اینم پارت دم امید وارم خوشتون بیاد 😍😄
انچه گذشت (میرین شهر بازی شرط بندی تون سوار ترن هوایی شدنتو و نفس )تا پایین رو مابینم یه دو تا جیغ بنفش میکشم و میگم شوان و همون جا می افتم زمین امیلی که منو دید گفت چی شد انم به پایین نگاه میکنه و یه دونه جیغ کوچیک میکشه و دستش رو رویدهنش میزاره ترن تقریباً تا بالا رسیده بود یه دفعه امد پایین که من نفسم شروع به گرفتن کرد دستام رو روی گلوم گذاشتم پسرا که انگار
فهمیده بودن ما داریم جیغ میزنیم امدن پیشمون من جلوی چشمام هی سیاهی میامد ایمیلی رو با صدای گرفته صدازدم ایمی.....لییی.... اون شوان نیست و دیگه هیچی نفهمیدم از زبان ایمیلی شوران از هوش رفت کیم جانگ هیو رو دوتا دستاش بلندش کرد منم افتادم زمین و شوان رو نگاه میکردم و گریه میکردم سیان هو منو بلند کرد بردتم سمت پایین از ترن خارج شدیم از روی دستای سیان هو بلند شدم رفتم پیش شوان که بی جوان روی زمین افتاده بود گوشیم رو در اوردم و به خاله رونیکا و عمو جانک کای
از زبان شوان از قطار که پیاده شدیم همه رفتن ولی من منتظر شوران موندم نفسم داشت میگرفت همونجا بی هوش شدم از زبان ایمیلی و قتی بیمارستان بودیم خاله و عمو و مادر بزرگ امدن خاله تا شوران و شوان رو دیدن افتاد زمین و گفت نباید میزاشتم برین 😭😭😭😭😭
کیم جانگ و سیان که ان جا گیج وایساده بودن مارو نگاه میکردن رفتم پیش انا و گفتم انا نفسشون می گیره و قتی با سرعت باشن یا در ارتفاع باشن
انا منو نگاه کردن 😐😐😐😐و گفتن چی چرا نگفتن به ما که سوار نشیم من رفتم و گفتم به شما ربتی نداره شوان و شوران کم کم چشمانشن رو باز کردن و سریع نشستن به هم نگاه کردن من ان موقع قیافم دیدنی بود 😂😂😂😄
سریع سرم هارو از دستشان کندم رفتن بغل هم و گفتن چیزیت نشده خوبی (نکته انا دوقولو هستنا)هردو باهم اره خوبم تو خوبی من که دیگه تحمل نکردم و زدم زیر خنده و عکسیی که ازشون تو بغل کیم جانگ هیو و سانگ هیو گرفتم رو نشونشون دادم خیلی عصبی شدن
میدونم دارم کم مینویسم ببخشید پارت بعد بیشتر مینویسم
نظر فرانوش نشه
دوستون دارم
گودبای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)