشتباهید! من فقط بازنشسته شدم و موقع خطرهای جدی، از سرزمین دفاع خواهم کرد!
جوری که ملکه یادم داده بود...به تاج مورد علاقم فکر کردم...یه تاج خاص! وقتی تخیلاتم تاج رو ساختن...اون ظاهر شد...مارگارت اونو روی سرم گذاشت...(مانند تاجی که در عکس بالا مشاهده میکنید)
چون سقف این تالار باز بود...به وضوح دیدم که قصرم ساخته شد! لبخند زدم و برگشتم سمت ملکه ویولت. اروم گفتم : شاید من الان ملکه شده باشم...اما همیشه شاگرد شما میمونم. ملکه ویولت گفت : اوه مورگان ما تا اخر عمر و پس از مرگ، شاگرد کلاس درس زندگی هستیم. خندیدم...همه تعظیم کردند، حتی ملکه ویولت!
ملکه ویولت گفت : وقتشه من برم! و به سمت خروجی رفت....من هم دنبالش رفتم تا باهاش خداحافظی کنم...سوت زد و کالسکه اش امد...سوار شد و میخواست بره که گفت : قبلش باید یه چیزی بهت بگم مورگانا! خاندان اینایا خیلی حقه بازن...اگه گذرت بهشون خورد گولشون رو نخور... و رفت...
21 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
آقا چرا کامنتم منتشر نششددددد
عالی بیدددد
تنکی°-°
خیلی هم زیبا•-•لایکککککککککک
•-•
بیا اینم کامنت
گلم احیانا شما اسکلیتا نیستی😹😹😹
پارت بعد با کلر گلمان است😐😹
دو نفر به غیر از من .اسکلت.تو کامنت بده درحا میرم میزارم
صب کن😐😂
اون موقع تاحالا خیلی تغییر کردم...پخته تر شدم
بله بله لوبیا خامبود یشدی لوبیا پخته😹
😂😂😂😂😂😂😂
جررررر