6 اسلاید صحیح/غلط توسط: min💜 hi انتشار: 3 سال پیش 51 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
لطفاً حمایت کنید〰️🖤
بریم که شروعش کنیم😍
ولی نمیدونستم چی داشت میگفت . از زبون شوگا اون یکم پهلوش درس شده بود گفتم نمیای پایین صبحونه بخوریم دیروز هم شام و ناهار نخوردی گفت باشه بعد بهش کمک کردم بریم پایین رفتیم رو میز نشستیم دیدم تهیونگ نیس. از زبون یونا ، نشستم به این ور و اون ور نگاه کردم سانا نبود اون تهیونگ هم نبود دیگه مجبور بودم از شوگا بپرسم به همین خاطر گفتم تو میدونی سانا کجاست گفت نه نمیدونم از تهیونگ هم خبر ندارم گفت وایسا برم یه نگاهی بندازم بیام گفت وایسا منم بیام گفتم باشه بعد گفت وایسا بهت کمک کنم گفتم باشه کمکم کرد و رفتیم بالا گفتم اول بریم به سانا سر بزنیم گفت باشه وقتی رفتیم در رو باز کردم دیدم تهیونگ دست سانا رو گرفته و سانا رنگش پریده دست شوگا رو زود هول دادم رفتم پیش سانا دیدم اون تب کرده بود گفتم سانا سانا پاشو که شوگا دستم رو گرفت گفت اروم باش گفتم چطور آروم باشم اون تب کرده دوباره بعد رو به تهیونگ کردم گفتم تو وقتی اینجا بودی بدنش هم داغ بود گفت اره گفتم اون وقتی سرما میخوره غش میکنه زود ببریمش بیمارستان شوکا گفت نه نمیشه با داد گفتم یه کاری کنین اون نباید غش کنه بعد یه قطره اشکم ریخت زود پاکش کردم که شوگا گفت نترس الان زود دکتر رو میگیم میاد گفتم خواهش میکنم زود باشین من به جز اون کسی دیگه ای هم ندارم گفت باشه نگران نباش. از زبان شوگا ،به دکتر همیشگیمون زنگ زدم بعد گفتم زود بیاد قطع کردم از زبان تهیونگ، وقتی یونا گفت اون غش میکنه خیلی ترسیدم که چیزیش نشه بعد یونا گفت خواهش میکنم منو بکشین ولی زود دکتر بیاد که یهو شوگا گفت ما هیچ کس رو نمیکشیم و الان هم دکتر میاد آروم باش دست سانا رو گرفته بودم و هی میگفتم خواهش میکنم طاقت بیار تورو خدا غش نکن اگه غش کنی من خودم میکشمت بعد یهو در رو زدن شوگا گفت بیا ، خدمتکار بود گفت آقای مین دکتر اومده که گفت زود باش بگو بیاد دکتر اومد تو گفت چیشده زود گفتم دکتر اون یه بار غش کرده و دکتر گفته دیگه نزارید غش کنه چون میمیره و الان یه کاری کنید که کاملا تبش بیاد پایین گفتم باشه گفت همتون برید بیرون گفتم من هیچ جا نمیرم این جا میمونم شوگا هی تلاش میکرد منو ببره بیرون ولی من نمیرفتم آخر سر دکتر گفت شما برین این بمونه بعد رفتن منم دستش رو گرفتم دکتر یه سرم زد بعد گفت الان سرم تبش رو میاره پایین بعد ۵ دقیقه تب سانا اومده بود پایین دکتر گفت اون الان تب نداره وقتی از خواب بیدار شد این دارو هارو بدین بهش گفتم باشه
وقتی دکتر رفت ،از زبون تهیونگ، رفتم تو اتاقم بعد چند دقیقه رفتم اتاق سانا میخواستم که درو بازکنم که شوگا گفت وایسا ببینیم اون تو چی بود بعد در رو آروم باز کردیم دیدیم یونا دست سانا رو گرفته و داره گریه میکنه که یهو سرش رو بلند کرد گفت ببخشید قولی که بهت داده بودم رو نتونستم بهش عمل کنم من نتونستم میشه منو ببخشی اون خواب لعنتی چرا هیچ وقت پاک نمیشه از ذهنت میشه اون خواب لعنتی از اون حافظت پاک بشه ولی نمیشه اخه چرا این جور میشه ولی تو در اصل سرما نخوردی اون خواب لعنتی باعث میشه تو تو خواب تب کنی و غش کنی ببخشید که