لیدی باگ و کت نوار ۱۰

خب از زبان ادرین پا شدم رفتم بیرون پیش همه داشتن تمرین می کردن من هم رفتم پیششون تمرین بکنم دیدم سوهان ( رئیس آنجا ) گفت همگی جمع شید همگی جمع شدیم سوهان همینطوری داشت حرف می زد از زبان یکی از تمرین کن های آنجا حالا وقتشه که انتقام پدرم را ازت بگیرم قدرتم را فعال کردم از زبان ادرین دیدم یه تیری با سرعت بالا به طرف سوهان می‌ره گفتم مواظب باشید سوهان گفت چرا گفتم یه تیری با سرعت بالا می اومد به طرف تو گفت قدرت معجزه گر ماهی است سوهان گفت همین حالا بیا بیرون اگه بیایی جون تو را می بخشم گفت که تو پدر منو کشتی حالا من تو را می کشم سوهان گفت مجبور بودم اگه نمی کشتم دنیا را نابود می کرد گفت به من چه الان می کشمت

دیدم حرف گوش نکرد با هاش می جنگیدم که داشت کم می آورد گفتم معجزه گرت را به من بده گفت هاهاها ای احمق من نتونستم تو را شکست بدم پس به عشقت صدمه می زنم گفتم چییییی تیر را کشید و پرتاب کرد به طرف لیدی باگ گفتم نه تیر درست خورد به قلب لیدی باگ سریع رفتم پیشش گفتم لیدی باگ دووم بیار تو تنها دلیل زندگی منی گفتم ببرینش بیمارستان اونو بردن بیمارستان من موندم تا حساب اون را برسم کتاکلیزیم را فعال کردم و بهش زدم پودر شد معجزه گر ماهی را برداشتم و رفتم بیمارستان معجزه گر ماهی را دادم به سوهان و گفتم وضعیت مرینت چه طوره گفتن هنوز معلوم نیست بردن اتاق عمل افتادم به گریه بعد ۳ ساعت دکتر امد و گفت به همگی تسلیت عرض میکنم دیگه نفهمیدم چی شد از زبان گابریل دیدم ادرین بی هوش شد دکتر امد بردش بعد نیم ساعت دکتر امد و گفت فشار خونش پایین آمده دوباره خیلی متاسفم رفتم داخل دیدم به هوش اومده بهم گفت بابا بگو من خواب دیدم مرینت نمرده سرم را انداختم پایین گفت متاسفام دیدم افتاد گریه گفت چرا از زبان ادرین گفتم به سوهان بگو بیاد داخل گفت باشه سوهان آمد گفتم سوهان میشه با پودر عشق مرینت و مادرم را هم برگرداند جواب نداد گفت حوابببب بده گفت فقط می توان با پودر عشق یه نفر را به زندگی برگردان

گفتم راه حل دیگه نیست گفت هست اون را حل چیه پس گفت نگاه کن ادرین تو دنیا سه تا معجزه گر خارق‌العاده است یکیش مال دختر کفشدوزکی ویکیش مال تو ویکیش مال وال ببین این سه تا معجزه گر اگر باهم به هم بپیوندند می توان هر آرزویی را بر آورده مرد گفتم مگه نمی گفتم معجزه فقط لیدی باگ ومال من هم می توان یه معجزه ای را بر آورده مرد گفت بله ولی یه بهایی خواهد داشت ولی اگر معجزه ی وال را هم اگه پیدا کنیم می توانیم هر آرزو را بر آورده کنیم گفتم اون معجزه گر کجاست گفت تو جنگل های آمازون من فکر کرده بودم که این یه افسانه است ولی فهمیدم نه واقعی پس حل شد فردا من به آنجا میرم گفتم امکان نداده گفتم چرا چون اون معجزه گر تو یه قلعه محافظت میشه که داخلش یه عالمه تله یه عالمه نگهبان ارواح گفتم مشکلی نیست گفتم تو مطمعنی

گفتم آره لیدی باگ به خاطر من مرد به پدرم و به ناتالی رفتم گفتم من می روم آمازون یا همان برزیل گفتم پسرم خطرناکه گفتم مشکلی نیست به ناتالی گفتم یه بلیت بگیر واسه برزیل گفت الان من هم رفتم معجزه چند تا بردارم خوب بود مرینت جعبه ی معجزه گر را هم آورده بود رفتم از داخلش معجزه گر لیدی باگ مار ، لاک پشت ماهی خرگوش اژدها اینا را برداشتم و گفتم آماده هستم که برم برزیل

رفتیم تا بخوابیم من رفتم اتاقم که بخوابم دیدم خوابم نمیبره دلیلش هم این بود که مرینت نبود رفتم پیش بابام گفتم بابا من الان میرم برزیل گفت تو باید بخوابی گفتم نمی تونن چون مرینت نیست گفت باشه خودت می دونی رفتم به ناتالی گفتم من می روم برزیل بلیت هواپیما را لغو کن چون خودم الان می روم گفت

باشه الان لغو می کنم رفتم به سوهان هم گفتم که من میروم به برزیل گفت انشاالله بری و سالم برگردی گفتم معجزه‌گر ماهی را به من بده لازمم میشه بهم داد رفتم اتاق معجزه گر (بالا گفتم ) برداشتم و به گربه ی فظایی تبدیل شدم و از همه خدا حافظ کردم و به راه افتادم

بعد ۳ ساعت پرواز رسیدم به برزیل رفتم به یک هتل ۵ ستاره اونجا خوابیدم و فردا بلند شدم رفتم به طرف جنگل آمازون تبدیل به گربه ی فضایی شدم و از بالا آمازون را چک کردم تا یکی قلعه را پیدا کنم بعد ۱۸ ساعت دنبال قلعه گشتن خسته شده بودم دیگه رفتم هتل تا بخوابم باورم نمی شد که نتونستم یه چیزی پیدا کنم به گریه افتادم نفهمیدم کی خوابم برد صبح دوباره بیدار شدم بدون صبحانه دوباره رفتم آمازون از بالا به چیزی دقتم جلب کرد یه درخت های بزرگی هستند با فلش بالا را نشان می دادند ،⬆️ مثل این رفتم آن ور اومدم پایین آخر های فلش یه درختی بود از همش بزرگتر رفتم پایین دیدم نوشته بود( ته قلب جنگل )گفتم پس راهم درسته رفتم باورم نمی شد که

قلعه را پیدا کردم قدرت معجزه گر ها را با هم ترکیب کردم گفتم پلگ. تیکی. سس. لنگ. ماهی. ویز. ترکیب بشید از قدرت مار استفاده کردم گفتم شانس دوم گفتم طلسم خوش‌شانس بهم یه از پی چی داد دیدم از در قلعه نمی توان وارد شد گفتم اژدهای بخاری بخار شدم رفتم داخل مثل هزار تو بود یه بار یک ارواح من را دید از شانس ۲ استفاده کردم اینجوری تا ۹ بار از شانس دوم استفاده کردم دیدم جواب نمیده اینبار از یه طرف دیگری رفتم یه فلش بود رفتم اون سمت معجزه ی وال را پیدا کردم

وقتی معجزه گر را برداشتم خب دوستان امیدوارم خوشتون آمده باشه واقعا خیلی روی داستان وقت گذاشتم اون قلب سفید را قرمز من و یه کامنت بزار دنبالم کن به خدا وقت زیاد برد

خب دوستان یه دونه کامنت یه دونه لایک یه دونه هم فالوو امیدوارم که خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی دوستون دارم مراقب خودتون باشد باید بای ،👋👋😚😚😙😙 اگه غلط املایی داشتم ببخشید،😇😇