
پارت ۴ جیسو به خونه میره . ¥ سلام من اومدم سلامممم سرشام میشه که دیگه ات و جیمین داستان و میگن همه تعجب می کنن و کلی سوال می پرسن ⁉️ شام تموم میشه که جیمین به حیاط میره و ات پشت سرش میره و روی صندلی می شینن و همو بغل می کنن و یهو از روی صندلی می یافتند 🤣🤣 و فردا صبح جیمین و ات بیدار میشن و میرن صبحانه بخورن و برن سر کار ، ات کارش پیش جیسو بود اما گفته بودند از امروز کار و شروع کنن . @تهیونگ کارت شناسنامه اش گم شده بود . @ تهیونگ اتاق رو گشت و هتل رو گشت به تاکسی فرودگاه زنگ زد و نبوده و رفت فرودگاه بگرده .
پارت ۴ جیسو به خونه میره . ¥ سلام من اومدم سلامممم سرشام میشه که دیگه ات و جیمین داستان و میگن همه تعجب می کنن و کلی سوال می پرسن ⁉️ شام تموم میشه که جیمین به حیاط میره و ات پشت سرش میره و روی صندلی می شینن و همو بغل می کنن و یهو از روی صندلی می یافتند 🤣🤣 و فردا صبح جیمین و ات بیدار میشن و میرن صبحانه بخورن و برن سر کار ، ات کارش پیش جیسو بود اما گفته بودند از امروز کار و شروع کنن . @تهیونگ کارت شناسنامه اش گم شده بود . @ تهیونگ اتاق رو گشت و هتل رو گشت به تاکسی فرودگاه زنگ زد و نبوده و رفت فرودگاه بگرده .
£ ببین منو دخی فکر نکن ازت می گذرم😏 به بازو هام خورد و از اونجا رفت منم تو اون صحنه هنگ کردم و رفتم یه گوشه نشستم و به وسایل نگاه کردم میترسیدم موش 🐀 یا سوسک 🪳 اینجا باشه آخه یه چراغ بزارید لامصباااااااا ات. در باز شد دیدم که یهو 😶 ( ادمین سوپرایز 😛) # ع ز ی ز م ترسیدی منم 🤍 ات. جیمین تو اینجا چیکار می کنی ‼️ # جیسو به من زنگ زد و گفت قضیه رو منم خودم رو اینجا رسوندم 😌😌 ات. آخه نمی خواستم نگرانت کنم اینجا خیلی تاریکه # تهیونگ رفت بیا بغلم ❤ جیمین بغلم کرد و تا اتاق کارم همراهی کرد و دیگه بهش گفتم بره و نگرانم نباشه اما ولکن نبود و تا شب
پیشم بود و منو جیمین و جیسو با هم به خونه رفتیم و پدر و مادر جیمین نگرانم بودن چون اوناام با خبر بودن و ما گفتیم جا نگرانی نیست و منو جیمین به اتاقم برد و به اتاقش رفت و لباسامونو عوض کردیم ورفتیم شام بخوریم ولی جیمین نگرانم بود که روحیم ازیت نشه منم خودمو خوشحال به نظر میرسوندم و جیمین همش کارایی می کرد که بخندم و منم خندم می گرفت 🤣 و جیسو رفت غذا رو بیاره غذا مورد علاقه جیمین بود گوشت خوک 🥓 و غذای مورد علاقه من سوشی برنجی 🍙 و غذا های دیگه ای هم داشتیم 🍣🥗🦑 شام تموم شد منو جیمین به حیاط رفتیم و روی کاناپه دراز کشیدیم و به آسمان نگاه کردیم و ستاره ها را نگاه می کردیم جیمین دستم رو گرفت و به هم نگاه کرد منم داشتم مثل ژله آب می شدم که زنگ خونه زد و جیمین رفت درو باز کنه آخه اون وقت شب کی میتونه باشه
بازم اضافه اوردم 😶😶
💜کیوتا لایک کامنت فالو لطفا کنید💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود ادامه بده🍡😍
چشم حتما 💜💜
مرسی😘😊
تهیونگ نبود احیانن
کامنت ها اگه بیشتر بشه میگم کیوتم 💜💜