18 اسلاید صحیح/غلط توسط: Sara انتشار: 4 سال پیش 101 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام این هم پارته دوم امیدوارم خوشتون بیاد 😊🥰
که یهو به یک دیواره استوار و سخت برخوردم،بابام بود که در کنارش مامانم هم بود و با قیافه جدی داشتن به من نگاه میکردن ،اصلا از این نگاه ها خوشم نمیاد 😖😣میدونم که قراره تنبیه بشم ولی با چشمای عسلیم ناز کردمو گفتم :(سلام بابایی ،خوبی مامانی؟ )
(نویسنده:مگه شما همو توی خونه نمیبینید پس سلام چیه این وسط؟ سلنا:نویسنده جان خونه ی ما اینقدر بزرگه که کسی کسی رو نمیبینه شاید کم و بیش مثلا سلنایی ببینی از دور داره میاد 😌😂.نویسنده:الکییی. سلنا:به جانه تو که برام عزیزی. نویسنده:😐🤨 سلنا:چیه؟ادامه بده داستانتو وقته مارو نگیر. نویسنده:باشه بابا😐😑ادامه داستان...)
بابام باصدای محکمش گفت:سلام دخترم.این چکاری بود که کردی؟مگه نگفتم از اینکارا نکن هان؟زود از برادرت معذرت خواهی کن.
گفتم:چشم بابا.اما شما میدونید که من دست از اینکارا نمیکشم 😁😃
گفت:بله مطلع هستم.رفتم وبا روی باز به جیسون گفتم:برادر عزیزتر از جانم.بزرگتر از من (البته فقط یکسال)امیدوارم مرا ببخشی و عذرخواهی مرا بپذیری .وقتی کلمه آخر رو گفتم شروع کردم به تعظیم 🧎♀️🧎♀️و یک لبخند مسخره هم کنج لبم زدم😃😀
این کارم باعث شد همه بخندن و حتی جیسون که خیلی از من عصبانی بود با خنده گفت:من می بخشمت اما میدونی که اینکارتو بی جواب نمیزارم.هوووم؟
من که ترسیدم سریع بلند شدم و با یه لبخند ظاهری😁گفتم :بله میدونم 😁😁
توی کله روز حواسم به اطراف بود که نکنه جیسون بخواد بلایی سرم بیاره اما اصلا کاری نکرد😐
داشتم می رفتم سره میزه شام که جیسون رو دیدم از آشپزخانه اومد بیرون فقط همینجور عادی یه لبخند زده بود اما همینم باید برای من شک برانگیز باشه🧐🧐
رسیدیم به میزه شام و همه نشستن من سوالم اینجا بود که قراره چیکار کنه؟ خدمتکارا غذارو آوردن برای پیش غذا سوپ داشتیم 😋😋
من شروع کردم به اولین قاشق رو برداشتن وقتی داشتم برمیداشتم و میبردم توی دهنم دیدم جیسون با خنده داره قاشقمو نگاه میکنه من نفهمیدم چرا اینجوری نگاه میکنه ؟وقتی اولین قاشق رو خوردم!!!
وای خدا چرا اینقدر تنده یاخدا .بعد شروع به سلفه کردمو گفتم:یه آب به من بدین بعد از شدت تندی بلند شدمو داشتم دور خودم میچرخیدم همه داشتن به من نگاه میکردن دلیل نگاه مامان و بابا و سم که از تعجب بود رو فهمیدم اما جیسون!!!!وای خدا جیسون اون از قصد تندش کرده وای وای وای خداااااا🤬🤬🤬
شروع کردن به خوردم آب،میتونم بگم ۱۰ تا لیوان آب خوردم تا آروم شدم اما جیسون هنوز داشت میخندید.دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم برای همین رفتم سوپم و برداشتم و رفتم سمت جیسون ،گفت:میخوایتو فلفل دوست داری.شاید این ماله تو بوده اشتباهی برای من آوردن.هان؟
بعد تا خواست حرف بزنه یک قاشق پر کردم توی دهنش😇😏😏
اونم مثله من بلند شد و فقط آب خورد🤣🤣منم شروع کردم به خندیدن اما هنوزم دهنم می سوخت.آروم نشستم سره میز شام و از شامم لذت برم و فقط برای لجه جیسون لبخند میزدم 😁😄
بعد از اینکه شام تموم شد همه به اتاق هامون رفتیم تا استراحت کنیم و برای فردا که دانشگاه داشتیم آماده بشیم 😴😴
صبح زیبای جدیدم رو شروع کردم برای دانشگاه آماده شدم.همه ما سره میز آماده بودیم و شروع به خوردن صبحونه کردیم و منم شروع به دلقک بازی کردم تا با جیسون آشتی کنم .شروع کردم به حرف زدن با جیسون و براش چشمامو ناز کردم و با صدای کوچمولوم گفتم:دلت میاد با تک آجی کوچمولوت قهر کنی هان؟دلت میاد ناراحتش بکنی؟من غصه بخورم بمیرم هان؟دلت میاد اصلا با من حرف نزنی هان؟🥺🥺
بعد سرمو گذاشتم روی میزو کلم رو سمت جیسون گرفتم و چهرمو ناز کردم گفتم:آشتی کنیم؟🥺🥺
اونم سرشو گذاشت روی میزو کلشو سمته من گرفت و گفت:باشه می بخشمت😊😇
بعدش سم کلشو گذاشت روی میز وگفت:عجبا!!☹پس یعنی من اینجا نیستم دیگه؟؟😔اصلا منم قهرم 😒☹
بعد منو جیسون شروع کردیم به خندیدن ،رفتیگ پیشش بعد شروع کردم به بقل کردنش و بعد هرسه باهم شروع به خندین کردیم😂😂
هرسه باهم راهی دانشگاه شدیم 😊
البته منو جیسون تویک دانشگاه درس نمیخونیم(چون جیسون یک دختر رو دوست داره که اسمش رز هستش که توی دانشگاه بارک درس میخونه برای همین جیسون هم رفته پیشش 😉🤪)
سم هم که هنوز وارد دانشگاه نشده چون کلاس یازدهم هست پس نمیتونه بیاد دانشگاه 🤭🤭.
