سلام من اومدم با قسمت چهار نمیدونم تا کی تستچی می خواد داستانایی که می نویسم رو رو قاتی پاتی منتشر کنه اما مطمئنم شما راحت پیدا می کنید و ازتون ممنونم که به من ری دادین دوستون دارم 😘حالا برین پایین
بزور خودمو از بغلش کشیدم بیرون با داد گفتم چیکار می کنی بار آخرت باشه منو می بوسی هیچ کس حق نداره بی اجازه من منو ببوسه فهمیدی جیکوب= بسته دیگه انقدر قور نزن مگه من چیکار کردم مانیا =هیچ کاری نکردی 😟جیکوب = 😡 مانیا = یه بار بهت گفتم دست از این کارت بردار بر نداشتی اما این بار آخره میگم جیکوب = آهان اون وقت از این قانون ها برای تهیونگ هم می زاری 😕 مانیا = بحس او نو نکش وسط خودتم میدونی اون جایگاهش برام از همه بالا تره برام فرق داره جیکوب = خیل خب باشه اما دیگه از تهیونگ خبری نیست باید با این موضوع کنار بیای مانیا= چی شد انتقامت😟😕 جیکوب = الان دیگه حتی انتقام هم فراموش می کنم اما ترو نه مانیا = هر وقت گفتی این انتقام کوفتی چیه من باور می کنم جیکوب = خیل خب پس می خوای بفهمی مانیا= آره می خوام بدونم جیکوب = میشه گفت منو .....
تهیونگ با هم کارآموز بیگ هیت بودیم بعد یه مدت فهمیدم با خواهرم رابطه داره اول زیاد توجه نکردم اما اون خواهرمو ول کرد خواهرمم هم بخاطر اون خود کشی کرد اون موقع نزدیک بدبو گروه بود قرار بود من بجای تهیونگ تو گروه باشم اما بخاطر غم خواهرم تو حال خودم نبودم چند وقت بیمارستان بودم آقای چیو هم منو اخراج کرد به جاش تهیونگ رو برد تو گروه حالا دیگه فهمیدی( بعدش از اتاق رفتم بیرون) مانیا = تو یه دلش الان یعنی چی جیکوب راست میگه نه همچین چیزی نیس تهیونگ دل هیچ کس نمیشکنه جیکوب = اصلا باور نمی کنه انگار از اول عمرش تهیونگ رو میشناسه اما بلخره اون عشق رو تبدیل به تنفر میکنم اونو عاشق خودم هم اینطوری انتقامم گرفته میشه هم به عشقم میرسم از زبون تهیونگ
به هوش اومدم دیدم تو ماشینم کم کم همه چی یادم اومد سرم خیلی درد می کرد ماشین روشن کردم راه افتادم نمیدونم باید چیکار کنم الان وضعیت از قبل هم بد تره شده الان مانیا کجا برده خدا عالم عقلم به هیچ جا نمیرسه خدا خودت کمکم کن حالا اینو کجای دلم.بزارم نمیدونم دختر کم بود رفتم با خواهر جیکوب رابطه بر قرار کردم اونم فکر می کنه تقصیر منه اون خود کشی کرده نمی دونه خواهرش یه الکلی به تمام معناس بهتره به اعضا زنگ بزنم زنگ زدم به نامجون 👈 نامجون = الو معلومه کجایی چرا تلفن تو جواب نمیدی اصلا کجایی تو تهیونگ = یه نفس بگیر من خوبم من جاییم یه چند روز دیگه میام نامجون = جواب آقای چیو چی بدم تهیونگ = اون خبر داره کار نداری خدافظ نامجون = خدافظ از زبون مانیا ...
