
سلام به روی ماهتون😍ناظر عزیز و محترم خواهشا منتشر کنید هیچ چیز بدی نداره این پارت قولللللل😁😀
ادرین:چی شده مامان؟😰 امیلی:نمیتونستم حرف بزنم فقط اشکام میومدن..، گابریل: امیلی بگو دیگه چی شدههههه! امیلی:خواهرممممم😭😭 _چی!ممم منظورت چیههههه! _گریه میکردم و جوابشون رو نمیدادم... ادرین:بابا خاله!؟.... _درسته پسرم😣 ادریانا: چی شده مامانی؟بابایی چرا مامانی داره گریه میکنه؟ گابریل:ادرین با خواهرت از ماشین پیاده بشید من این نزدیکیا چندتا تاب و سرسره دیدم برید بازی کنید. ادرین: اما من متوجه نمیشم! خاله آملی! گابریل:پیاده بشید تا من خودمم از این قضیه درست سر در بیارم...(پیاده شدن) عزیزم خواهشاریک لحظه گریه نکن...بهم بگو دقیقا چی شده؟ _هق هق کنان گفتم:رونالد(شو*هر املی) و املی توی تصادف😭😭 _وای خدای منننن!فیلیکس چی! _اون باهاشون نبوده و خونه تنها بوده..،، _خب میخوای اون بچه الان چیکار کنه! _یکم که اروم شدم اب خوردم و با دستمال چشمام رو پاک کردم و گفتم:ما بهخاطر فیلیکس باید بریم نیویورک! (میدونم فیلیکس لندن زندگی میکنه ولی توی داستان من توی نیویورک هست) گابریل:چیییی! یعنی همهی زندگیمونو ببریم نیویورک!؟ _درسته نکنه فکر کردی من پسرخواهرم رو توی این شرایط تنها میزارم! چندسال میمونیم و دوباره برمیگردیم همش چندساله...گابریل تو هم منو درک کن خواهرم تازه😭😭😭 _پوف کلافهای کشیدم و گفتم:خیلی خب عصر پرواز رزرو میکنم. _ممنونم.بگو ادریانا و ادرین هم سوار بشن..،
____الان برای اینکه مسخره نشه میریم به وقتی که توی خونه هستن و دارن وسایلشون رو واسهی نیویورک جمع میکنن و ادرین و ادریانا هنوز نمیدونن قضیه از چه قراره____ ادرین:مامان توروخدا بگو قضیه چیه دق کردم! _عزیزم خاله و شوهر خالت فو*ت کردن😭و فیلیکس تنهاست و ما نمیتونیم اونو تنها بزاریم و الان داریم میریم به نیویورک.... _چی😭خالهههه! وایساااا ببینم. برای همیشه میریم نیویورک؟ _همیشهی همیشه که نه اما تا زمانی که تو و فیلیکس دانشجو بشید. _اما! وایسااااااااااا یعنی باید!نه نه نه نمیشهههه! باید از مرینت جدا بشم! _خالهات فو*ت کرده و تو به فکر دوستی هستی که فقط ۲هفتست میشناسیش! الانم برو خواهرتو اماده کن باید تا ۲۰ دقیقه دیگه اماده باشید چون ۱ساعت دیگه پروازه! _چشم😭 خواستم از اتاق مامانبابام برم بیرون که قبل از باز کردن در برگشتم سمتشونو و گفتم؛ لاقلرنمیشه از مرینت خداحافظی کنم؟ _خیلیخب... __برش زمانی به وقتی رفتن خونهی مری__ سابین:مرینت برو در رو باز کن فکر کنم دوستته. مرینت:اخجونمی ادریننننن😍 ادرین:با اغوش باز و لبخند عمیقی به سمتم اومد اما با چهرهی ناراحتم سرجاش میخکوب شد و لبخندش ماسید.،،، _ادرین!چی شده؟ _منو ببخش پرنسس. _چی شده!؟ _منو ببخش من خیلی بهت عادت کرده بودم و تا حالا فردی مثل تو توی زندگیم پیدا نکرده بودم.،. و مطمئنم نخواهم کرد،،،،،
مرینت:دستاشو گرفتم و گفتم:ادرین بهم بگو چه اتفاقی افتاده؟ _ببین در یک تصادف خاله و شو*هر خالم امروز فو#ت کردن و فیلیکس که همسن منه توی نیویورکه و ما باید بریم پیشش و با اون زندگی کنیم...متاسفم ولی ما دیگه همو نمیبینیم... _چییی! این.... یعنی... بغضم کردم... _عه مری جونم بغض نکن دیگه اشک از اون چشمای خوشکلت بیاد... _یهو بقضم ترکید و زدم زیر گریه...ادرین برای اخرین بار منو توی اغوشش کشید و اونم گریه کرد... حسابی خودمونو خالی کردیم...