سلام به عشقای خودم 😍 میخوام داستان دختری در شب رو شروع کنم دربارش چیزی نمیگم که هیجانش نره لطفا دنبال کنید❤️❤️
سلام عشقای خودم😍 میخوام داستان دختری در شب رو شروع کنم امیدوارم که خوشتون بیاد😘 دربارش چیزی نمیگم که هیجانش نره خودتون دنبال کنید😎
سلام اسم من آرامه ٢٢ سالمه و دارم دانشگاه تهران معماری میخونم😎😎 یه داداش کوچیکتر دارم که 10 سالشهههه و عاشق خانواده چهار نفرمونم وایییییی چقدر حرف زدم دیرمم شده زهره میکشم(آها بگم آرام ما سه تا دوست خلو چل داره مثل خودش 😋😋_مرسی واقعا😐😐 خواهش گلم خب میگفتم اسم این دوستای خل زهره، آرزو و زیباست) سریع کتونیامو پام کردم و با مامان و داداشی گلم خداحافظی کردم پریدم دم در
همین که درو باز کردم ماشین زهره رو دیدم آب دهنمو صدا دار قورت دادم اخخخ که منو میکشه. همین که سوار شدم سیل فحشای زهره آمد طرفم😅😅 خلاصه بزور خودمو نجات دادم از دستش آخ موهای نازمو کند🥺 خب خب تا میرسیم دانشگاه از قیافم براتون بگم من دختری با موهای بلند که تا پایین کمرن و خرمایی رنگن😍 ابرو های کشیده ای دارم که با چشمای تیله ایم تضاد خیلی خوبی دارن دماغم اوچمولو که همه فکر میکنن عملیه و لبای غنچه ایم که همیشه سرخن با رفتنم تو داشبورد به خودم اومدم با غضب برگشتم سمت زهره😡 بیشعور داشت غش غش میخندید یکی زدم تو فرق سرش که مثل گاو وحشی نگام کرد😅😅😅😅
خلاصه منم فرارو به قرار ترجیح دادم دویدم به سمت دانشگاه حالا ندو کی بدو، 🤣🤣 توی راه محکم به ستونی خوردم آخ آخ ننه دماغ نازم خاک تو سرشون اینجا جای ستون گذاشته، خلاصه داشتم بلند بلند فحششون میدادم که با صدای اهم اهمی به خودم میومد وایییی آبروم رفت 😥 آروم سرمو آوردم بالا یه کفش اسپرت مشکی یه شلوار کتون مشکی بالاتر یه بلوز آبی آسمانی با کت مشکی جوونن تیپشو😅😅 وای خداا منو بگیرید چه نازهههههههه
موهای بلند که یکمش ریخته بود روی صورتش ابرو های کشیده مشکی چشماشششش خدااا چشماش نه اینکه چشای خودم زشت باشه ها نه🥺🤣 اما لامصب چشاش سگ داشت آبی کمرنگ انگار یخیه اما واقعا نگاش هم رنگ چشاش بود سرد سرد خب ولش بقیه صورتش که کشیده بود و لبای قلوه ای جونن😋😋 خاک تو سر هیزم کنن🤦♀️
اینو بلند گفتم که پسره پوزخندی زد خونم به جوش اومد خواستم بهش بتوپم که یادم اومد هشت ساعته زل زدم بهش خاک تو گورم😥😥 سریع بلند شدم و خودمو تکوندم اومدم چیزی بگم که سریع گفت جلو پاتو نگاه کن خانم کوچولو و پوزخندی زد و رفت. بیشورررررر زشت به من گفت کوچولو اما لامصب چه صدایی داشت بم و مردونه اما خب مثل چشماش سرد بود ایش🖤
اومدم دنبال زهره بیشعور بگردم که باعث شد بخورم به این یخمک( 🤣🤣🤣🤣 به پسره میگه یخمک دخترم نه اسمشو نمیدونه) داشتم با چشمام دنبالش میگشتم که دیدم پشت یه ستون پخش شده داره میخنده هرهر، 😤😤 رفتم یکی زدم پس کلش که باز گاو شد گفتم هوووی زری (🤣 زهره خودمون) پاشو کلاس دیر شد بعد به حسابم برس اونم انگار تازه یادش اومده باشه گفت وایییییی بدو بدو
با دو خودمونو رسوندیم به کلاس با ترس و لرز درو باز کردیم اما کسی نبود و بچه ها ریخته بودن وسط و زر میزدن قل قله ای بود😶 از دور آرزو رو کنار زیبا دیدم رفتم کنارشون گفتم سلام خلای خودم آرزو جونم برآورده شدی زشت جونم تو خوبی🤣🤣🤣🤣 اون دوتا از گوششون دود بلند میشد خواستن بدون سمتم که در کلاس زده شد و......
خب عشقای خودم امیدوارم تا اینجای داستانم خوشتون اومده باشه❤️❤️❤️❤️
خب این اولین رمان امیدوارم که خوشتون اومده باشه و منو دنبال کنید نظر یادتون نره عشقا باییییی❤️❤️❤️❤️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسم پروفم با اسم داستانت چه هماهنگع😐
😂😂😍😍
😍😂اسم پروفم معنی اسممه نورا اسممه معنیش دختر شبع
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی بود قسمت بعدی رو بزار
حتما گلم❤️