سلام دوستان اینم از پارت 6 میدونم خیلی ناراحتین چون دیر گذاشتم ولی بخدا یه مشکلی برام پیش اومد 💔 بازم میگم شرمنده من اینو 20 دی دارم میزارم دیگه ببخشید اگه خیلی طول میکشه تا منتشر بشه
یک روز گذشت ولی رها همچنان بیهوش بود روی صندلی کنار تختش نشستم و دستش رو گرفتم بغض گلومو فشار میداد گفتم چرا الان باید اینجوری میشد؟! 💔 نگاهم روی صورت نازش قفل بود که یهو احساس کردم پلکاش تکون خورد بعد از چند ثانیه چشماش رو باز کرد و اطرافش رو نگاه کرد و بعد از یکم. نگاه کردن به من زد زیر گریه 💔 دستش رو گرفتم و با بغضی که گلومو چنگ میزد و باعث میشد نتونم حرف بزنم به سختی گفتم رها اروم باش خواهش میکنم من طاقت ندارم تو رو اینجوری ببینم تو رو خدا اروم باش... سعی کرد بشینه که نزاشتم و گفتم تو حالت خوب نیست نباید بشینی اما گوش نکرد برای همین کمکش کردم بشینه ، ماسک اکسیژنش برداشت و شروع کرد بلند بلند گریه کردن اونو گرفتم تو بغلم و گفتم اروم باش خواهش میکنم اونا همیشه کنارتن اما اون بلند بلند گریه میکرد و به سینه ی من مُشت میزد
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
سلام دوستان میدونم خیلی دیر دارم اینو میگم اما من دیگه این داستان رو ادامه نمیدم و از تستچی هم میرم چون صرف نمیکنه من بیام کلی وقت بزارم رو یه داستان بعد بیام بزارم تو صف برسی 10 روز طول بکشه تا منتشر بشه بعد هم از داستانم کپی برن 😑💔 پس من دیگه ادامش نمیدم
خب دوستون دارم و مرسی که تا اینجا داستانم رو خوندین و ازش حمایت کردید
خداحافظ
نه نه این کار رو نکن من خیلی منتظر پارت بعد بودم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
داستانت عالیه کیوتم حرف نداشت 💋❤❤❤
من می گم مثلا داستان یه جوری باشه که
جیمین وقتی وارد اتاق میشه ببینه که رها اونجا
نیست و یه یادداشت گذاشته شده
که اگه می خوای رها رو بدست بیاری
مثلا یه چیزی از جیمین بخواد
و یا اینکه وقتی درو باز میکنه رها روی
زمین بیهوش شده
و جیمین سینی صبحونه از دستش
بیوفته و رهارو بغل کنه
و همون طور که بقیه بچه ها نظر دادن
رقابت بین جیمین و تهیونگ خیلی
بیشتر شه
و داستانت پایان خوبی داشته
باشه و غمگین تموم نشه
نظر من اینه کیوتم
مرسی که این داستان رو نوشتی
بین این همه دردسر دستت درد نکنه
❤💋❤💋❤💋❤💋❤💋❤❤💋
مرسی از نظرت 😘 راستش تو فکر اینم که داستان رو غمگین تو پارت ده تموم کنم چون واقعا برای ادامش ایده ای ندارم 😔 و بعد از یه مدت طولانی با یه داستان خیلی خفن برگردم، چون من هنوز خیلی تجربه ای ندارم و از نظر خودم داستانم زیاد خوب نیست، ولی بازم سعیم رو میکنم که خوب تمومش کنم
من یه نظر دارم هرکی موافقه جوابمو بده و بگه موافقم💜
نظر به سوال نویسنده:یه درخواست دارم لطفا یه بلا سرش بیار ولی نکشش لطفا با یکی از اعضای بی تی اس شیپش کن ولی بجز جیمین....
اون موقع جالب تر میشه داستان از این رو به اون رو میشه و هیجانی تر میشه و یکی هم که یه جریان سرقت هم توی داستان بیار تا بهتر بشه و هیجانش بره بالا😚😘برا ی مثال مثلا جیمین وقتی در اتاقق رو باز میکنه میبینه مثلا رها نیست یا مثلا رو زمینه یا تهیونگ برده اونو بیرون و یه یادداشت گذاشته و.......
دارم اساسی روش فک میکنم قسمت بعد خیلی هیجانیه
داستان سرقت رو گذاشتم برای اخر فصل اول که خیلی جذابه
خیلی خوب بود . منتظر پارت بعدی هستم.
من غم انگیز دوست دارم این داستانت خیلی قشنگ بود پارت بعدی رو زودتر بذار
عالی بود تو فقط سر من بلا نیاری رها منم نیس🤣🤣💜💜
ممنون 💜❄
فقط منظورتو نمیفهمم
ببخشید اشتباه شد گفتم بلا سر من نیاری رها مهم نیس😂
به نظرم نصف پارت بعد غمگین باشه و بعدش خوب تر بشه عالی بود حتما ادامه بده
دشمنت شرمنده اشکالی نداره فدا سرت عالی بود لال مونی بگیرم بهتره بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