عشق لیدی و کت پارت ۲

اینم از پارت دو رمانمون♥

از زبان کت: ای خدا همش حرف خودتو میزنی مگه من چی از اون پسره کم دارم هان؟؟؟ اصلا حستو به اون پسره گفتی تاببینی نظرش چیه؟ چرا انقدر راحت بهم میگی ازت بدم میاد؟(داره داد میزنه) چرا نمیزاری حرف دلمو بهت بگم؟؟؟ بزار بگم من هیچ کس رو ندارم. بزار بگم مادر ندارم. بابام اصلا بابا بودن بلد نیست بزار بگم من فقط تورو دارم. هر وقت ردم میکنی اکوما زده میشم ولی مقاومت میکنم. از زبان لیدی: بغض گلومو گرفته بود😭 بلاخره بغضم ترکید و گریه کردم. از زبان کت: داشتم داد میزدم که یهو دیدم لیدی شروع کرد به گریه کردن

از زبان لیدی: دیدم کت منو ب. غ. ل. م کرد و گونمو ب. و. س. ی. د ♥ از زبان کت: ببخشید عزیزم نمیخواستم ناراحتت کنم میای امشب رو بریم خونه من(بچه ها الان ادرین و مری مستقلن و هرکدومشون برا خودشون خونه دارن) از زبان لیدی: نه پیشی حوصله ندارم فعلا بای بوس از زبان کت: بوس بای بریم خونه پلگ از زبان مری: وای گربه منو ب. و. س. ی. د

از زبان ادرین: پلگ! الان دیدی چه اتفاقی افتاد؟ لیدی به من گفت ب. و. س داره ع. ا. ش. ق. م. میشه♥ ببین به نظرت اون کی رو دوست داره؟ از زبان پلگ: ولم کن بابا خوابیدم نصفه شبی چه چیزایی میگی هااا از زبان ادرین: مارو ببین با کیا درد و دل میکنیم

صبح روز بعد از زبان مری: سلام بابا سلام مامان صبح بخیر✨ صبحانه خوردم و رفتم مدرسه• از زبان ادرین: سلام مرینت❣️ از زبان مرینت: سلام مسخره یعنی سلام لوکا یعنی سلام ادرین✨ رفتم سر کلاس امروز سر کلاس شیمی با خانم مندلیف بودیم🤯😳 کلاسمون که تموم شد تبدیل شدم به لیدی به کتم پیام دادم که بیاد. برج ایفل

بچه ها ببخشید که جای هیجانی کات دادم💔 فعلا خداحافظ❣️♥ ❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄❄

بای بای✨❣️♥