
سلام اینم پارت آخر میرالکسی من
تو (مرینت) :وای آدرین یه چیزی هست که باسد بهت بگم خیلی خیلی خیلی خیلی مهمه ها الو با تو ام هااااا آدرین :بعله بعله مگو خب گوش میدم تو: نگام کن تا بگم الان که سرت همش تو گوشیته الو جناب اگرست آدرین :اوهوم گوشم بهته مثل اینکه گوشش بدهکار. نیست پس گفتی:آدرین نگاه کن یه آکوما اونجاست!!!!!! بلندش بهت نگاه کرد گفت :کو کجاس؟؟ گفتی ببخشیدتو که گوشت بدهکار نبود مجبور شدم خندید و گفت : از دست تو بله بفرمایین جانم
نفس گرفتی بعد یکسره گفتی :آدرین جان یادته اون روز مامانت چی میگفت و ماهم پزیرفتیم و قرار عقد ازدواج رو هم گزاشتیم ولی با اینکه 1هفته گزشته اما ما هنوز خرید نکردیم جناب و من میخوام امروز بریم خرید لباس به انتخاب خودم گفته باشم حتا لباس تو هی میخندید بعد گفت : 1چرا اینقدر کتابی حرف میزنی 2چرا اینقطر توند توند 3چشم هرچی شما بگید خلاصه رفتین برای خرید تو یه لباس عروس توری سقید با دنباله ای خیلییی بلندی رو گرفتی و برای آدرین یه کت شلوار مشکی با کروات سبز گرفتین و رفتین خونه آگرست آینا. 😂😂
بالاخره روز عروسی رسید از زبان تو :همه چیز اونطور که خواستم پیش رفت از اومدن کلویی و با گریه رفتنش گرفته تا اومدن لوکا و بیهوش شدنش ولی نمیدونم چرا گابریل اصلا خوشحال نبود شاید از ازدواج منو آدرین ناراحت بود ولی نه چون این پیشنهاد اولیه خودش بود حالا شایدم پشیمون بود از زبان آدرین :وای خدا دلم خونک شد لوکا داشت میمرد هر هر هر. 😀ولی خدایی بدم اومد کاگامی و کلویی اومدن اخه بگو کی اینارو دعوت کرده هه این بود عشقشون کاگامی که وقتی لوکا غش کرد پرپر زد بردش بیمارستان جناب کلویی هم که گریه کنان رفت تو بغل مارک هر هر هر خاک توسر اینا از زبان آلیا :وای خدایا خوشبختشون کنه فقط این بیهوش شدن لوکا رو کم داشتیم که تکمیل شد و کلویی رو اصلا تو حال خودش نبود رفت بغل مارک هه هه کاگامی رو برای لوکا چه کرد 😪
از زبان نینو : خداوندا از اینکه این دوتا خرو یعنی این دوتا آدم خوب رو به هم رسوندی ممنونم خوشبختشون کن و لطفا منو هم یه آلیا برسون راستی لوکا رو هم خوب نکن بمیره. 😈نه نه اونقدر هم بد جنس نیستم حالا خوبش کن ولی نه زیاد و کاگامی رو بسوزون و کلویی رو هم معجزه گرشو بگیر با تشکر از زبان مامانت :خوش بخت بشه دخترم رو ایشاالله واین کلویی رو با کاگامی و لوکا رو هم شفای عجل انایت بفرما والا به خدا اینا روانین از زبان بابات : خدایا مرسی دخترم رو آفریدی امیدوارم از کیک خوشش اومده باشه از زبان گابریل :ای کاش معجزه گراشونو نمیگرفتم تا زوج معجزه گری بشن نه نه چی دارم میگم اینطوری که املی زنده نمیشد
