
خب امیدوارم از داستان من خوشتون بیاد🙂

ا/ت دختری مهربون هست و خیلی دوست داره به همه کمک کنه و تو مدرسه به خاطر اینکه مهربونه خیلی کسی باهاش دوست نیست ولی یدونه دوست داره اون دختری درونگرا هست وهمیشه مورد قضاوت قرار میگیره حتی تو خانوادش چون پسر دوست داشتن زیاد به ا/ت اهمیت نمیدن و ا/ت با این همه مشکل با خودش کنار اومده اون به کسی نیاز داره که درکش بکنه چون اینهمه سال همه چیز رو به سختی تحمل می کنه اون حتی تو مدرسه هم مورد قضاوت قرار میگیره و قلدرای مدرسه اذیتش میکنن ولی اون با این هم مشکل کنار اومده_ا/ت خیلی کیوته

معرفی جونگ کوک_جونگ کوک خانوادش پولدار به بالا هست اون تنها زندگی میکنه و اون با همه مغرور هست و تو مدرسه قلدر هست و نمی خواد عاشق کسی بشه و اونایی که رو کراشن هم رد میکنه اون به کسی نیاز داره که اون رو از این رفتاراش بکشه بیرون اون توی زندگیش خیلی سختی کشیده و کمی افسردگی

(خب بریم برای داستان)خب امروزه قراره برم مدرسه دلم نمیخواد با اون پسرا دوباره روبهرو بشم اذیتم میکنن و فقط می هی کمکم می کنه تا از دست اونا خلاص بشم چونکه اونا بی دلیل من رو اذیت میکنن و نمیدونم من چه اشتباهی کردم از خیال اومدم بیرون و لباسم رو پوشیدم تا تنها برم مدرسه میدونی این عدالت نیست که تو تنها بری و داداشت با ماشین باکلاس😒ولی مهم نیست اینجوری هوا میخورم ولی واقعا هوا امروز خیلی سرده لباس گرمم رو پوشیدم و کیفم رو برداشتم و رفتم .... ا/ت:هی سلام می هی .کوک:سلام به من رو یادت رفت کوچولو.ا/ت:همونی که نمی خواستم برام اتفاق بیوفته افتاد. کوک:چی داری با خودت زم زمه میکنی بگو ماهم بشنویم ا/ت:لطفا برو اونور کلاسم دیر میشه.کوک:آخی فقط بزار ی کاری دارم باهات.بوم.ا/ت:چیکار میکنی کیفم پاره شد .کوک:عه ببخشید حالا اتفاقی نیوفتاده هوم.؟.ا/ت:لطفا بزار برم.کوک:ببین داره اشکش در می یاد.ا/ت:باید ی کاری بکنم ، سلام خانم ببخشید باهاتون کار داشتم میشه بیاین.کوک:ایش به وقتش حسابت رو میرسم.ا/ت:خدافظ.کوک:.... فقط خداروشکر کن تونستی از دستم فرار کنی وگرنه میدیدی بدتر از این سرت می آوردم
خانم :بریم سر کلاس سوالت رو بپرس عزیزم.ا/ت:چشم.می هی:هی ا/ت.ا/ت: بله اومدم.می هی:چی شد چرا انقدر دور اومدی.ا/ت:خب.می هی:دوباره اونا؟.ا/ت:ام اره ولی ندیدی چیکارشون کرد بعدا بهت میگم. می هی:باش.خانم:هواستون به درس باشه .ا/ت:بله ا/ت:خب می هی می خواستم برات توضیح بدم...... می هی:اوه ولی با با این کارا فکر نکنم دست از سرت بردارن .ا/ت:موندم من چیکار کردم خب من میرم ی ذره خستم.می هی :باش. ا/ت:...... اوف. کوک:وقتشه.ا/ت:ااااااااااا توووووو ،خیلی عصبانی شدم خسته شدم اصلا چرا چرا هیش خیس آب شدم چطوری برم سر کلاس،چیکار کردی هان چیکار کردم که اینطوری میکنی.کوک:هیچی فقط حال میده.ا/ت:اه اوف هیچی نشده درست میشه. ا/ت:مدرسه تموم شد. امیدوارم مامان بابام با این وزم من رو سرزنش نکن چون من تقصیری ندارم . مامان:ا/ت چچچیکار کردی با خودت من حالا ندارم انقدر لباس بشورم.بابا:برو بالا لباست رو عوض کن غذا نداریم چون بیرون خوردیم.ا/ت:مگه من آدم نیستم؟.برادر:نه .بابا:خخخخخ بروو.ا/ت:من رفتم فردا: ا/ت:دیشب با اینکه لباسشویی داریم لباسام رو با دست شستم امیدوارم خشک شده باشن از شانس خوبم بلهه رفتم مدرسه بر خلاف همیشه اونا اذیتم نکردن اصلا خبری از اون کوک نیست ..:بچه ها میگن کراشم تصادف کرده ...:ها جونگ کوک چرا....:از راه برگشت به مدرسه تصادف میکنه ....:هی اونا، بریم ا/ت:یعنی واقعا اون تصادف کرده؟ اممم خب من باید برم پیش می هی ببینم موضوع چیه می هی :ا/ت خبرا رو شنیدی؟.ا/ت:همونی که کوک تصادف کرده؟.می هی :اره .ا/ت: من شاید رفتم بهش سر زدم.می هی :د.ی.و.ونه شدی اون اذیتت میکنه.ا/ت:مهم نیست اون کسی رو نداره حتی دوستاش هم بهش سر نزدن می هی :فقط بدون او آسیب جدی ندیده مراقب خودت هم باش ا/ت:باش ،از ته قلبم می خواستم بهش سر بزنم...

خب اینم از داستان لطفا حمایت😉
😊🥰💞 مرسیی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی لباس پارت ۶هم بزار