
سلام خوبید اول لایک و کامنت و فالو یادتون نره ها دوم عکس جدیده خوشگله تهیونگ پستش کرده توی اینستاگرام😊😊😊😊
اومد طرفم و از روی تخت بلندم کرد و ماسکمو زد به صورتم تهیونگ : جیغ نزن و ساکت باش تا برسیم خونه . منم از ترسم ساکت شدم . سوار ماشین شدیم بعد از یک ساعت و نیم رسیدیم خونش رفتیم تو خیلی تمیز و خوشگل بود . ا/ت : خونه من خوشگل تره و ماسکمو در اوردم تهیونگ : خب اینجاهم مال توعه ب.ی.ب.ی بریم اتاقتو نشون بدم . رفتیم بالا یه اتاق خوشگل داد بهم ا/ت : من لباس و حوله نیاز دارم . تهیونگ : توی کمد هست. در کمد رو باز کردم یه کمد بزرگ بود که میشد رفت داخلش و لباس رو انتخاب کرد با کلی لباس خوشگل فکم افتاد زمین از تعجب ا/ت :
ا/ت : .................. این.......... اینا همش مال منه ؟ اصلا سایز منه ؟ اصلا سایز منو از کجا اوردی ؟ وویی میخوام تا ابد اینجا بمونم تهیونگ : اره سایز توعه بابا توی گوگل همه چی راجع بهت نوشته چی ؟ چی گفتی ؟ میخوای اینجا بمونی ؟ ا/ت: کی؟ من ؟ نه اصلا برو بیرون میخوام برم حموم .(ا/ت در حال هل دادن تهیونگ برای بیرون کردنش از اتاق 😁😁😁) اخیش رفت بیرون رفتم حموم از زبان نویسنده : تهیونگ همون موقع که رفت بیرون یه لبخند خوشگل زد و رفت که غذا بپزه

از زبان ا/ت : از حموم در اومدم موهامو سشوار کشیدم و یه لباس خوشگل پوشیدم (عکس لباس) تهیونگ در زد تهیونگ : میشه بیام تو ؟ ا/ت : اره . تهیونگ : ا/ت غذا ............. تهیونگ : ا/ت ا/ت : هوم تهیونگ : ا/ت ا/ت :هوم تهیونگ: ای وای ا/ت ا/ت : خب بگو چته ؟ زشت شدم ؟ تهیونگ : وای ا/ت خیلی خوشگل شدی بیش از حد دیگه خوشگل شدی ( یه خنده های 😈 اومد رو صورتش )

ا/ت در ذهنش : یا قمر بنی هاشم این خنده یعنی چی ؟ تهیونگ در رو لفق( بر عکس کنید ) کرد . ا/ت با نگرانی : چی کار میکنی ؟ تهیونگ : گیهی اواقات خوشگلی زیاد هیبنت( بر عکس کنید ) داره.هی میومد نزدیک تر ا/ت در ذهنش : نکنه ؟ وای نه وای نه ا/ت : وایستا من ................ من اها من گشنمه ببخشید دفعه بعد هر چی تو گفتی رو میپوشم اگه الان غذا نخورم قطعا دار فانی را وداع میگویم 😅😅😅 تهیونگ لبخند کیوتی زد : اینو بپوش( عکس لباس ) بعد بیا پایین ب.ی.ب.ی ا/ت : میشه منو ب.ی.ب.ی صدا نکنی ؟ تهیونگ : واقعا ؟ دوباره میاد جلو و ا/ت هم میاد عقب ا/ت : باشه اصلا هر چی خواستی صدام کن.
تهیونگ رفت تا به غذا سر بزنه لباس رو پوشیدم باید فرار کنم سریع از فرصت استفاده کردم و کفشامو برداشتم ماسکمو زدم و دویدم از خونه بیرون سریع یه تاکسی گرفتم و رفت خوابگاه بچه ها ازم میپرسیدن کجا بودی ؟ منم هیچ چی نگفتم و فقط رفتم خوابیدم از زبان تهیونگ : فرار کرد ! ا/ت اگه پیدات کنم من میدونم با تو خودت دلت خواست که سختی بکشی . فردا : از زبان ا/ت : پا شدم امروز مرخصیم تموم میشه حاضر شدم و رفتم کمپانی امروز عصر یه فنساین دارم خداکنه تهیونگ نفهمه از زبان تهیونگ : بعله ا/ت خانوم من میدونم تو فنساین داری حتما اونجا می بینمت عصر : بلیط فنساینو گرفته بودم مثل اینکه ا/ت در دسر دوست داره خب حالا میبینیم که چجوری خودش تو دردسر میوفته .............................
خب خب اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده راستی میدونم بده ولی باید بگم این اولین داستانه بد شدمه من سابقه ندارم از این داستانا بنویسم پس لطفا ناظر جون لطفا منتشرش کن و شخصیش نکن و دوستان لطفا گزارش نکنید به خدا زحمت کشیدم مرسی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ببخشید دیر اومدم من بعد از صد سال اومدم تستچی
باشه ارام باش 😐😹
عکس تست رو دوست
چه خبرا
سلام خوبی
بابا عالی بودی
ممنونم 😊😊😊😊