
آدرین: داشتم با لوکا حرف میزدم تا جایی که به این رسیدم دیوید میخواست مری رو مال خودش کنه و کرد .....لوکا : جااااااااااااااااااان . آدرین: چته کَرَم کردی دی-وو-نه 😠. لوکا: خونه این د ...دیو دلبر ....ععععععععععه دیوید کجاست درد و بلام به جونت 😡. آدرین: هووووی چرا به جونم 😠تو هتل .... زندگی میکنه . لوکا گاز ماشین و بگیر بیا دنبالم .آدرین: اومدم .....یه لباس اجق وجق پوشیدم رفتم در اتاق و باز کردم که دیدم زویی پشت دره گفتم فال گوش وایساده کار خوبی نیستااااا. زویی: چی نه من داشتم رد میشدم ترسیدم در و اینجوری باز کردی هه هه هه (خنده زورکی ). آدرین: اووووم باشه خدافظ من رفتم . رفتم بیرون آنقدر سریع پیچ ها رو رد کردم که نگو تااااا رسیدم به خونه لوکا .
لوکا : گاز و بگیر ...آدرین: 😳😳😳😳😳میگم داداش خبریه !؟!. لوکا : یکی خوابوندم پس کلش. آدرین: آخ نزن قلططططط کردم ممممممن .لوکا : بروووووو وگر نه می خوری

(لامبورگینی آدرین ) آدرین: رفتم رفتم........ ً... رسیدیم. لوکا:بپر پایین. آدرین: باشه پریدم. لوکا: از یه خانمی پرسیدم ببخشید اتاق آقای دیوید دیکنز کجاست؟ خانم : ببخشید آقا اما ایشون هتل رو ترک کردن. آدرین: چییییییییییییی. لوکا: کجا رفتن. خانم : به فرودگاه. لوکا : آدرین گاز شو بگیر... آدرین:؛ من بدبخت یا باید بپرم یا گاز شو بگیرم😐. لوکا: آدرین. آدرین: هااااا. لوکا:؛ زووووووووود. آدرین: چشم.
مری: چرا باید بریم . دیوید : چون چند تا مزاحم تو این جا هستن . مرینت: آ آ مممن میترسم نکنه اتفاقی بیوفته . دیوید: نگران نباش عقل شون نمی رسه بفهمن ما کجاییم .مرینت: مطمعن...دیوید: تو خیالت راحت مری جونی 😊. مرینت: ب باشه .
املی: زویی چند ساعته تو اتاق نگرانم نکنه باز ببرنش .... نه نه برم یه نگاه بندازم . زویی: مامانم در و باز کرد گفتم م مامان کاری داشتید . املی: هیچ نمیای بیرون . زویی: با دوستم حرف بزنم میام . املی: باشه مامان . زویی: آه شانس آوردیم . -آره ، مامانت چرا در نزد . زویی: به تو چه
ناظرا خاهشا منتشر کنید 😇🌹 دوستان امیدوارم لذت برده باشید 🌹خداحافظ🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بو. اجییییییی
ممنونم آجی جون😍😍😍😍😍😍😍😍
خوب بود
مرسی
فوق العاده
ممنونم🌹
عالی عزیزم 💕💕🎶🎶🎶🎵💚💗💞🧡
راستی من پارت یک و دو داستان جدیدم رو نوشتم یکش اومده برو و بخون و نظر بده💙💙❤💛💛
و هروقت دوش هم اوند هم بخون و هم نظر بده💕💕💕🎶🎶🎵🎵
مرسی
چشم حتما