《توی همین حین سابین و امیلی هم با هم دارن صحبت میکنن》امیلی:ببینید من یه نظری دارم... من به ادرین میگم مرینت اسمش رو تغییر داده و ما نمیدونیم اسم جدیدش چیه برای همین وقتی بزرگ شدن دنبال همدیگه نمیگردن و شما هم میتونید همین رو به دخترتونمرینت بگید. سابین:پیشنهاد خوبیه... _ادرین،مامان؟ وقت رفتنه! ادرین:از پشت شیشهی ماشین که بارون روی اون میبارید مرینت رو به سختی تماشا میکردم و دوتامون گریه میکردیم،،،، از همون لحظه از باران متنفر شدم! از هر اتفاقی توی اون لحظه بیوفته تا اخر عمرم متنفر میشم! مارک:ببین اجی جون میگم که الکی به خاطر دوستاییت که فقط چند وقته میشناسیشون گریه نکن... _اصلا تو چی میفهمی مارک! اون خیلی برای من ارزشمند بود😭😭😭(بچه ها جونی بازم میگم اینا خیلی کوچیکن و حس اونجوری بهم ندارن😂الانم میریم به ۲۰ ساعت بعد که ادرین اینا رسیدن پیش فیلیکس) ادرین:سلام فیلیکس. فیلیکس:سلام ادرین😭😭 _گریه نکن داداشی😭 تو مثل برادر نداشتهی منی خودتو خالی کن من کنارتم😭 _تا همیشه؟ _تا همیشه... فیلیکس خیلی برادرانه بغلم کرد و اشک میریخت،،، با خودم فکر کردم *تا همیشه* یعنی چی؟ مگه منو مرینت هم به همدیگه قول نداده بودیم که دوستای صمیمی باقی بمونیم تا ابد! ولی الان چی؟ ۲هفته نشده از هم جدا شدیم،،، ولی مطمئنم بین منو فیلیکس این اتفاق نمیوفته😣
و....😂خب خب بل بله دوست جون جونیا میریم به ۱۴ سال بعد😁😍 یعنی مرینت ۲۰ سالشه و ادرین ۲۳ سال😚😚😚 بریم از زبون خودشون بشنویم که چه اتفاقای وحشتناکی واسشون طی این سال ها افتاده😭
مرینت:داشتم یکی دیگه از طراحی های قشنگ دیگم رو میکردم و خاطرات دوران کودکیم برام مداوم مرور میشد.....اول که یه دوست به اسم...... چی بود لعنتییییی! پیدا کردم ککه چقدر واسم عزیز بود.... بعد از اینکه رفت نیویورک افسردگی گرفتم توی سن ۶ سالگی!!!!! بیشتر چیزا یادم رفت و همه چیز یادم اومد به غیر از اون پسره... مامانم اسمش رو بهم نمیگه و میگه اسمش رو تغییر داده و نمیدونه که اسم جدیدش چیه! بعدش هم که سر^طان پدرم که باعث فو&تش شد.... فقط ۱۲ سالم بود که پدرم رو از دست دادم.... بعد از اون مارک شرکت رو از نو ساخت و خودش بنیانگذار شرکت جدید استیون شد،،،، داداش مهربونم که همیشه پشتم بود... کنارم بود و همدم ناراحتیام بود بعد از مر%گ پدر به خاطر کار و مشغله زیادی که داشت زیاد پیش هم نبودیم و مثل قبلا کنارم نبود.... من هیچدوستی ندارم...من خیلی تنهائم! فقط ۲تا کار باعث از بین بردن ناراحتیام میشه و باعث میشه که حداقل یک ساعت بد*بختی هام رو فراموش کنم ویدیو گرفتن و طراحیه،،،، که ویدیو هم داداشمربهم گفته بود چون توی این کار استعداد خوبی دارم و به مد هم علاقه دارم راجعبه مدل ها اطلاعات جمعاوری کنم... منم یه سایت درست کردم که خودم توش اخرین خبرها از مد و مدل های مختلف رو میزارم.... خودم با بهترین مدل ها مصاحبه میکنم و این لذت بخشه،،، طراحی میکنم و همزمان با هندزفری موزیک گوش میکنم...این کار ارامش خاصی بهم میده
ادرین:هعی،،،امروز اخرین روزی بود که توی نیویورک بودیم و قرار بود به پاریس برگردیم همراه فیلیکس...مامانم میگفت برای دانشگاهتون باید برگردین..،،. بعد از اینکه از اون دختر...... اسمش چی بود خداااااااا....دور شدم زندگیم به کلی تغییر کرد. به خاطر ناراحتی های زیاد فیلیکس منم درگیر اون بودم.،،، نمیدونم چرا این اتفاق افتاد ولی یکبار خوابش رو دیدم و وقتی بیدار شدم تنها خاطرهای که از اون دختر یادم مونده بود همون خوابی بود که دیدم...فقط چشماش....فقط و فقط چشماش رو به خاطر میارم....