بهت قول داده بودم مراقبت باشم نزارم چیزیت بشه ولی نتونستم خواهش میکنم ببخشید وقتی از خواب بیدار شدی حق داری باهام حرف نزنی و اصلا منو نبینی ولی اون خواب رو دیگه نبین خواهش میکنم . از زبان تهیونگ، نمیدونم اون یونا داشت چی میگفت اصلا از حرفاش هیچی نفهمیدم بعد روبه شوگا کردم گفتم تو چیزی فهمیدی گفت نه گفتم بیا بریم تو در رو باز کردیم رفتیم تو،از زبون شوگا ، یونا به ما با اون چشم های اشکیش نگاه کرد بعد گفتم یونا بیا بریم تهیونگ این جا هس اون مراقبش هس گفت نه با هزار بدبختی اون خیلی لجبازی میکردبعد به زور بردمش تو اتاقش ولی اون هی میگفت من نمیام گفتم نگران نباش تهیونگ پیشش هس گفتم اگه اون چیزش بشه میکشمتون گفتم آروم باش هیچی نمیشه. از بون یونا، بعد گفتم باشه و نشستم رو تخت و دراز کشیدم و به گریه کردنم ادامه دادم بعد شوگا اومد کنار تختم نشست گفت میخوای بگی چرا نگرانش هستی مگه سانا چش شده که تو خواب غش میکنه گفتم هیچیش نیس بعد گفتم چرا نمیگی ما بهتون هیچ آزاری نمیرسونیم الان میتونی بگی گفت نه . از زبان تهیونگ ، اصلا از سر اون حرف های یونا چیزی نفهمیده بودم بعد دست سانا رو گرفتم به گریه افتادم گفتم مگه تو چی شده که اون جور شدی بعد اونقدر گریه کردم که دیگه آب بدنم تموم شده بود یهو دست سانا تکون خورد زود سرم رو بلند کردم دیدم سانا دارا چشماشو باز میکنه وقتی باز کرد خیلی خوش حال شدم گفتم خوبی جاییت درد نمیکنه با بیحالی گفت نه بعد دیدم سرومش تموم شده گفتم وایسا سروم رو در بیارم گفت باشه رفتم دستش رو گرفتم آروم سوزن سروم رو در اوردم گفتم خوبی گفت اره بعد گفتم دکتر گفت وقتی بیدار شدی دارو هارو بخوری بیا اینارو بخور آروم دارو هارو دادم خوردبعد دوباره کمکش کردم دراز کشید گفت یونا کجاست گفتم اون وقتی تو این جور شدی اونقدر گریه کرد که شوگا بردش تو اتاقش گفتش باشه بعد گفت میشه کمکم کنی برم حموم گفتم باشه بعد کمکش کردم بردمش حموم گفت دیگه میتونم فقط وایسا لباسم رو در بیارم منم گفتم باشه بعد ، در آوردن لباساش.......
خب این پارتم تموم شد🙃
امیدوارم خوشتون اومده باشه🤞🏻♾️
خدانگهدار 🖖🏻❤️
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
پارت بعدی کی میاد؟🥱
پارت 9 رو از سه شنبه تا حالا گزاشتمش منتشر نمیکنه
چرااااااااااااا؟
سلام داستانت خیلی خوبه فقط من سانا یونا رو قاتی کردم😂
لطفا بیشتر بنویس و زودتر پارت هارو بزار
میسی♥
من گزاشتم منتشرشون نمیکنه
سلام گلم خسته نباشی
عالییییی بود
سلام میسییییییییییییییی🖖🏻💜😍😘
خواهش می کنم ❤
ببخشید بچه ها بدلیل اینکه نمیتونم تو روزش بیشتر از 4 تا تست بسازم پارت 9 که خیلی زیاده و خوبه مجبورم فردا بزارمشಠ﹏ಠ
یعنی امروز میزاریششششششش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گزاشتم درحال برسی😍
خیلی خوب بود فقط کم مینویسی
دفعه بعد زیادش میکنم ولی بازم میسییییییی ❤️🌹
دفعه بعد زیادش میکنم ولی بازم میسییییییی ❤️🌹
اگر زیاد شه بی نظیر میشع
پارت 9 سه تا قسمت خیلی زیاد تو یه تست ولی متأسفانه امادهست ولی چون نمیتونم بیشتر از چهار تا تست بسازم تو روزش مجبورم فردا بزارمشಠ︵ಠ
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خیلی خوب بوددددددددددد
میسیییییییییییییییییی💫💜