
سلاام👋🏻 اینم یه داستان برای اکسولا❤😉 امید وارم خوشتون بیاد💜💙
اول از همه بگم که اون دختره روی عکس تست شمایید.اینجا شما 23 سالتون هست اسمتون هم جنی هست و توی سوئیس زندگی میکنید. اینجا اسمتون جنی هست. شما یه اکیپ 4 نفره دارید و اسماشون*لیا، ماریا،آنی و خودتون* الان تابستونه و شما دانشگاه ندارین و میخواین این سه ماهه تابستون رو برید سئول.(شما و لیا و ماریا کره ای هستین و آنی سوئیسی هست) خب بریم سراغ داستان:
×جنییییییییی _بلههههه ماماننننن ×مگه تو نمیخوای بری سئول پاشو بیا صبحونتو بخور بروووو _واییییی اصلن یادم رفته بوددد اومدمممم رفتم صبحونمو خوردم و به بچه ها زنگ زدم و اونا گفتن دارن میرن فرودگاه _مامان بیا دیگهههه ×اومدم بابا _خب حالا وقت خداحافظی خدا حافظ مامان جونم دلم برات تنگ میشه ×خداحافظ دخترم مراقب خودت باش و منو بغل کرد . . با بابام اومدم فرودگاه و با اونم خداحافظی کردم و اون رفت رفتم تا دنبال بچه ها بگردم _الو لیا شما کجایین؟ #منو ماریا جلوی اون کافه هستیم و آنی هنوز نیومده (نکته:لیا و ماریا خواهرن) _باشه الان میام پیشتون توهم به آنی زنگ بزن #باشه الان بهش زنگ میزنم
(اینو یادم رفت بگم اینکه شما چهار تا اکسوال هستین) رفتم اون کافه رو پیدا کردم _سلام بچه ها #سلام ~سلام آنی هنوز نیومده؟ (وقتی ماریا حرف میزنه این علامت رو میزارم~ وقتی لیا حرف میزنه این علامت رو میزارم# وقتی هم که آنی حرف میزنه این علامت رو میزارم¤)
_نه من ندیدمش #منم بهش زنگ زدم اما جواب نداد ~خب چیکار کنیم الاناست که بریم ¤بچه هااا من اومدم اینو با داد گفت _اوه آنی دیکه داشتیم بدون تو میرفتیم ¤شما حق نداشتین بدون من برین #خب حالا که اومدی بیاین بریم بشینیم تا هواپیما مارو بگن _باشه،راستی ماریا یه لحظه بلیط هارو میدی ~واسه چی؟ _تو بده ~بیا به بلیط ها یه نگاه انداختم _اَهههه این صندلی ها که کنار هم نیستن ~آره چون فقط همینا مونده بود #هی بچه ها اینجارو نگاه کنین با دستش به طرف نه تا پسر که ماسک زده بودن اشاره کرد _خب چیه #یه حسی بهم میگه اینا اکسو ان ~چی میگی اکسو اینجا چیکار میکنه ¤خب شاید اومدن تعطیلات _بسه دیگه زیاد حرف زدیم بیاین بریم یه جا بشینیم
(اینجا بایس شما بکهیون،بایس لیا کای،بایس ماریا چانیول،و بایس آنی سهون هست) من فکر کنم لیا راست میگفت آخه یکیشون خیلی شبیه بکهیون بود #پاشین بریم هواپیما مارو گفتن _بریم رفتیم داخل هواپیما و صندلی هامون رو پیدا کردیم.من کنار یه پسر افتاده بودم.خیلی میخواستم صورتش رو ببینم چون قیافش برام آشنا بود. بیخیال اون پسره شدم و تصمیم گرفتم بخوابم
من یادم رفته بود کمر بندمو ببندم ولی وقتی از خواب بیدار شدم دیدم سرم افتاده رو شونه اون پسره و کمر بندمم بستس وقتی دید من بیدار شدم گفت:شما یادتون رفته بود کنربندتون رو ببندین من براتون بستم من باورم نمیشههههه این بکهیونههههه واییییی خدااااا بک هیون برام کمر بند بسته واییییی اصلن حواسم نبود همین طور بهش زل زدم
^هی کجارو نگاه میکنی؟ _اوه ببخشید _میشه یه سوال بپرسم؟ ^بپرس _شما بکهیون گروه اکسویی؟ ^آه فهمیدی _خب وقتی یه اکسوال باشی صد در صد می فهمی ^عه تو اکسوالی _آره ^اسمت چیه؟چند سالته؟اهل کجایی؟برای چی داری میری سئول؟ _اسمم جنی 23 سالمه من کره ای ام اما توی سوئیس زندگی میکنم با دوستام هم داریم برای تعطیلات تابستون میریم سئول ^اهان . . بعد چند دقیقه هواپیما شروع کرد به تکون خوردن منم خیلی ترسیده بودم و اصلن حواسم نبود کی دست بکهیون رو گرفتم چون هر موقع میترسم یا یکی رو بغل میکنم یا دستشو میگیرم _اوه ببخشید ^مشکلی نیست دستت رو بده به من دستم رو گرفت و انگشتاشو با انگشتام قفل کرد....
خب این پارت تموم شد ممنون که داستانم رو خوندید❤🧡
...............
بای👋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وایییییییییییییی عالییییییییییییییییییییییییییی
ادامش بدهههههههههههه
ی ماه گذشت:/
چرا پارت بعد نمیاد:/
سلام اگه جان بایست توی اکسو ادامه رو بده
ووااااایییییییی میکشمت اگ ادامش ندییییییی😾
خیلی باحال بود اخهههههههه😻😻
عالییییییی بوددددددد😻😻😻😻😻
جون بکهیون پارت بعد و بزار😻😻😻😻😻😻😻😻😻🙏🙏🙏🙏🙏🙏
وااایییی عالیییی بود عاجییی•-•❤
مرسییی عاجییی😚🧡
مسخره چرا با احساساتم بازی می کنی
راستی یه چیز جالب توی داستانت بود اسم من لیا هست و طرف دار کای هستم جالبه نه درست شبیه داستان9616
واقعااا چه باحال😮
وای قلبم بکی .نمیشه به جای جنی برازی ا/ت(اسم تو ) این طوری بهتره و تصورش بهتر میشه چون هر ککاری میکنم چهره ی جنی عضو بلک پینک جلومه.
ولی خب عالیییی زود پارت بعد رو بزار .
وای فک کردن اینکه انگشتای بلند و کشیدش تو انگشتام قفل شه هم باعث میشه از خوشالی ۵ تا سکته رد کنم.😍😍😍😍😷🤒
باشه میزارم ا/ت
مرسییی😍😘
اون علامت ها من رو گیج میکنه همون اسمشون رو بنویس
اوکی😊