بعد رفتن جیکوب پا هامو باز کردم از اتاق رفتم بیرون دیدم جیکوب داره غذا درست میکنه جیکوب= چه عجب اومدی بیرون مانیا = 😶 مانیا تو دلش چشمم خورد به گوشی جیکوب در حالی که حواسش پرت بود گوشیشو برداشتم جیکوب من الان بر می گردم جیکوب = کجا می خوای بری تو که جایی بلد نیستی مانیا = می خوام بزم دست شویی خودمم پیداش می کنم جیکوب= باشه برو مانیا= سریع رفتم طبقه بالا رفتم تو یکی از اتاق ها در بستم گوشی روشن کردم زدم تماس اضطراری شماره تهیونگ گرفتم جواب داد سریع داد زد گوشم کر شد گفتم آروم باش منم تهیونگ = مانیا تویی چجوری زنگ ردی مانیا = اینارو ول کن تهیونگ = میدونی کجایی مانیا = آره خونه کسی به اسم جیوان تهیونگ باشه فهمیدم کجاس الان میام مانیا = تا خواستم حرف بزن یکی گوشیو از گوشم کشید برگشتم دیدم
جیکوبه جیکوب = تو اشپز خونه بودم دیدم که گوشیم نیست شکم رفت به مانیا سریع رفتم طبقه بالا در اتاق رو باز کردم دیدم گوشی دستشه رفتم جلو گوشی از دستش کشیدم گفتم آخرش کار خودتو کردی مانیا = توقع دیگه ای ازم داری جیکوب بیا برین پایین مانیا = نمیام جیکوب = باشه نیا بعد از اتاق رفتم بیرون در هم روش قفل کردم مانیا = بعد رفتنش گریه ام گرفت بعد نیم ساعت دیدم یکی درو باز کرد
دیدم که اعضا پایینن نامجون جیکوب گرفته معلوم بود که حسابی کتک خورده بعد پلیس اومد جیکوب بردن جیکوب موقع رفتم گفت عاشقتم ما هم سوار ماشین شدیم تهیونگ گوشیم رو بهم داد دیدم که مامانم بابا زنگ زدم😲 تهیونگ = چی شده
مانیا = مامانم پیام داده میگه باید همو ببینیم درباره تهیونگ حرف بزنیم تهیونگ = مگه خبر ندارن مانیا = چیو ته = اینکه با همیم مانیا = نه کلمو کنده بابام تهیونگ شرمنده نمیدونستم نمیدونن منم تلفن جواب دادم گفتن من کیم گفتم دوست پسر تو ام اسمم تهیونگه مانیا = بد بخت شدم رفت 😲 به زار یه زنگ فعلا به دخترا بزنم تهیونگ = نیازی نیس بهشون گفتم باهم رفتیم بوسان مانیا 😓😂
زنگ زدم به دخترا اما گفت خوش میگذره منم گفتم آره بعد از حرف زدن تلفن قطع کردم رفتیم خونه تهیونگ تا دروغ آقا تهیونگ لو نره وقتی رسیدم گفتم آقا تهیونگ گفتی چند روز بوسانیم گفت پنج روز پس دو روز این جام گفت آره گفتم من که لباس ندارم گفت اون با من بعدش رفتم حموم بعد از حموم اومدم بیرون تهیونگ برام لباس آورده لباس ها رو پوشیدم نشستم رو مبل دیدم که یکی داره تماس تصویری می گیره با دیدن کسی که داره زنگ میزنه چهار تا سکته زدم تهیونگ گفت کی زنگ زده اینطوری شدی گفتم که
خب جای حساس کات کردم شرمنده اما باید هیجانی بشه فعلا بای😘
کامنت فراموش نشه 😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
آجی اگه نمیخوای سکته ام بدی زود پارت بعدی رو بزار توروخدا اینقدر آدمو نکش و توی جای حساسسسسس کات نکننننننن
بلخره مشکل اکانت من کلی حل شد
برای دیدن پارت بعد بزنید رو این پروفایلم
تا الان دوبار گذاشتم عدم تأیید شده😅😂
هر بار باید یه جاش رو پاک کنم😂
خیلی خوبه پارت بعدی رو بگذار
عالی بود
راستی فرار باجونگ کوک 3 منتشر شده خواستی سری بزن
بله من فرار با جونگ کوک رو دوست دارم دنبال میکنم
مانیا جان رفتم زیر پارت ۴ عشق عجیب من و تهیونگ نوشته پارمیس حمایتت کردم .
چون ۱ .بهم بر خورد اسم اعضای اکسو رو اورد و به کای گفت عوضیو اسم چان هم اورد 😠😡😡😡شاید فیک باشه و منظورش اونا نباشن ولی اسمشون عزت خودشو داره و کارش رو دوست نداشتم .
۲..موضوع داستانت خیلی هیجان انگیز تر از مال پارمیسه
و کلیییی چیزای دیگه😘😍😘در کل عالییییی😚😚😚😚
والا😂
عه بیشتر بده قشنگه
آقا پس پارت های قبل؟
داستانت خیلی خوبه ولی می تونی یه کاری کنی که مانیا بحث رابطه خواهر جیکوب رو به تهیونگ بگه و یکم باهاش قهر کنه بعد تهیونگ از دلش دربیاره
پارت بعددددددد😣😣نگو که جیکوب بود .وای خدا کی پارت بعد میاد؟زود تر بزار 😣😣😣😣😣🤒🤒🤒قلبم .اکر مردم عاملش تویی اخه خیلی عالی مینویسی ولی دیر میاد .اخرش یا میمیرم یا میزنم خاک بره تو چشت😒😜😦😦😦