سلام دوستان این تست بعد از بازگشت مرینت و دوستاش از نیویورک به پاریس یک جورایی ادمه قسمت ویژه میراکلس نیویورک هستش امیدوارم لذت ببرید 💓
داشتیم از نیویورک برمیگشتیم و به کشور فرانسه پاریس کشور خودمون بازمیگشتیم....یهو خواب رفت... دیدم آلیا داره میگه مرینت پاشو، دیگه رسیدیم از خواب پا شدم به آلیا گفتم مرسی، بیدارم کردی ساعت چک کردم دیدم ساعت 10شبه چمدونم برداشتم. گوشیمو گرفتم دستم و همراه با آلیا و نینو از هواپیما خارج شدیم
از هواپیما پیاده شدیم زنگ زدم به مامانم گفتم: سلام مامان خوبی من رسیدم پاریس به بابا بگو لطفا بیا دنبالم. مامانم گفت باشه دخترم 10دقیقه ای صبر کردم دیدم بابام اومد گفتم سلام بابا گفت سلام دخترم مثل اینکه خیلی خسته ای بیا بریم خونه از آلیا و نینو خداحافظی کردم و گفتم صبح مدرسه میبینمتون اونها خداحافظی کردن رفتم خونه خیلی خسته بودم به مامانم گفتم مامان صبح چمدونم رو باز میکنم و مرتب میکنم مامانم گفت باشه عزیزم اشکالی نداره دندون هام رو سریع مسواک زدم و پریدم توی تخت توی فکر آدرین بودم که حیف پدرش نگذاشت بیشتر نیویورک بمونه همین توی فکر آدرین بودم که خوابم برد😴
صبح شد مامانم میگفت مرینت مرینت از خواب پاشو به مدرسه نمی رسی ها! از خواب پریدم تا ربع دقیقه دیر شده بود🤯 سریع لباس پوشیدم و صبحونه خوردم مامانم بوس کردم گفتم خداحافظ مامان 👋🏻💕 این قدر سریع میرفتم که وقتی رسیده بودم چهار راه نزدیک بود ماشین زیرم کنه🥴😞 بد از چهار راه سریع رفتم توی مدرسه چ@
بدووو رفتم سر کلاس در کلاس رو با ضربه باز کردم خانم بوستیه گفت مرینت چه خبره طبق معمول دیر اومدی بشین سر جات 👩🏻🏫 کلیویی هم پوزخند زد😏 من عصبی شدم😡 رفتم پیش آلیا نشستم 💞😍 درس شروع شد........ وسط درس بود که یهو...
اقا دموکلس ((مدیر مدرسه)) اومد تو و گفت سلام بچه ها امیدوارم از سفر راضی بود باشید همه جواب مثبت دادن به غیر از من 😞 چون آدرین نبودیم 🥺 گفت بچه ها امروز چند هم کلاسی جدید دارین بیاین تو بچه ها .، چهار نفر اومدن تو چه لباس های شیکی پوشیده بودن انگار اومده بودن مهمونی 3تا دختر بودن با1پسر اولی گفت سلام دوستان من ماریا رابرت هستم امیدوارم حالتون خوب باشه دومی با لحن سردی گفت سلام من آلما رابرت هستم😏 سومی گفت سلام من سوفیا رابرت هستم ازدیدنتون خوشحالم☺️ نوبت به اون پسره رسید گفت سلام من کورل رابرت هستم جالب اینجا بود که فامیل همشون رابرت بود😳🤔
خانم بوستیه گفت سلام دانش آموزان جدید میتونید برید برید بشینید اونها گفتن ممنون ☺️ منم پیش، خودم گفتم از این بهتر نمیشه چند تا دختر جدید هم اضافه شدن به اضافه کلویی، لایلا و کاگامی🥴🤦🏻♀️ آلیا خوبی مثل اینکه ناراحتی گفتم نه خوبم ممنون ((نکته: دانش آموزان جدید از یک شهر دیگه اومده بودن شهر ورسای فرانسه))
زنگ تفریح شد همه دور اون دختر ها جمع شده بودن و سوال میپرسیدن آلیا به من گفت بیا بریم ببینیم اون دختر ها کین؟ من گفتم حوصله ندارم اون گفت پاشو دختر مگه میخوای چیکار کنی گفت شاید مثل کلویی نباشن منم گفت تو از کجا فهمیدی؟؟ آلیا گفت چی رو؟؟ پیش خودم گفتم وای خدا سوتی دادم 😵 من آلیا هم رفتیم آلیا به اون دختره ماریا گفت سلام من آلیا سزار هستم از دیدنت خوشحالم یهویی ماریا سریع بلند شدو ذوق زده گفت خودتی آلیا؟! باور نمیکنم این تویی آلیا یک ذره گیج شد بعدش که یکم فکر کرد اونم گفت وای ماریا توی؟! من کلا مات مبهوت مونده بودم اینجا چی میگن🤔
