بچه ها تست قبلیم رد شد اگه طول کشید تا منتشر بکنمش شرمنده
امی خیلی خسته بود و باید استراحت میکزد مرینت خیلی دوست داشت تبدیل بشه اما چون اونجا چیزی نبود که یویو اش رو به سمتش پرتاب کنه مجبور سوار امی بشه اونها توی صحرا برهوت بودن که وسط اون صحرا یک خونه بزرگ اما قدیمی دیدن مرینت به امی گفت داره یک خونه میبینه امی هم گفت اره درست میگی منم میبینم مرینت از روی امی بلند شد امی هم به حالت عادی برگشت و اونها دویدن به سمت اون خونه امی به سمت در اون خونه دوید مرینت هم به سمت در خونه اونها تا اومدن اونها رو لمس کنن زیر پاشون خالی شد و افتادن توی یک چاله که داشت به سمت پایین میرفت حدودا میشه گفت پنج دقیقه داشت سور میخوردن به سمت پایین وقتی اون چاله تموم شد افتادن روی کلی خاک و خرد و خاکی شدن اونجا چهار تا سرباز بودن که اومدن اونها رو بگیرن مرینت رو حالت لیدی باگ بود و امی هم تبدیل شد و خودش رو ارتقا داد به گرگ سفید لیدی باگ و گرگ سفید هر کاری کردن سرباز ها اسیب ندیدن اون ها با لمس لیدی باگ و گرگ سفید به حالت عادی برشون گردوندن یکی از اونها کوامی ها رو گذاشت توی یک ظرف که هیچ کوامی ای نمیتونه ازش رد بشه و یا از قدرتش استفاده کنه اون سرباز ها مرینت و امی رو گرفتن و به پیش یک موجود بزرگ بردن و اونجا رو ترک کردن اون موجود بزرگ از امی و مرینت پرسید که اونجا چکار میکنن مرینت هم همه چیز رو توضیح داد فینوز هم گفت که شما هنوز خیلی مشکل ها دارید که اگه حل نشن نمیتونید کارتون رو درست انجام بدید امی هم گفت چی و فینوز گفت لیدی باگ تو معجزه گر ات مشکل داره تو با به هم زدن قدرت معجزه گر ات جون خودت و دنیا رو به خطر انداختی
...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی بود😊
ممنون
داستان عشقمون جاودانه تو هم خیلی قشنگه
ممنون نظر لطفته❤