سلام ببخشید دیر شد داشتم موضوع را تغییر میدادم
خوب بریم برای شروع
از زبان مرینت : رفتم بیرون داشتم قدم میزدم که دیگه هیچی نفهمیدم لوکا : ادمام رفتن مرینت رو گرفتن مرینت: بیدار شدم دیدم تو یه اتاقم فکر کردم اتاق خودمه ولی دیدم نه رفتم سمت در در باز بود تا خواستم بازش کنم لوکا اومد تو سلام عشقم 😐 از جون من چی میخواهی . میخواهم با من ازدواج کنی نه بابا چشم افربن لوکا همین الان منو ازاد مکنی یا یا چی بخدا داداشم بیچاره ات می کنه ( اه اه چندش )
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالی بود..
به بیوگرافیم سر بزن💕
قشنگ بود