♡گل عشق♡ پارت سه۳

خوب اول از همه به خودم خوش امد بگم 😂 مثل همیشه شادو پر انرژی😉 خوب پارت سه رو هم میذارم شاید بقیه ندونن باید لایک کنن اما من که میدونم داستانم رو باید بزارم راستی نگران نباشید انشالله توی چند پارت آینده شاید کشف هویت بشه😜 حمایت کنیننننن😊 بریم ادامه داستان مون

(بریم ادامه داستان) ☆: میخوام بدونم کی پشت نقاب قلب من و تسخیر کرده کی زندگی رو برام زیبا کرده و به کلمه زندگی برای من معنی داده تو میخوای از زیر بار مسئولیت ابرقهرمانی فرار کنی و این درست (@:چه با معرفت و کیو😂ت)

♡: همه اینهایی که میگی درست اصلا من بی عرضه هستم.اصلا دارم فرار می کنم.اصلا نمی خوام زنده باشم مگه نمیخواستی دختر پشت نقاب رو ببینی؟ پایین ساختمون میبینش(@: چه وحشی😝)

@: لابد میگید چقدر بیخیال😤آخه عزیزمن جرمی اینو چند سال طول داد من که نمیتونم یه شبه به بادش بدم 😝😝😜 شوخی میکنم به اونجاها هم میرسیم😉 من نمیخوام زندگی تو رونابود کنم (@:هر دوتاتون مثل همید😠😠) اما راه دیگری ندارم فقط ازت یه خواهش دارم وقتی هویتم رو فهمیدی به خانوادم بگو منو ببخشید و اینکه عاشقشونم به بهترین دوستم که مطمئناً میشناسیش بگو منو ببخشید اینو برات بگم که

هیچکس اندازه من عاشق نجات دادن مردم نیست تو تنها کسی هستی که نتونستم و نمیتونم نجاتش بدم منو ببخش. پشت کردم به گربه سیاه و به طول ساختمان نگاه کردم یکی از بلندترین ساختمون های پاریس بود.(از زبان☆) حرفی برای گفتن نداشتم و معلوم بود که برای تصمیمی که گرفته مصممه

پشت کرد به من و به پایین ساختمون نگاه کرد. حاضر بودم بمیرم به جای اون( @ : لازم نکرده بمیری فقط دلشو نشکون 🙁 نمیدونه که تقصیر خودشه😠 حالا بهتون میگم بعدا) ولی نمیشد

کاری از دستم بر نمیومد. با التماس گفتم : بانو یه فرصت به من بده قول میدم اگه خوشت نیومد کاری بهت نداشته باشم ♡: نمیتونم قبول کنم. ساکت وایسادم........ (ادامه دارد)