افتادم زمین از زبان شوگا وقتی رفتم پایین رفتم آروم پشت در دیدم داشت میرقصید به ساعت نگاه کردم ۷ ساعت بود میرقصید هیچی نخورده بود منم چون گشنم نبود داشتم نگاهش میکردم که دیدیم کل اهنگ ها تموم شد که شروع کرد به تکواندو کار کردن خیلی سخت و حرفه ای داشت کار میکرد و این براش خوب نبود که گفتم یعنی الان اون هنوز خالی نشده که یهو آخرین ضربه اش رو زد و افتاد زمین با ترس و نگران رفتم سمتش داشت نفس نفس میزد بلندش کردم که دستم رو گذاشتم رو قلبش داشت از جاش کنده میشد آب هم نخورده بود لباش خشک شده بود بعد دستش رو گذاشت رو پهلوی سمت راستش که از دردش داشت به خودش می پیچید فهمیدم پهلوش درد میکنه دستم رو گذاشتم رو پهلوش چون نیم تنه پوشیده بود عرق میریخت دستم رو گذاشتم رو پهلوش گفتم درد میکنه صدایش مثل صدایی بود که از ته چاه در میومد و با نفس ، نفس گفت بهم دست نزن عوضی تو دلم گفتم چطور یعنی تو این وقت هم لجباز هس گفتم نترس فقط ماساژ میدم گفت لازم نکرده دستم رو میخواست کنار بزنه که گفتم خواهش میکنم بزار کمکت کنم تو از درد داری میمیری با لجبازی گفت به تو ربطی نداره ولم کن بعد با هزار بدبختی بلند شد گفت من خوبم دستش سمت پهلوی چپش بود و نفس نفس میزد و هم عرق میریخت که یه قدم رفت جلو دوباره میخواست بیفته که زود گرفتمش گفتم به لجبازی ادامه نده خیلی حالت بده از زبون یونا ، چون دیدم واقعا حالم بده بعد یادم افتاد وقتی اینجور میشدم همیشه جونگ کوک و جیمین و سانا کمکم میکردن بعد با کمک اون شوگا رفتم اتاقم گفتم برو که میخواست در رو باز کنم که دوباره افتادم که دوباره گرفت من و گفت اره معلومه خوبی و برد گذاشت رو تختم گفتم برو گفت نمیخوای بری حموم گفتم خودم میرم تو برو بیرون گفت باشه ولی مراقب باش الان نرو فردا برو حموم گفتم باشه و شوگا رفت بیرون . از زبون سانا، وقتی که یونا رفت خودش رو خالی کنه منم رفتم اتاقم داشتم ۳ ساعت تکواندو کار میکردم که بعد تموم شدن دیدم ساعت 11:2هس بعد رفتم حموم در اومدم ساعت ۲ نیم بود که برای ناهار رفتم پایین دیدم تهیونگ نشسته و با گوشیش داره ور میره رفتم نشستم که گوشیش رو گذاشت کنار و گفتم دوستت نمیاد گفت اگه اون خودش بخواد میاد پس کار داره نمیاد تو چه خبر دوست تو گفتم اون تا عصبانیتشو خالی نکنه نمیاد گفت باشه، از زبون تهیونگ ، چون نمیخواستم باهام بد رفتاری کنه گفتم سانا ببخشید برای کار دیشبم معذرت میخوام هیچی نگفت گفتم بخشیدی گفت چه ببخشم چه نبخشم من باهات هیچ وقت مثل آدم حرف نمیزنم چون با رضایت خودم پیش شما نیستم و اصلا هم نمیشناسمتون و نمیدونم چیکار میکنین از زبون سانا ، از میز بلند شدم رفتم حیاط برای گردش و دیدم ساعت ۸ هس رفتم اتاقم یکم با خودم ور رفتم نگران یونا بودم چون حالش بعد از تمرین بد میشه و بعد تهیونگ اومد گفت بیا پایین برا شام رفتم پایین اصلا حرف نمیزد منم حرف نزدم بعد شام رفتم سمت خدمتکار چرخیدم گفتم دسته تون درد نکنه رفتم اتاق و خوابیدم . از زبون تهیونگ ، بعد ، رفتن سانا منم هیچ کاری نکردم وکاری هم نداشتم رفتم خوابیدم و از حرف های سانا ناراحت بودم . از زبون یونا، بعد رفتن شوگا اصلا حوصله نداشتم با درد پهلوم خوابیدم . از زبون شوگا، خیلی نگران یونا بودم بعد رفتم اتاقم و بعد دوش خوابیدم......
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
اجی جانم اگه میخوای نیام توی خوابت پارت بعدو بزار
داره برسی میشه اجی 🖖🏻❤️♾️
ممنوننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
عالی بود راستی من دیشب بهت کامنت دادم نمیدونم چرا نیومد
نمیدونم حتما منتشر نشده ولی بازم میسییییییی 🤞🏻❤️
راستی اجی میشه
مریم 12🤞🏻❤️
حتما
اره منم پانیذم ۱۱ سالمه اگه میشه بهم بگی الیکا
باشه اجی 🤩
ممنون اجیییییی😙