مادرممممم! چرا اخه رفتیییی! مادرم توی تصادف فو^ت کرد و منو و ادریانا و پدرم و فیلیکس موندیم.... ادریانا دختر باهوش و مهربونیه... خواهر خوبیه ولی خب هم ترسو و هم یکم توی درس ضعیفه برخلاف من....قرار بود داشنگاه منو فیلیکس توی پاریس باشه اما الان سال دوم دانشگاه هستم و سال اول رو توی نیویورک خوندم و برای سال دوم میخوایم بریم پاریس.... ۴ساله اموزش مدلینگ میبینم ولی هنوز مدل نشدم و اموزش میبینم و وقتی برگشتم پاریس قراره مدل بشم. پدرم میگه باید توی شرکتش کار کنم چون خیلی موفقه... بابام وقتی مادرم فوت کرد به پاریس رفت و شرکتش رو رونق داد و خیلی معروف شد.... الانم میخواد من مدلش بشم......با فیلیکس میونهمون خیلی خوبه و مثل برادرمه،،،
نتیجه چالش داریم🧡💙 امیدوارم خوشتون اومده باشه و لطفا نظراتتون رو توی کامنت بفرمایید و اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید😘ناظر عزیز و محترم خواهشا منتشر کننننننید🧡💙
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وای مردم از خنده سر همون موقع که مری به آدرین گفت ککه
یعنی من سر هر پارت تو نزدیک ۱ لیتر اشک میریزم یعنی اصلا قلبم داره منفجر میشه
جرررر چرا مگه چی کار موکولم🌚😂؟
😂
کشورهایی که رفتم: عربستان و اذربایجان و عراق و ترکیه
کشورهایی که ارزو دارم ببینم: فرانسه و فرانسه و فرانسه و فرانسه
عالی بود اجی
ج چ :من تا حالا کشوری نرفتم ولی دوست دارم برم فرانسه
منم خیلی دوس دارم برم فرانسه
البتهمی خونم برم تیط هوشان ششم بعد نهم و اخر یا النپیاو یا حالا رتبه تو کنکور برم کانادا
اهان.اجی من کلاس هشتم هستم و تیزهوشان هستم اگر هنوز تیزهوشان نرفتی بهت پیشنهاد میکنم نری! من کلاس هفتم توی تیزهوشان تهران قبول شدم ولی خیلی پشیمونم خیلی الکی سخت میگیرن
خیلی ها گفتن نرو ولی من کلا دوست دارم تلاشمو میکنم به قول اون ادمه تو سریال (بگو یادم نییت) شد شد نشد نشد ولش کن و می دونی همیشه کار زیاد داشته باشم دوست دارم رییس شورای مدرسمون هستم مسابقه قران کلاسش شرکت کردم(فکر نکنی از اون ادمای مذهبیم یا بسیجیم فقط عربیم خوبه نسبتا و حالمم ازین چرت و پرتا بهم می خوره)سرگروهم سرگروه قران و ریاضی و فارسی هستم کلاس زبان می رم می خواهم فرانسوی هم برم (کلاسه که مال فرانسوی گفوی می زاری؟؟)ولی خوب شد نشدم نشد تلاشمو می کنم
اجی به خاطر تو هم که شده یجوری میزارم اموزشش رو
واقعیت هیچ کشوری جز ایران ندیدم ولی خوب کانادا میام مزاحمتونم خوهم شد چون من کانادا از ۶ سالگی دارم تلاش می کنم که بورسیه بگیرم برم کانادا
بیا اجی جونم😍😍😍
اجی یک چیزی بگم اگه حالا هر کدومتون فرانسه رفتین اگه حالا استثنا جرمی رو دیدین از طرف مت با گوجه برین تو مغزش🤣😂🍅🍅🍅🍅🥚تخم مرعم زدین زدین🤣🤣
هققق اجی هقققق! من که تا حالا فرانسه نرفتم ولی به احتمال زیاد پدرم یک پروژه جدید بگیره شاید مهر سال بعد بتونیم بریم😣ولی اگر دیدمش با دمپایی میوفتم دنبالش😁
افرین اجی جونم
من ترکیه با داییم رفتیم دبی هم رفتم ولی دوست دارم فرانسه آلمان انگلیس کره و ایتالیا هم برم
عزیزم خیلیم عالی.من ایتالیا رفتم ولی فرانسه نرفتم و خیلی دوست دارم برم خیلییییی
من پاریس ترکیه انگلیس و کره رفتم و دوست دارم برم ایران😐🙂
اوکح😐
😐😅
داری دروغ میگی چون اگه آدمی اینجا ها رفته باشه تو سایت های ایرانی نمیچرخه
نه وقتی ایران بودم اومدم تو تستچی و یه اکانت دارم که ۱ساله توی تستچیه و دوباره یه اکانت ساختم بعد ۳ماه گزارش شد و الان دوبارع ساختم