بعد از صد ها سال پارت جدید😂
آماده ای یا نه؟!p7دل پیک
دو نفر دست های کتی را محکم گرفته بودند و به امارت عجیبی میبردند....کتی که چشم های بسته شده بود همش سعی در این داشت که دستانش رو آزاد کنند...احساس ترس داشت و فکر میکرد تمام نقشه هایش خراب شده است،دو نفری که دستهای کتی را گرفته بودند او را با خشونت به داخل امارت و سپس به بزرگ ترین سالن آنجا بردند،در آنجا تئودور نات روی صندلی باشکوهی از جنس چوب بلوط پشت یک میز زیبا از جنس چوپ بلوط نشسته بود و چند خدمتکار کنار او ایستاده بودند...کتی با توجه به گرمای مکان جدیدی که او وارد شده بود تشخیص میداد که یک شومینه بزرگ در آنجا هست،و حدس او درست بود زیرا که یک شومینه با شکوه و زیبا در یک طرف سالن به چشم میخورد،در این سالن یک دست مبل چرم سبز رنگ هم قرار داشت،فرش گرد کوچک و مشکی رنگی روی زمین از جنس سنگ مرمر پهن کرده بودند واین نوع دکوراسیون بیشتر توسط خانواده های جادوگر اصیل و ثروتمند مورد استفاده قرار میگیرد...تئودور لبخند کجی زد و با حالت پوزخند داری گفت : وای اینجارو ببین کی اومده دیدن من!دختر عموی پست من چطوره؟. کتی بلافاصله متوجه شد کسی که با او سخن میگوید چه کسی است...او تئودور نات پسرعموی کتی بود،که یکی از همکاران وفادار لرد سیاه بود.
تئودور با اشاره دست به دو نفری که دست های کتی را گرفته بودند فهماند که چشم های کتی را باز کنند و او را روی صندلی بنشانند. وقتی چشم های کتی را باز کردند کتی با حالت عصبانی که مقداری ترس هم در آن بود گفت : با من چیکار دارین؟من هیچ وقت به لرد سیاه ملحق نمیشم و نخواهم شد،حالا هم بزارید برم چون حوصله هیچ کدومتونو ندارم....
تئودور از سر جایش بلند شد و کنار کتی آمد،یک دستش را روی شانه کتی گذاشت و گفت : من فقط میخوام باهات یه بازی کنم.
کتی که تعجب کرده بود پرسید : بازی؟دقیقا چجور بازی؟.
تئودور خنده ای کرد و دوباره به سر جایش یعنی پشت میز برگشت و روی صندلی خود نشست،سپس از یک کشو یک دست پاسدور در آورد و دوتای آنها رو روی میز گذاشت،کتی با دیدن دو پاسدور روی میز منظور تئودور را متوجه شد.....
***
4 سال قبل :
کتی و تئودور روی دو مبل با شکوه در سالن اجتماعات اسلیترین مشغول بازی با کارت های پاسدور بودند و کتی هم نحوه انجام بازی با آنها را برای تئودور توضیح میداد،و درباره اینکه ماگل ها با این بازی شرط بندی میکنند صحبت میکرد.
تئودور یک ورق پیک برداشت و گفت : این ورق شانس منه چون همیشه باهام عالی میاد.
کتی هم با حالت بی حوصله ای پاسخ داد : این بازی همش احتمالات و شانس هست تو نمیتونی بفهمی چی واقعا به صلاحته...
آنها شروع به بازی کردند اما تئودور به قدری در این بازی حرفه ای شده بود که کم کم داشت کتی را شکست میداد...کتی هم تقلب کرد و با یک ورق دل پیک تئودور را برید،تئودور با حالت بی اعصابی گفت : ولی تو تقلب کردی!امکان نداره!
کتی هم پوزخندی زد و گفت : ثابت کن که تقلب کردم.
سپس کتی از جا برخاست و از سالن عمومی خارج شد و تئودور را با عصبانیت تنها گذاشت.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالیعهه🍶
سلام شما به مهمونی بلک ویچ دعوت شدین🖤🐍
لطفا به تست جدید بیاین🖤🐍
واو حتمااااا میام💚
عالیییییییییییییییییییییییییییی
:)💚
💕💕💕💕💕
بیا اکانتم
میخوای تو یه داستان باشی؟؟
بیا اخرین تستم💞📜
بله چرا که نباشمممممم
به به چقدر زیاد
آره خیلی زیاده:|
بیا اخرین تستم اگر میخوای تو یه داستان باشی💕📜
رفتم
چقد کم نوشتیییی
قشنگ بود🌚🌝
چالش:نمیدونم من که کتی نیستم😂
😂....
عا خب ب زودی متوجه میشید:)