آلیا گفت وای دختر چند سال که ندیدمت 😍ماریا گفت منم همینطور 💕 منم گفتم آلیا میشه بگی اینجا چه خبره؟؟ مگه شما همو میشناسید؟؟ ماریا البته من آلیا قبلا دوست بودیم خیلی به خبر نگاری علاقه داشتیم توی دوره دبستان کلاس مدرسه پر بود از خبر هایی که ماروی کاغذ مینوشتیم به دیوار مدرسه میزدیم😅با همه هم مساحبه میکردیم آلیا گفت آره یادش بخیر اون موقع شیطون بودیم😅 من گفتم آلیا تو قبلا دوست داشتی به من نگفتی آلیا گفت این دوست خیلی قدیمی منه من دبستانم رو به کل فراموش کردم آلیا گفت بیا با ماریا آشنا بشو خیلی دختر خوبه من گفتم باشه حالا مشکلی،نیست من به ماریا گفتم چرا فامیل همتون رابرته؟؟؟ اون دختر آلما گفتم خب دختر عموییم🙂 سوفیا هم تایید کرد ☺️ من از ماریا پرسیدم بابات چیکاره هست؟؟اونم گفت بابای منو و کرول ((یک جورای با انگشت به کرول اشاره کرد)) مخترع و شیمدان هستند و من کرول هم به این کار علاقه داریم البته من به خیلی کار های دیگه علاقه دارم و توی کار ها هم خوبم مثل خبرنگاری و نقاشی و.... منم با خنده گفتم پوز میدی😂 ماریا گفت آره🤪 ماریا ادامه داد بابای آلما فیلنامه نویس و بابای سوفیا بازیگر آلما و سوفیا هم به این کار علاقه دارند😀
آلما گفت سلام دختر مو آبی چطوری ماریا گفت آلما 😡اسمش مرینته آلما گفت سلام مرینت ببخشید اینجوری صدا زدم😅 منم گفتم خولم یکم هل شده بودم زنگ کلاس خورد رفتیم سرکلاس خانم مندلیف اومد سرکلاس و درس شیمی رو شروع کرد وسط درس بودیم که یهو یکی، از بچه ها مدرسه در کلاس رو با ضربه باز کرد و گفت یکی شرور شده😱 خانم مندلیف گفت بچه ها درس تعطیله برید خونه هاتون برای امتحان شیمی فردا بخونین من رفت بیرون دیدم اون پسره تایم تگر شرور شده بود رفتم یواشکی توی دستشویی مدرسه و گفتم تیکی بیا بیرون گفتم تیکی اون پسره تایم تگر دوباره شرور شده امیدوارم بانیکس زود تر برسه تیکی گفت نگران نباش اون سریع میاد گفتم تیکی آماده ای اسپونس آف سریع به لیدی باگ تبدیل شدم
از دید آدرین رفتم یواشکی توی دستویی گفتم بلک بیا بیرون ماموریت داریم پلک اومد اومد بیرون یک خمیازه بلند کشید و گفت الان وقت پنیر خوردن منم گفتم بزار برای بعدن الان کار داریم بلک گفت ای بابا باشه بلک تبدیل گربه ای تبدیل شدم سریع پیش، لیدی باگ گفتم سلام بانوی خوبی؟ لیدی باگ: سلام کت ممنون کت نوار:باز دوباره این پسره تایم تگر شرور شده🤦🏻♂️ لیدی باگ: آره ولی باید حواسمون باشه این دفعه خیلی قوی تر شده کت نوار: آره حق با تو بانوی من🤩 لیدی باگ: فعلا رو تایم تگر تمرکز کن🙄 کت نوار: چشم بانوی من لیدی باگ: دیدم اون پسره تاین تگر اومد سمتم با تفنگی که داشت میخواست به من شلیک کنه((اگر شلیک کنه میره به یک زمان دیگه)) میخواست هم به من و هم به کت نوار شلیک کنه که یکی منو از پشت کشید کت نوار هم همینطور
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
قشنگ بود✨🥺🍭
باحال بود 🥺🍓
خیلی ممنون ❤