
علامت ا.ت - علامت کوک+
رفتیم داخل راب (برعکس بخون) چهار تا پسر اومدن طرف ما تهیونگ: سلام رفیق چطوری؟ +خوبم ممنون. تهیونگ: سلام زن داداش -سلام اقای... تهیونگ: تهیونگ هستم بهم ته ته هم میگن. -اها خوشبختم. کم کم با هر چهار تاشون اشنا شدم مثل جونگ کوک مهربون بودن وااات ا.ت تو چه مرگت شده جونگ کوک اصلا مهربون نیس اصلا بیخیال وقتی پسرا رفتن جونگ کوک دستمو گرفت برد سر یه میزی +خوش میگزره؟ - بد نی +خب فک کنم اولین و اخرین باری باشه که باهام خوبی پس از خودت برام بگو -باش، خب من از وقتی ۵ سالم بود تنها بودم مامانم مرد پدرمم دق کرد پس رفتم پیش مامان بزرگم اونم مرد و من شدم مافیا حالا نوبت تو از خودت بگو.
از زبان کوکی# وقتی برام تعریف کرد فهمیدم خیلی غم تحمل کرده ولی نمیدونم چرا حتی اشک هم تو چشماش جمع نشد + خب من بابام خیلی گیر نمیداد بهم تا وقتی که گفتم من مافیا بودن رو دوست دارم از اون موقع ولم نمیکنه مامانمم هم که به بابام خیانت کرد -اهان خب می ای بریم برقصیم؟ +اره. دستشو گرفتم و بردمش وسط سالن وقتی دستمو دور کمرش حلقه کردم ضربان قلبم رفت رو هزار خیلی کمرش رو فرم بود این خیلی مینوروه میکرد متوجه شودم اونم داغ شده پس خودمو بهش نزدیک تر کردم ضربان قلب اونم بالا بود نمیدونم از ترس بود یا عشق ولی برای من از عشق بود بعد پنج دقیقه نشستیم
از زبان ا.ت# وقتی دستاشو دور کمرم حلقه کرد قلبم از تو دهنم زد بیرون میدونستم عاشق شدم ولی نمی خواستم باور کنم.رفتیم نشستیم که یک پسره اومد بهم گفت بیا بریم تو یکی از اون اتاقا -باشه +تو هیچ جا نمیری. -جونگ کوک اروم باش و یک چشمک زدم و با پسره رتم تو اتاق و در را قفل کرد منتظر موندم بیاد تا خواست بهم دست بزنه یکی خابوندم ت گوشش با پاهام زدم تو شکمش و اینقد زدمش که مرد معلوم نبود چند تا دختر را بدبخت کرده یضوع در را باز کردم و با صورت عصبی جونگ کوک مواجه شدم + کجا بودی چرا باهاش رفتی تو اتاق. اومد تو اتاق و دید زدم کشتمش +افرین کات خوب بود و برام دست زد
از زبان کوک# هنوز عصبی بودم +میشه یک کاری بکنم؟ -چیکار. +اگه بگم هیجانش میره -هوففف باشه بکن. دستشو گرفتم و بردم تو باغ که پشت راب بود. -خب کا نذاشتم حرفش تموم شه و ومابل کوبوندم رو شابل و مک زندم بعد چند ثانیه اونم همراهیم کرد بعد یک ربع نفس کم اوردم -این چه کاری نذاشتم حرفشو تمام کنه و دوباره ب٭و٭س٭ی٭د٭م٭ش +خودت گفتی باشه و همراهیمم کردی و باید بگم تو الان دوست رتخد منی -باشه +وی خودمونیما ل٭ب٭ا٭ت خیلی خوش مزست تعم آلبالو میده -یاااا مال تو هم تعم توت فرنگی میده +اوووو پس خوشت اومد -اهههه +😁😁
از زبان ا.ت # وقتی بوسیدم حس کردم رو ابرام خیلی خوشم اومد رفتیم داخل داشتن سفارش شراب میگرفتن +حوس کردی؟ -اره +خانم میشه دوتا و٭ی٭س٭ک٭ی برای این میز بیارین خانمه:بله حتما و برامون اورد بعد چند لیوان کاملا مست بودم جونگ کوکم دست کمی از من نداشت. از زبان تهیونگ# رفتم ببینم این دو تا مرغ عاشق چیکار میکنن دیدم دوتاشون تا سر حد مرگ مست بودن انگار مسابقه بود وقتی جونگ کوک یکی میخورد بعد ا.ت میخورد واس همین لیواناشون گفتمو سوار ماشینم کردمشون و گذاشتمشون خونه ی خودم.
بای بای لطفا لایک کامنت بزارین و بگین داستانمو ادامه بدم یا نه😘😊😊
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه بده😘
منتظر پارت بعد هستم ❤❤❤
عالی بود❤❤❤
عالیییی بود جیگرم 🥺👌🤩