بی دلیل عاشقت شدمp¹

من دختری به نام رزی هستم که در رشته موسیقی درس میخوانم (اینجا بی تی اس دانشجو هستن همشون در رشته موسیقی و اینجا بی تی اس یه اکیپ هستن تو دانشگاه) من با دو تا دوستام هم اتاقی هستیم و هم کلاسی

رزی :بچه هااا پاشید دیگ الان کلاس شرو میش نازی:مگ ساعت چنده؟😲😲سوفی رزی بیاین بریممم رفتیم سرکلاس........................... استاد اومد استاد:بچه ها امروز یک شاگرد جدید داریم ته یونگ بیا تو خودتو معرفی کن ته یونگ:اسم من کیم تهیونگه من 20 سالمه من اول یک بار امتحان کنکور دادم از یک دانشگاه دیگه در اومدم که ازش خوشم نیومد و دوباره کنکور دادم از این داشگاه در اومدم استاد: برو بشین پیش جیمین ته یونگ: چشم

-نازیی اون پسره خیلی خوش تیپهه🤩نازی :رزی دیونه شدی کجاش خوش تیپه اخهه-نمد بعد تموم شدن کلاسها رفتیم خوابگاه برای استراحت که اون اکیپو دیدیم -سوفی نازی اون پسر خوش تیپه رف به اون اکیپ ملحق شد سوفی: ارههه به خودشون چسبوندن تا اکیپشون زیاد تر شه ایشششش نازی: من خییلی خستمم بیاین بریم استراحت کنیم میخوام چرت بزنم - فردا چند نبس؟ سوفی :سه شنبه -فردا قراره بنوازیم یوهوووو

فردا قبل از کلاس اون گروهی که میگفتم اومدن جلوی من -بله با من کاری داشتین؟جیمین ته یونگ رو هل داد جلو -بله جناب ته یونگ با من کار داشتین؟تهیونگ: م م مم من مممی ممیگمم که ممیاینن باا همم ددوسست شیم اصلا از اون فکر های بد به سرتون نزنه فقط یک دوستی عادی -باش قبوله ته یونگ :ممنونم -جناب ته یونگ نمیریم سر کلاس؟؟ ته یونگ: چرا بریم

رفتیم سر کلاس همه به من یه جوری نگا میکردن تعجب کردم قرار بود امروز تیم بشیم تا بنوازیم من با 3 تا پسر همگروه شدم ته یونگ هم با من بود با هم نواختیم چند روز گذشت جمعه با دوستام رفتیم بیرون رفتیم غذا خوری بعد دیدیم ته یونگ با نامجون اونجا بودن ما رو دعوت کردن که بریم به میزشون ما هم قبول کردیم دیدم روی میز یدونه جعبه بود با تعجب داشتم به جعبه نگاه میکردم که یهو غذا رو اوردنو حواصم به ون رفت بعد اینکه خوردیم نوبت من بود که حصاب کنم میخواستم حصاب کنم که ته یونگ: وایسا من قبلا پولشو دادم -من پول غذا خودمونو میدم ته یونگ: من مال شما رو هم دادم-ممنون😊

تیزر پارت دو> چیز بدی نداره لطفاااا منتشرش کنید

دوستون دارم لطفا نظر تونو بگید لایک کنید فالو هم کنید فالو میشید 😘😘