از زبان املی :وای خدای من نگاشون کن دوتا مرغ عشق خدایا الهی دورت بگردم پسر مامان فقط دوساله باهاشم ای کاش اون اتفاقا نمی افتاد و من همه این ساب هارو پیشش بودم و بزرگ شدنشو میدیدم از زبان مارک :لیدی لیدی لیدی حیف شد زن آدرین شدی و گر نه منم یه معجزه گر میگرفتم و بهت پیشنهاد میدادم از زبان جولیکا :مبارک از زبان رز:وای ی ی ی ی ی ی ی ی جولیکا منم با ت هستم تا اخر عمرم از زبان الکس :اه اه اه اینم عکس نمیگیره گند این گوشیو بزنن از زبان کاگامی :(گریه میکنه) اهه اهه اهه خدایا آدرین رو بکش چون دل منو شکونده
از زبان لوکا : حیف حیف حیف مرینت ازت توقع اینو نداشتم تو اونو انتخاب کردی اون مگه چیش از من بهتر بود یا اون موهای زردش زردمبو. 😒 از زبان کلویی:(بد جور گریه کنان) آی یکی منو بگیره آدرین بیا منو بگیر ای اینقدر ازون دختره لوس ننر بچه ننه زشت مو سرمه ای ابریشمی چش آبی بدم میاددددد ایششششششش
(خوب هر کسی حرفشو تو دلش گفته) روز بعد از ازدواج تو و آدرین با نینو و آلیا روز بعد رفتین برج ایفل و بستنی گرفتین نشستین رو نمیمکت آلیا گقت:خوب زوج خوشبخت چه خبر چیکارا میکنین دلمون براتون تنگ شده اینهمه مدت خندیدی و گفتی :ما همش یه روز بیشتر نیست رفتیم سر خونه زندگیمون تو میگی اینهمه مدت 😂😂😂نینو ادامه داد :بانوی آدرین باید بگم یه روز هم یه روزه برای ما یک سال گزشت آلیا هم سرشو به نشونه (درسته) تکون داد بعد آدرین نگاهی به ت انداخت بعد با خنده گفت :برای این جمله زیبا دست بزنید. 👩👨👧👦👐
بعد همه باهم زدین زیر خنده چند دقیقه بعد آلیا گفت :خوب باید یه خبری رو به عرضتون برسونم بعد آدرین خندید و گفت :به عرضمون یا طولمون. 😂😂😂نینو زد تو کله آدرین و گفت :گوش بده مرد آدرین گفت :مرد !!!از کی تاحالا منمرد شدم؟؟؟ نینو هم گفت :تو ازدواج کردی بخواطر همین بهت میگن مرد. 😂😂آلیا زد تو کله دوتاشون بعد ادامه داد :منو نینو تصمیم گرفتیم مثل شما شیم گفتی :ما!!!!! چطوری میخوان ماسک بزنید موهاتونو رنگ کنین بعد رنگ پوستتونم عوض کنین. 😂😂😂
آلیا نگاهی بهت کرد و نینو بهت گفت :مزه نریز بایا منظورش این نبود بعد آدرین به شوخی گفت :باهمسر من درست حرف بزن. 😀😁نینو هم زد زیر خنده بعد گفتی :ای بابا بچه ها بس کنین آلیا حرفتو بزن بعد آلیا نفس گرفت و یکسره گفت :ما تصمیم گرفتیم مثل شما شیم نه مثل قیافتون ما میخوایم مزدوج شیم یعنی از دواج کنیم
خوب این داستان هم تموم شد من از فردا داستان جدیدی شروع میکنم به اسم( 💕روزهای اول 💕) راستی هرکدوم از شخصیت ها حسشون و نظرشونو درباره ازدواج مرینت و آدرین گفتن شماهم تو نظرا برام کامنت کنین بابای 😘😙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی باحال بود...یه جا گفته بود تو و آدرین ازدواج کردین هنگ کرده بودم..بعد دوزاریم افتاد 😂😂
ترو خدا پایان نده کم بود ترو خدا اینو ادامه بده خیلی قشنگه
ممنونم اگه بقیه هم نظر دادن ادامه میدم
آرههههه ادامش بدههههه😭😭
خیلی قشنگ بود ولی اگه همه اتفاقات یهویی نمی افتاد بهتر بود مثل کشف خودشون که یهو بدون هیچ واکنش متقابلی به هم دیگه هویتشونو گفتن اگه یه کم پیاز داغشو بیشتر میکردی بهتر بود
اوهوم باشه
سلام راستی اسم داستان جدیدم. 💞بغض عشق. 💞