اول سم بعد جیسون رفتند و من موندم،بعد از چند دقیقه منم رسیدم(چون دانشگاهمون نزدیکه پش پیاده میریم)اسمه دانشگاه من ولبورن هستش.
وارد دانشگاه شدم،طبق معمول شلوغ بود.یهو یکی از پشت چشممو گرفت پرسید:من کی هستم؟🗣🗣منم گفتم:خانمی که فکر کرد نمیشناسمش.کلارا خودتی نه؟؟😎😎
بعد دستشو از چشمام برداشت و سلام کرد.کنارش کاترین هم بود😊☺
باهاشون سلام کردم و بعد از کلی حرف زدن بلاخره زنگو زدن و رفتیم سمت کلاس🚶♀️🚶♀️
خب درباره کاترین باید بگم که دختری مهربون .شاده،من با کاترین توی ترم اول آشنا شدم وقتی که کاترین داشت یک کیکو برای جشن اولین ساله دانشجویی رو میبرد من اشتباهی بهش خوردمو کله کیک پاشید روی منو کاترین .البته من اول ترسیدم چون نمیشناختمش انتظار داشتم سرم داد بزنه اما وقتی دیدم داره میخنده پس منم شروع کردم به خنده و البته عذر خواهی کردم و اونجا بود که باهم دوست شدیم😊😁
حالا میرسیم به کلارا:خب کلارا یه دختره پرانرژی،شاد و مهربون و شیطونه.من با کلارا از راهنمایی دوست شدم(اونم دوست صمیمی 🤛🤜)اما بخاطره اینکه باباش تاجر بود وسطای ساله هشتم رفت به تایلند.پس دیگه همدیگر و نمیدیدیم اما از طریق موبایل باهم در ارتباط بودیم بعضی وقتا به هم زنگ میزدیم 💬❤تا اینکه وسطای ترمه اول خبر داد که داره برمیگرده😊😇🤩(خب اینجوری شد که الان باهم هستیم❤💜)
منو کلارا میزه دوم از سمت چپ میشینیم و کاترین هم جلوی ما کناره کیم میشینه(خب میتونم بگم که بین کاترین و کیم یه چیزایی هست🤪💑)
من دوست های پسر هم دارم که کیم هم یکی از اون هاست 😊😇.
کیم هم مثله کاترینه و توی خیلی چیزا شبیه اند🙃🙂.
پشت سرما یعنی میزه سوم هم جرج و سوزوکی هستند که اوناهم دوستای من هستند(البته من با سوزوکی صمیمی ترم نسبت به جرج و کیم🙂😍)
با همشون سلام کردم و نشستم(بین کلارا و جرج هم یه چیزایی احساس میکنم😉😁😍)
خانم مندلیف هم اومد(معلم فیزیک ماست)این زنگ گذشت.هممون وسایلمون رو جمع کردم تا بریم حیاط🚶♀️🚶♀️
کاترین .جرج.کلارا.کیم رفتن توی حیاط و گفتن منتظر ما میمونن😊❤
منو سوزوکی توی کلاس بودیم خواستیم بریم که یهو...
خیلی ببخشید که سره نقطه حساس قطع کردم.
و اینکه میدونم این قستم اتفاق خاصی نیوفتاد اما برای اینکه به پارت های حساس برسیم باید بعضی قسمت ها یکم بز معنی باشه😁😅😅.
بازم عذر میخوام😁😊
امدوارم خوشتون بیاد و راجع به پارت قبلی
یه چیزی یادم رفت بگم عکسه پارت قبلی عکسه سلنا. جیسونو سم بود.
عکسه این پارت هم عکسه کلارا و کاترین هستش سمته چپی کلارا و سمته راستی کاترینه 😊🙃
امیدوارم خوشتون اومده باشه
18 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
سلام خیلی قشنگه داستانت پارت بعدی هم لطفا بزار
چشم عزیزم ممنون نظر لطفته 🥰😍😘
خوشحالم دوست داشتی عزیزم 😘😘
عاااااااااااااااااااااالی بود
انقد خندیدم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
لطفا بعدی رو زود تر بزار
مرسییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسی که خوندی و نظر دادی عزیزم 🥰😍😘
خوشحالم دوست داشتی ❤❤
عالیییییییییی🥰
بعدی لطفا زودی بزار😇 ممنون
لطفا یه سر به داستان منم بزنید😅 (عاشقانه ماجراجو)
ممنونم عزیزم 😘😘
چشم حتما میخونمش ❤
ممنون که نظر دادی💕
سلام
عاشق داستانت هستم ، میشه بگی جند هفته یا روز طول میکشه تست قبول شه
سلام ممنون از اینکه داستانم رو خوندی خب راستش من وقتی تست گذاشتم تا الان که دوتا گذاشتم حدوده یک هفته یا دو هفته طول کشیده تا متشر بشه😊😊
ممنون که نظر دادی 😘😘